۵.۰۲.۱۳۸۷

اجماع پوشالی!



در کمال تأسف، طی چند روز گذشته این وبلاگ «به‌ روز» نشد. در همین فرصت از کلیة خوانندگانی که در اینمدت یاد ما بودند سپاسگزاری می‌کنیم، و امیدواریم که این آخرین «غیبت» سعید سامان بر روی شبکة مجازی باشد؛ می‌دانیم که «بعضی‌ها» از این نوع غیبت‌ها خیلی خوشحال می‌شوند، و مسلماً هدف ما به هیچ عنوان فراهم آوردن زمینة خوشحالی و شادی این حضرات نیست!

بگذریم! می‌باید در همینجا عنوان کرد که پروژة اعمال کنترل بر فضای مجازی از مدت‌ها پیش در دستورکار حاکمیت‌های قدرتمند جهانی است؛ این تصور که فضای مجازی را به حال خود رها کرده‌اند، بیش از آنچه می‌نماید بچگانه و خوش‌باورانه است. می‌دانیم که از طریق همین جوسازی‌ها و تبلیغات فراگیر، همه ساله میلیاردها دلار پول و سرمایه دست به دست می‌شود، پس نمی‌باید فرصت حضور فراگیر در اینترنت را، اینک که هنوز فضا را کاملاً به انحصار خود در نیاورده‌اند، به هیچ قیمتی از دست داد. و همانطور که می‌بینیم این جانب نیز با چند روز تأخیر به سر «کار» بازگشته‌ام!

امروز بجای بررسی رخدادها و مسائل جاری سعی می‌کنیم که نگاهی به فلسفة کلی در نگارش وبلاگ سعید سامان داشته باشیم. از روز نخست، هدف اصلی از نگارش این وبلاگ فراهم آوردن یک زاویة جدید در نگرش به فضای سیاسی کشور بوده. به طور مثال به صراحت می‌بینیم که سخنگویان جناح‌های مختلف سیاسی ایران، چه در داخل و چه در خارج، همگی بر نوعی «اجماع چند گونه» تکیه دارند؛ اجماعی برخوردار از چندین لایه «استدلال درونی»! در رأس این اجماع نخست به این اصل برخورد می‌کنیم که حکومت فعلی کشور نتیجة یک «قیام» مردمی بوده! هر چند که برخی گروه‌ها این «قیام» را بعدها از مسیر «دلخواه» مردمی خود «منحرف» می‌بینند!‌ دوم اینکه، میان این حاکمیت و دولت‌های مختلف در ایالات متحد «تضاد» و درگیری وجود دارد! در درجة سوم این موضع کاملاً مورد تأئید تمامی گروه‌های سیاسی قرار می‌گیرد که روحانیت شیعه، چه در مجموع و چه به صورتی مقطعی، حامی اصلی این «انقلاب» بوده؛ چهارم آنکه این حکومت زبان مردم را به درستی «درک» می‌کند، و می‌تواند توده‌ها را در چارچوب منافع خود به حرکت در آورد. و نهایت امر اگر نگرشی عمیق‌تر در بحث‌های «سیاسی ـ استراتژیک» را دنبال کنیم، خواهیم دید که در برخی لایه‌های «تحصیلکرده‌تر» در اوپوزیسیون این اصل «فرضی» حاکم شده که، این حاکمیت نتیجة تحکیم پایه‌های سرمایه‌داری ملی در تضاد با کمپرادوریسم بوده! البته رئوس مسائلی که در بالا آوردیم بسیار ناقص‌تر از آن است که بتوان آنرا «فراگیر» تلقی کرد، ابعاد واقعی این «اجماع» ناگفته و همه‌گیر، به مراتب گسترده‌تر از این‌هاست.

در همین فرصت عنوان کنیم که هدف اصلی از نگارش مطالب این وبلاگ ایجاد نوعی «تردید» در اعتقادات سیاسی ایرانیان، و در نتیجه نوعی فروپاشی در این «اجماع» غیرطبیعی و مخرب است. چرا که به عقیدة نویسندة این وبلاگ «اطمینان» خاطر از مسائل، تا آنجا که به امور اجتماعی، سیاسی، مذهبی، اعتقادی، و ... مربوط می‌شود در بطن یک جامعه فقط نشانی است از نبود بلوغ فکری. همانطور که نیچه، فیلسوف مدرنیته عنوان کرده، «حقیقتی وجود ندارد». یک رخداد آنزمان که از طریق استدلال فردی، گویش، و یا حتی محصولی «هنری»، تبدیل به پدیده‌ای درونی می‌شود، و در چارچوبی مشخص محدود می‌ماند، دیگر «حقیقت» نیست! «تحلیلی» است از چندین و چند تحلیل امکانپذیر از «واقعیت»! و این گستره به صراحت به تمامی امور زندگی بشر قابل سرایت است؛ امور دینی، تعلقات بومی، اعتقادات ناسیونالیستی، ارزش‌های فلسفی، آرمان‌های انسانی، و ... از این فهرست جدا نخواهد بود.

ولی از آنجا که این وبلاگ بیشتر به امور سیاسی می‌پردازد، می‌باید نگاهی به همان «اجماع» کلی داشته باشیم که در بالا عنوان کردیم. به صراحت بگوئیم، رسیدن به چنین «اجماعی»، آنهم در میان گروه‌‌هائی که از چریک فدائی و بلشویک کت‌وشلواری در به اصطلاح چپ‌افراطی شروع می‌شود، و تا بازماندگان گاردجاویدان، یعنی افرادی که هر روز زیر عکس «اعلیحضرت» صورت‌شان را «دو تیغه» می‌کنند، ادامه پیدا می‌کند، جای تعجب بسیار دارد. این «اجماع» خود به معنای نبود یک بلوغ فکری در تفکر سیاسی جامعة ایران است. چرا که کمتر کسی در میان ایرانیان از خود می‌پرسد، اینهمه «اجماع» غیرطبیعی از کجا آمده؟ این چه نوع اجماعی می‌تواند باشد که بر اساس آن مخالفان و موافقان یک نظام سیاسی واحد در کشور ایران، همه و همه روز 22 بهمن را سالگرد «انقلاب» بخوانند؟

ولی به عقیدة ما این «اجماع» کاملاً ساختگی است، نه صرفاً در بعدی که در بالا آوردیم که در تمامی ابعاد آن! به طور مثال، در پاسخ به این «اجماع» چندگونه می‌توان چند سئوال را نخست مطرح کرد. چه کسی گفته که این «قیام» مردمی بوده؟ جز این است که طی سه دهة گذشته «مردمی» بودن این «قیام» از طریق گزارشات خبرنگاران غربی و شرقی، به صورت پیوسته به جهانیان «تفهیم» شده؟ آیا خبرنگارانی که «مردمی» بودن این «قیام» را مرتباً تفهیم می‌کنند، استدلالی جز تعدادی تصاویر در هم ریخته و مونتاژ شده ارائه داده‌اند؟ آیا می‌توان صرفاً با نمایش چند فیلم که‌ از این محفل و آن گروه به عاریت گرفته شده، دلیلی متقن بر اثبات چنین مدعائی، آنهم در پهنة تاریخ یک ملت و یک منطقه ارائه داد؟

در ثانی در تخالف با چنین ادعاهائی مسلماً می‌توان فیلم‌های زیادی تهیه کرد، چه شده که این به اصطلاح سرمایه‌داری جهانی، که تا به این حد دشمن و مخالف حکومت اسلامی معرفی می‌شود، در رد ادعای «مردمی‌» بودن تحرکات 22 بهمن حتی یک فیلم و گزارش خبری هم درست نکرده؟ پس می‌باید نتیجه گرفت که امپریالیسم جهانی خود در بطن همین «اجماع» جا خوش کرده! خلاصه بگوئیم، شبکة تبلیغاتی امپریالیسم جهانی، که بلشویسم را با آنهمه عظمت فلسفی، صنعتی و نظامی به زانو در آورد، از چه رو عملاً طی سه دهة گذشته، بجای ارائة «آنتی‌تزهای» حکومت اسلامی، مرتباً در بوق «تزهای» تبلیغاتی همین حکومت می‌دمد؟ این سئوال را از آن‌ها که «مبارزة» حکومت اسلامی با آمریکا را مرتباً بلغور می‌کنند بپرسیم. آمریکا به چه دلیل طی سه دهة گذشته پیوسته از تزهای حکومت اسلامی در این راستا و به طور ضمنی حمایت کرده؟

پاسخ به این سئوال کاملاً روشن است؛ فقط یک «حمار» از آشوب دینی، آنهم در مرزهای یک حکومت بلشویک حمایت صورت نمی‌دهد؛ و در کمال تأسف اگر سیاسیون ایران همة مرزهای ممکن در بی‌استدلالی و طفولیت سیاسی را پشت سر گذاشته‌اند، آمریکا آنقدرها «حمار» نیست!

سئوال دیگری هم می‌توان مطرح کرد، چه کسی ادعا دارد که روحانیت شیعه حامی این حکومت است؟ مگر غیر از این است که مهم‌ترین و معتبرترین مراجع دینی شیعیان از همکاری و هم‌صدائی با آخوندهای حکومتی روی برگرداندند؟ در ثانی، چه کسی می‌گوید این حکومت نمایندة سرمایه‌داری «ملی» است؟ طی سه دهه و در هر گام، محافل وابسته به واردات محصولات خارجی، تولیدکنندگان داخلی را در هر موضعی «قربانی» محافل تجاری بین‌المللی کرده‌اند! و نهایت امر، چه کسی می‌گوید که میان حکومت اسلامی و واشنگتن «ضدیت» وجود دارد؟ سایة سیاست انسداد بر منطقة خاورمیانه، از نخستین روزهای حکومت کارتر بر سر ما ملت ایران سنگینی می‌کند؛ شمار مورخان و تحلیل‌گرانی که آشوب‌طلبی‌ها و فراهم‌آوردن شرایط تنش در منطقه را در چارچوب منافع از پیش‌تعیین‌شدة واشنگتن تحلیل کرده‌اند، حتی در آکادمی‌های آمریکائی‌ امروز از ده‌ها نمونه فراتر می‌رود. با این وجود شاهدیم که اجماع بر این مجموعة «مضحک» عملاً فضای سیاسی کشورمان را مسموم کرده. در نتیجه می‌باید گفتمانی جدید برای مبارزه با جوسازی و فضاسازی سیاسی، از نو پایه‌ریزی کرد. چرا که دمیدن در بوق این اجماع‌های «مضحک»، طی سه دهه، اوپوزیسیون خارج از کشور را عملاً تبدیل به ملیجک حکومت اسلامی کرده.

در اینکه مردم ایران امروز از نظر سیاسی و اجتماعی در نوعی بن‌بست تاریخی دست و پا می‌زنند جای تردید نیست. جامعة «دینی»، به صورتی که اصحاب مساجد و حوزه‌ها دهه‌ها تبلیغ می‌کرده‌اند، نتیجه‌ای به بار نیاورده که بتوان به موجودیت آن اطمینان و دلبستگی داشت. این جامعة «آرمانی» نه تنها مشکلات امروز را حل نکرده، که حتی قادر نیست مشکلات و مسائلی را که رژیم‌های گذشتة کشور قادر به حل و فصل آن بودند، سروسامانی دهد. همانطور که گفتیم در بطن یک مجموعه از «اجماع‌های» ساختگی، «هیجانات انقلابی» خود را بر فضای کشور تحمیل کرده، ولی برای این «فضاسازی» می‌باید پاسخی پیدا کرد. کشور ایران برای خروج از بن‌بست تاریخی و اجتماعی‌ای که بحران 22 بهمن ملت را در آن اسیر کرده نیازمند «راه ‌خروج» است. و با در نظر گرفتن تغییرات وسیع در جغرافیای سیاسی جهانی: فروپاشی اتحادشوروی، حوادث 11 سپتامبر، اوج‌گیری قدرت‌های چین و هند در روابط بین‌الملل، تهدیدهای نظامی غرب به دلیل وحشت از فروپاشی، و ... خروج ایرانیان از بن‌بست امروز فقط یک نیاز داخلی نیز نمی‌باید تلقی شود.

شاهدیم که کانال‌های مختلف در سیاستگذاری‌های بین‌المللی، جهت فراهم آوردن این «راه‌خروج» خود دست به کار شده‌اند. بلوای «اصلاح‌طلبی» شاید یکی از مهم‌ترین راه‌کارهائی بود که غرب با توسل به آن قصد ارائه یک «راه خروج» داشت. ولی محدودیت‌های کلی در این مسیر به صراحت دیده می‌شد، محدودیت‌هائی که به دلائل فراوان، در روابط فرامرزی و درونمرزی بر ملت ایران تحمیل شده. گروه‌های دیگری نیز در رده‌های مختلف سیاسی دست‌اندرکار ساخت و پرداخت همین «راه ‌خروج» شده‌اند، کلنجار رفتن با قرآن و شرعیات، به شیوة عبدالکریم سروش، بنی‌صدر، سحابی، مجاهدین خلق، و ... به همان اندازه اوج‌ گرفته که بازنویسی و «رویزیونیسم» در آنچه «انقلاب 22 بهمن» عنوان می‌شود از جانب حزب توده!‌ ولی هیچیک از این جریانات سیاسی به این اصل کلی عنایت نشان نمی‌دهد، که خروج ایران از بن‌بست سیاسی و اجتماعی فعلی دیگر نمی‌تواند در چارچوب یک نگرش یک‌سویه، فاشیستی، محدودکننده و تهدیدکننده صورت گیرد.

ما معتقدیم که ایران نیازمند دست‌یابی به نگرشی ورای یک تفکر قرون‌وسطائی است؛ ایرانی نمی‌تواند هنگام برون‌رفت از حکومت اسلامی، مبلغ «حقیقتی» والا، یکتا و بی‌همتا باشد. «راه خروج» از این بن‌بست، دیگر کودتائی راستگرا و چپ‌نما نمی‌تواند باشد. نویسندة این وبلاگ «راه‌خروج» از این بن‌بست را گام نهادن در مسیری ارزیابی می‌کند که آغازگر نهضت مدرنیته در تفکر ملت ایران خواهد بود. گامی که علیرغم تمامی مشکلات نهایتاً برداشته خواهد شد. و مطالب این وبلاگ سعی بر آن دارد که دستمایه‌ای نظری، هر چند ناچیز در راه تحقق همین مسیر باشد.




...

۴.۲۶.۱۳۸۷

انسداد و ارتداد



پس از خروج شرکت توتال از قراردادهای نفتی، شاهد بودیم که شرکت «گازپروم»، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های نفتی جهان که مرکزیت تصمیم‌گیری آن در مسکو قرار دارد، به سرعت جای توتال را می‌گیرد. در اینکه «گازپروم» در پس چنین قراردادهائی چه اهدافی را در عمل دنبال می‌کند مسلماً جای بحث فراوان خواهد بود. با این وجود می‌باید اول تکلیف این وبلاگ را با مسئله‌ای به نام «اقتصادآزاد» روشن کنیم، چرا که ترویج این «توهم» که در قوانین حاکم بر تولیدات گاز و نفت، چون دیگر تولیدات استراتژیک، کشورهای تولیدکننده و مصرف‌کننده، پیرو قوانین «بازار» هستند، بیشتر عوامفریبی است. می‌دانیم که این به اصطلاح «بازار آزاد» آنطور که برخی اقتصاددانان ادعا دارند آنقدرها «آزاد» نیست. ولی اگر این بازار در سطح جهانی به دست دولت‌ها و ساختارهای اقتصادی و تولیدی به صورت روزمره تحت کنترل قرار گرفته، «آزاد» بودن فرضی آن، تبدیل به یکی از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های نظام‌های استعماری در جهان امروز شده. بهتر است اشاره کنیم، ایالات متحد که به غلط خود را مهم‌ترین حامی پدیدة «بازار آزاد» در جهان معرفی می‌کند، یکی از طرفداران بی‌قید و شرط پرداخت «یارانه‌های» دولتی جهت حفظ تولیدات استراتژیک در داخل خاک آمریکاست؛ به عبارت بسیار ساده‌تر، تولید گندم، گوشت قرمز، موادسوختی، و دیگر تولیدات استراتژیک در کشور آمریکا، روزی که «یارانه‌های» چندصد میلیارد دلاری دولتی از میان برود، برای تولیدکنندة آمریکائی دیگر به هیچ عنوان امکانپذیر نخواهد بود. حال می‌باید پرسید به چه دلیل حکومتی که خود را بر خلاف قانون اساسی آمریکا، به دخالت مستقیم در روند تولیدات وارد کرده، می‌باید در سطح جهانی تا به این حد در محافل اقتصادی و سیاسی دم از حمایت از «بازار آزاد» نیز بزند؟ بازاری که، بر اساس پیش‌فرض‌های «مقدس» سرمایه‌سالاری می‌باید به دور از هر گونه دخالت دولت به «تعادل» دست ‌یابد!

حال که حداقل تکلیف نویسندة این وبلاگ را با دروغی که تحت عنوان «اقتصاد آزاد» به خورد مردم می‌دهند روشن کردیم، بهتر است بدانیم که نفت و گازطبیعی، به دلائلی که از حوصلة این وبلاگ به مراتب فراتر می‌رود، بیش از دیگر «تولیدات»، خارج از قواعد فرضی این «بازار آزاد» قرار می‌گیرد!

حضور بزرگ‌ترین شرکت نفتی روسیه در میدان گازی «آزادگان» آنهم پس از بیرون انداختن توتال، در عمل هیچ ارتباطی با تولید گاز و یا نفت نمی‌تواند داشته باشد. این نوع «توهمات» را که امروز از زبان «بی‌بی‌سی» و دیگر بلندگوهای استعماری در ابعادی گسترده «می‌شنویم»، نمی‌باید جدی تلقی کرد. روسیه اگر واقعاً نیاز و یا تمایلی به بالا بردن تولیدات خود در زمینة گاز و نفت می‌داشت، بجای این به اصطلاح «سرمایه‌گذاری» فرضی در ایران، می‌توانست از پتانسیل‌های فراوانی که در زمینة گازطبیعی در کشورهای سابقاً شورائی در آسیای مرکزی، و یا حتی در خاک روسیه وجود دارد استفاده کند. کشورهائی که از منظر ثبات سیاسی و ارتباطات گسترده، به مراتب از ایران، آنهم تحت حکومت اسلامی، مقبول‌تر می‌نمایند. ولی همانطور که می‌بینیم گازپروم پنجه بر میدان گازی «آزادگان» می‌گذارد. حال می‌باید پرسید، چرا؟

همانطور که در وبلاگ‌‌های پیشین به تفصیل توضیح داده‌ایم، روسیه پس از فروپاشی اخیر، نخستین هدف خود را به دست آوردن نوعی آرامش سیاسی و تحکیم حاکمیت مرکزی قرار داده بود. ولی امروز، روسیه قصد بازنگری در «اشتباهاتی» را دارد که از دورة تزارها و بلشویک‌ها در مورد ایران و ترکیه صورت داده؛ «اشتباهاتی» که منافع جهانی روسیه را طی بیش از یکصد سال شدیداً به خطر انداخت، و فروپاشی «بلشویسم» در عمل یکی از بازتاب‌های مستقیم آن شد. شاید این تذکر لازم آید که، ساختار سیاسی، نظامی و اقتصادی روسیه، از دیرباز روی به جانب اروپای غربی داشته؛ در تالارهای مسکو و سن‌پترزبورگ «فرهیختگان» به زبان فرانسه سخن می‌گفتند، و فلاسفة عهد روشنگری در دربار کاترین کبیر مورد پذیرائی قرار می‌گرفتند!‌ اینهمه برای آنکه اقلیت قومی سپیدپوست روس، خود را در برابر تهاجمات نظامی و فرهنگی اقوام مسلمان، آسیائی، و خصوصاً امپراتوری عثمانی شدیداً صدمه‌پذیر می‌دید. با این وجود نزدیک شدن مسکو و حاکمیت روسیة تزاری به غرب، در شرایطی صورت می‌گرفت که الزامات شکل‌گیری یک نظام سرمایه‌داری از نوع غربی نیز در روسیه وجود خارجی نداشت! این «تضاد» بنیادین باعث شد که نه تنها پایه‌های قدرت تزارها و دربار رو به پوسیدگی بگذارد، که نهایتاً بلشویسم نیز خود را در مقام یک نظریة «جایگزین» سرمایه‌داری غربی، بر ملت روس و دیگر ملت‌های تحت انقیاد تحمیل کند. نصیب ملت روس از بلشویسم همان بود که دیدیم؛ 50 سال «جنگ‌سرد»! جنگی که در ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و مالی منافع‌اش فقط به جیب بانک‌های غربی سرازیر شد. و طی این دوران روسیه از پایه‌ریزی هر نوع رابطة گستردة سیاسی و ساختاری با همسایگان جنوبی خود، که از قضای روزگار از جمله مهم‌ترین و کهن‌سال‌ترین فرهنگ‌های جهان‌اند، محروم ماند.

«حمایت» روسیه از به راه افتادن نیروگاه هسته‌ای بوشهر، شاید یکی از مهم‌ترین گام‌هائی بود که این دولت، جهت تغییر روند روابط با همسایگان مهم جنوبی برداشت. و دیدیم که چگونه ماجراجوئی آمریکائی‌ها در مرزهای ایران به دلیل همین «حمایت» ابتر ماند. در نتیجه در امتداد همین «منطق» می‌توان به صراحت دریافت که چرا تنظیم قرارداد با دولت اسلامی و بیرون راندن توتال از ارتباطات جهانی صنعت نفت ایران، برای روسیه از اهمیت برخوردار می‌شود. در عمل، «جهان اسلام» که امروز در همسایگی روسیه موجودیت خود را به منصة ظهور گذاشته، با آنچه تزارها در دورة عثمانی و قاجار در مناطق جنوبی خود داشتند تفاوت بسیار دارد. این «جهان»، پس از طی مدت زمانی طولانی در بطن روابط استعماری به تدریج سر از خواب زمستانی برمی‌دارد، و اگر هنوز قادر نیست به مراکز تصمیم‌گیری داخلی و اقتصادی‌ای از آن خود تکیه داشته باشد، کوچک‌ترین حمایت مالی و اقتصادی از جانب غرب می‌تواند در این کشورها، وزنة روابط اقتصادی در آسیا و خاورمیانه را به زیان منافع مسکو منحرف کند. و مسلماً روسیه بیش از هر کشور دیگری از این واقعیت آگاهی دارد.

حمایت‌هائی که سازمان ناتو طی دوران «جنگ‌سرد» از حکومت‌های دست‌نشانده در ایران و ترکیه به عمل می‌آورد، همانطور که می‌دانیم «حکایتی» است قدیمی. و روند جریانات جهانی می‌رود تا این حمایت‌ها را به تدریج در کتابچه‌های تاریخ استعماری منطقه برای همیشه مدفون کند. «ظهور» یک‌شبة سیدمحمد خاتمی، و داستان «شیرین» اصلاح‌طلبی‌های او، و سپس رزمایش‌های «متهورانة» احمدی‌نژاد، نشان داد که حکومت‌های غربی دیگر بر مدار گذشته قادر به اعمال نفوذ نیستند. اگر غرب هنوز می‌تواند سیاستگذاری‌هائی را بر ساختار منطقه «تحمیل» کند، بعدها همان غربی‌ها می‌باید خود را با پیامد‌های ناخوشایند سیاستگذاری‌های‌شان هماهنگ کنند! به طور مثال، سیدمحمد خاتمی، احمدی‌نژاد، علی لاریجانی، و ... هر چند همگی از مهره‌های اصلی سیاست‌های غرب در ایران‌اند، جایگزین کردن یک سیاست از جانب محافل غربی لزوماً به معنای حذف هیچیک از اینان از صحنة سیاست روز نخواهد بود! و این رابطه‌ای ساختاری است که به تدریج موضع «تقدس» حاکمیت را ـ این موضع همیشه در ارتباط با «واحد بودن» منبع الهام سیاسی همراه است ـ در هم فرو می‌شکند؛ این یکی از کلیدی‌‌ترین رخدادهائی است که غرب را شدیداً در محدودة نفوذ سیاسی‌اش به وحشت انداخته. غربی‌ها به هر قیمت خواهان حفظ مقدسات در بطن روابط سیاسی و اقتصادی کشورهای تحت تسلط خود هستند. طی دهه‌های متمادی، غربی‌ها از مرده‌ریگ «تقدس» در روابط سیاسی در کشورهای تحت نفوذ خود بهترین بهره‌برداری را صورت دادند. در جوامع بشری که «تقدس»‌ همیشه از «بالا» بر آن تحمیل می‌شود، قرار دادن یک حکومت «مقدس» در رأس امور، کافی بود که تمامی امکانات را برای سرمایه‌سالاری فراهم ‌آورد. این حکومت با نابودی روابط میان افراد، خود را بجای هر گونه رابطه‌ای بر مردمان تحمیل می‌کرد! برای غربی‌ها، این نوع بهره‌برداری از مرده‌ریگ ساختار فئودالی در کشورهای عقب‌مانده توانست طی دهه‌های متمادی، آقائی، سروری و پول فراوان به همراه آورد.

همانطور که امروز شاهدیم، با «تکثر» مراکز الهامات عقیدتی در درون یک رژیم سیاسی واحد، حاکمیت اسلامی تا فروپاشی بنیادین «مقدسات» سیاسی‌اش راه درازی در پیش ندارد. و آمریکائی‌ها که عمده‌ترین بازندگان این صحنة سیاسی شده‌اند، سعی در همکاری همه‌جانبه با روسیه دارند، تا مگر از فروپاشی کامل منافع‌شان جلوگیری به عمل آید. به همین دلیل شاهد همکاری‌های نزدیک آمریکا و روسیه بر علیه منافع اروپای غربی در عراق هستیم! ولی در ارتباط با شرایط سیاسی کشور می‌باید عنوان کنیم که گفتمان تبلیغاتی حکومت اسلامی امروز بر دو محوری قرار گرفته که در آن دو گفتمان «غرب‌ستیزی» و «غیرغربی»، در تنافر و تضاد قرار می‌گیرند.

امروز غرب‌ستیزی را در کلام وابستگان به ساختار استعماری گذشته مشاهده می‌کنیم. این همان گفتمان «جنگ زرگری» و «نبرد با آمریکا» است که معمولاً از زبان فرماندهان سپاه پاسداران، فرماندهان نیروهای انتظامی و ائمة جمعه می‌شنویم؛ چرا که اصلاح‌طلبان و جماعت وابسته به محافل اکبربهرمانی، لاریجانی، و ولایتی علیرغم وابستگی تمام به این گفتمان، سعی در مخدوش نمودن وابستگی‌های‌شان دارند. نامة اخیر علی‌اکبر ولایتی، که در آن مواضع «دوستانة» بیت‌رهبری و محفل ایشان رسماً به جهانیان اعلام شده بود، و در چندین روزنامة غربی نیز به صورت همزمان انتشار یافت، شاهدی است بر این مدعا!

ولی گفتمان دیگری نیز پای به فضای سیاسی کشور گذاشته!‌ گفتمانی که به سرعت خود را بازتولید می‌کند. و شرایط سیاسی کشور، این گفتمان را به احمدی‌نژاد و برخی از وابستگان به دولت وی عملاً تحمیل کرده. اینان، نه بر اساس تبلیغات گذشته‌ و شعارهای تکراری از قبیل «نبرد با آمریکا»، که بر پایة روابط رو به گسترش با روسیه گفتمانی «غیرغربی» تولید می‌کنند. همانطور که گفتیم، این گفتمان دیگر «ضدغربی» نیست؛ «غیرغربی» است، و بر پایة روابط اقتصادی و وابستگی‌های ساختاری و استراتژیک به مسکو شکل می‌گیرد. به همین دلیل است که محافل سنتی استعماری خود را شدیداً در معرض خطر می‌بینند، و این تمایل در آن‌ها دیده می‌شود که سعی در به دست گرفتن روند «منطقی‌» کردن روابط خود با غرب داشته باشند ـ باز هم بهترین نمونه از این نوع تلاش‌ها را می‌توان در نامة علی‌اکبر ولایتی مشاهده کرد.

با این وجود می‌باید اذعان کنیم که حرکت در این دو مسیر، نهایت امر نه تنها راه به فروپاشی عامل «تقدس» در سیاست کشور خواهد گشود، که غرب را در موضعی تدافعی قرار می‌دهد. چرا که هر چه محافل سنتی استعماری ـ اصلاح‌طلبان، اکبر بهرمانی، ولایتی، لاریجانی، و ... ـ سعی در «منطقی‌» کردن مواضع خود با غربی‌ها داشته باشند، نهایت امر وابستگی‌شان را به غرب علنی‌تر خواهند کرد، و بهره‌برداری از موضع‌گیری‌های نمایشی‌شان را از دست می‌دهند. و از طرف دیگر، در جبهة گفتمان «غیرغربی» نیز هر چه تولید این گفتمان در بطن جناح‌های حکومتی شدت یابد، ایجاد رابطة «منطقی» با غرب بیشتر در رأس امور کشور قرار خواهد گرفت. ولی می‌باید قبول کرد که ایجاد رابطه با آمریکا، چه در محتوائی که محافل سنتی استعماری می‌طلبند، و چه در ساختاری که گفتمان «غیرغربی» می‌جوید، فقط به معنای فروپاشی دکترین «کارتر ـ برژینسکی» خواهد بود. این فروپاشی به معنای خروج از نظام «انسدادی» است که منافع عالیة غرب طی سه دهه بر منطقه تحمیل کرده. این «خروج» می‌تواند نقطة آغازین حرکتی باشد که ایرانیان را از دوران قرون وسطی به عصر نوینی رهمنون شود.




......

۴.۲۴.۱۳۸۷

عطر اورانیوم!




شاهدیم که گروه‌های به اصطلاح «مخالف» اصول‌گرائی، روزی‌نامه‌ها و سایت‌های «اصولگرا» را متهم می‌کنند که از اظهارات اخیر سخنگوی وزارت امورخارجة ایالات متحد، شون مک کورمک، برداشت‌های «نادرستی» صورت داده‌اند. بر اساس اظهارات مخالفان «اصولگرائی»، سر و صدا و هیاهوی فراوانی که بر سر اعلام آمادگی آمریکا برای مذاکره با حکومت اسلامی بر محور «موضوع» هسته‌ای، آنهم بدون پیش‌شرط «تعلیق غنی‌سازی» به راه افتاده فقط یک تبلیغات سیاسی، پوچ و بی‌معناست. در این میان سایت «تابناک» که مستقیماً نقطه‌نظرهای حامیان رفسنجانی را بازتاب می‌دهد، حتی به بحث و گفتگو در مورد بی‌دلیل بودن این هیاهو پرداخته و در تاریخ 22 تیرماه سالجاری، عنوان می‌کند:

«اظهارات شون مک‌کورمک، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا مبني بر احتمال حضور کاندوليزا رايس بر سر ميز مذاکره با ايران، با ذوق‌زدگي برخي رسانه‌هاي مدعي اصولگرائي همراه شده است.»

و صد البته، در ادامة این مطلب، «ذوق‌زدگی» محافل اصولگرا را سایت تابناک کاملاً تبلیغاتی و کودکانه معرفی کرده. در همین مقطع می‌باید عنوان کرد که بحث در مورد «موضوع» هسته‌ای در کشور ایران، در واقع آن نیست که در رسانه‌ها، چه موافق و چه مخالف در بوق و کرنا گذاشته شده. حکومت اسلامی قدرت و اقتدار لازم را ندارد تا بتواند یک کشور جهان سوم را از منطقة نفوذ چند شرکت‌نفتی غرب، یک‌شبه به آنچه «باشگاه اتمی» قدرت‌های بزرگ عنوان شده، رهنمون شود. خلاصه می‌گوئیم، دیپلماسی هسته‌ای بر اساس وجود یک یا چند «بمب» پایه‌ریزی نمی‌شود؛ دیدیم که در مورد پاکستان چنین نشد، و امروز که این کشور در آستانة فروپاشی ساختاری قرار گرفته، حضور این دولت در «باشگاه اتمی»، آنهم از نوع «نظامی»، به هیچ عنوان در روند مسائل نقش سرنوشت‌سازی ایفا نمی‌کند.

در این راستا شاید بررسی کوتاهی از تاریخچة گسترش فناوری نظامی هسته‌ای لازم باشد. می‌باید عنوان کنیم که پس از پایان جنگ دوم جهانی، حضور برخی کشورها به عنوان «اعضاء باشگاه» اتمی به دلیل اقتدار سیاسی‌شان صورت گرفت، در این میان می‌باید از روسیه و چین نام برد؛ دیگر کشورها از قبیل فرانسه و انگلستان فقط به دلیل آنکه آمریکائی‌ها بتوانند متحدان خود را به عنوان اعضاء دائم شورای امنیت بر مجموعة سازمان ملل تحمیل کنند، «هسته‌ای» شدند!‌ البته این موضع از طرف برخی مورخان مورد تردید قرار گرفته، ولی اگر حضور فرانسه در شورای امنیت پیش از اتمی شدن ارتش این کشور صورت گرفت، باقی ماندن فرانسه در بطن این شورا در مقام عضو دائم، فقط به دلیل اعطای «بمب اتم» به این کشور بود. بعدها شاهد اتمی شدن نظامی دیگر کشورها از قبیل هند، اسرائیل و نهایتاً پاکستان هستیم! ولی می‌باید توضیح داد که این نوع «هسته‌ای» شدن، با آنچه در بالا عنوان کردیم کاملاً متفاوت است. کشورهای فوق نه در چارچوبی مستقل و تصمیم‌گیرنده که در ساختاری کاملاً «بازتاب دهنده»‌،‌ به بمب اتم دست یافته‌اند. به عبارت دیگر، منافع سیاسی این کشورها وجود «بمب» را الزامی نمی‌کند، بلکه منافع دیگر ساختارهاست که این «بمب» را در اختیار اینان قرار داده، و در تقابل با نمونه‌های انگلستان و فرانسه می‌باید این امر را مورد نظر قرار داد که پدیده‌ای به نام صنایع «نظامی ـ هسته‌ای» و یا حتی «صنایع هسته‌ای» غیرنظامی طی سالیان درازی که از «اتمی» شدن هند، پاکستان و اسرائیل می‌گذرد از این کشورها سر بر نیاورده.

خلاصه اینکه ورود یا عدم ورود به «باشگاه» اتمی پدیده‌ای نیست که در حد تصمیمات یک دولت جهان سومی باشد. کشوری که پای به باشگاه اتمی می‌گذارد، فقط در صورت برخورداری از اقتدار در سطوح اقتصادی، مالی، نظامی و خصوصاً سیاست داخلی قادر خواهد بود موجودیت و منافع خود را در سطح جهانی به دیگر کشورها «تفهیم»‌ کند! خلاصه می‌گوئیم، حکومت فعلی ایران که به سختی قادر به حفظ موجودیت خود در تخالف با افکار عمومی توده‌های مردم قرار گرفته، نمی‌تواند در باشگاه اتمی جائی برای خود باز کند.

این مطالب را مسلماً در ابعاد بسیار گسترده‌تر قدرت‌های بزرگ بهتر می‌دانند. حال می‌باید پرسید سئوالاتی که در سطح جهانی در برابر ملت ایران قرار گرفته و نظام تبلیغاتی بر آن برچسب «حق مسلم اتمی» ایران زده‌، از چه نوع استفهامات می‌تواند باشد؟ این استفهامات نخست از ابعادی داخلی برخوردار شده. برخورد محافل داخلی بر سر تصاحب هر چه بیشتر قدرت و کنار زدن «رقبا»! برخورد رقبائی که تا دیروز حداقل به صورتی کاملاً ظاهری، همگی زیر خیمة «مقام معظم» جمع شده بودند، امروز از واضحات سیاست روز در کشور است. اظهارات دیروز وزیر نفت حکومت اسلامی مبنی بر «خروج شرکت توتال» از طرح گاز پارس جنوبی، و به صورتی تقریباً همزمان «رد این مطلب» از سوی الهام، سخنگوی دولت، نشان می‌دهد که «استفهامات نفتی» و نقشی که قدرت‌های جهانی هر یک در امر «مقدس» چپاول منابع گازطبیعی و نفت کشور ایفا خواهند کرد به صورتی غیرقابل تردید به پروندة به اصطلاح هسته‌ای «سنجاق» شده! از طرف دیگر همانطور که امروز شاهد بودیم، در کنفرانس مطبوعاتی احمدی‌نژاد رسماً اعلام داشت که دولت وی نظرات علی‌اکبر ولایتی، مشاور عالی «مقام معظم» در امور سیاست خارجی را اصولاً فاقد وجهة قانونی و سیاسی می‌داند!

می‌دانیم که مشاور «کذا» که پس از 16 سال خیمه‌زدن بر سیاست خارجی حکومت اسلامی در دورة «جنگ‌سرد»، بالاخره رضایت داد تا این صندلی را به دیگری واگذار کند، اگر به صورت همزمان «نامه‌ای» به چندین روزی‌نامة جهانی می‌فرستد تا در آن «مواضع» مقام معظم را به صورت «روشن» بیان کند، پیشتر اجازة چنین «شکرخوری‌ها» را گرفته! به عبارت دیگر این امر غیرقابل تصور است که مشاور علی‌ خامنه‌ای بدون صلاحدید بدنة حکومت اسلامی شخصاً و به صورت فردی دست به چنین عملی زده باشد. با این وجود خبرگزاری فارس از قول «پرزیدنت» محبوب مقام معظم در کنفرانس مطبوعاتی می‌نویسد:

«آقاي ولايتي آدم محترمي هستند و نظراتي دارند و همه آزاد هستند كه نظرات شخصي خود را بيان كنند.»

البته در اینکه آقای ولایتی «آدم‌ محترمی» هستند کسی شک ندارد؛ حداقل آن‌ها که حضور ایشان را 16 سال در صحنة دیپلماسی کشور، بر مردم ستمدیدة این مملکت تحمیل کردند، حتماً با «برادر» احمدی‌نژاد هم عقیده‌اند. ولی یادمان نرفته که در آغاز دوران شکوهمند «مهرورزی»، وبلاگ همین «آدم محترم» به دلیل آنچه دولت «دخالت در امور سیاسی کشور» عنوان کرده بود، از طرف ادارة مخابرات همین «دولت» فیلتر شد! می‌باید از حضرت احمدی‌نژاد پرسید، چه شده که این «آدم محترم» فقط بعضی‌ اوقات اجازه دارد «نظرات شخصی» خود را بیان کند؟ در ثانی، رئیس دولتی که ده‌ها کتاب، فیلم، نشریه، مجله، روزنامه، وبلاگ و مقاله را همه روزه به زیر تیغ سانسور می‌برد، و در برابر خبرنگاران، «محترم» بودن یک وزیر اسبق این حکومت را دلیلی برای اجازة اظهار نظر شخصی ایشان می‌خواند، حتماً هزاران نفری را که همه روزه سانسور می‌کند، «غیرمحترم» به شمار آورده! چرا که حق «اظهار نظر شخصی‌» برای اینان قائل نیست. در هر حال آقای احمدی‌نژاد حرف آخر را هم در همان فارس نیوز بر زبان می‌راند:

«[...] ولايتي در تصميم‌گيري هسته‌اي دخالتي ندارد، [...] مديريت هسته‌اي روشن است و دولت در بخش‌هاي مختلف آن پاسخ‌گو است.»


بله، «آدم محترم» که عملاً به نام علی‌خامنه‌ای دست به نامه‌نگاری با مطبوعات جهانی زده بود، گویا «گز نکرده جر داده!» و در همین «خلاصه» می‌توان تضاد منافع میان محافل وابسته به حاکمیت‌های جهانی را در بطن درگیری‌های داخلی کشور به صراحت مشاهده کرد. اینکه «بستة هسته‌ای» ایران، بجای آلوده بودن به عطر «اورانیوم»، بوی گند نفت و گاز گرفته دیگر از «اسرار مگو» نیست. ولی همانطور که می‌توان حدس زد، و با در نظر گرفتن حساسیت‌ توده‌های ایرانی به چپاول منابع نفت و گاز کشور، قدرت‌های جهانی تمایلی به علنی شدن درگیری‌های خود با یکدیگر بر محور «نفت» ندارند. اینان ترجیح می‌دهند که توده‌ها را در چارچوب تبلیغات جهانی به دنبال نخود سیاه بفرستند، نخودسیاهی که امروز نام پر طمطراق و غلط‌انداز «استقلال هسته‌ای ملت ایران» به خود گرفته!

بررسی مطلب هسته‌ای و نفتی را در همینجا به پایان می‌بریم، و وبلاگ را با اشاره‌ای هر چند گذرا به «فرار» یکی از مبارزان «وحدت حوزه و دانشگاه»، به کشور دمکراسی‌پرور آمریکا ادامه می‌دهیم. همانطور که می‌دانیم احمد باطبی، یکی از همرزمان «فخرآور» معروف ـ عکسی هم به یادگار در «پیژامای» اوین با هم گرفته‌اند ـ چند روزی است نزد رفیق هم‌زنجیر خود به سرزمین دمکراسی فرار کرده!‌ البته تبلیغات در اطراف ایشان کم نیست؛ دلیل هم روشن! آمریکائی‌ها حق منحصربه‌فرد خود در استفاده از زباله‌های حکومت اسلامی در خارج از کشور را گویا به ثبت رسانده‌اند؛ یک «ویترین» چند دهنه درست شده، و اینهمه به این خیال که اگر روز و روزگاری فروپاشی اتفاق افتاد، آنچه در ینگه دنیا و دیگر نقاط تحت کنترل «عموسام» در آب‌نمک خوابیده، به کارشان آید. یادمان نرفته که در آغاز بلواهای اسلامی که نهایت امر کار را به کودتای آمریکائی 22 بهمن کشاند همین زباله‌ها از قماش بنی‌صدر، یزدی، قطب‌زاده، و چرا راه دور برویم حضرت «دکتر» علی‌اکبر ولایتی که در بالا «آدم محترم» معرفی شدند، در همین دکان «سرمایه‌سالاری» آمریکائی در آب‌نمک غوطه‌ می‌خوردند!

به هر تقدیر می‌باید به باطبی «مبارز» تبریک گفت! چرا که توانسته از چنگال نظام ولایت فقیه، که طی سال‌های دراز خود از حامیان واقعی آن بوده، و در امتحانات ورودی «سیاسی ـ عقیدتی» دانشگاه نیز با موفقیت تمام از مرز «قبولی» اصول آن گذشته، «فرار» کند! ولی در همینجا به آمریکائی‌ها و دوستان‌شان می‌گوئیم که، نظام ولایت فقیه یک «دمکراسی» نیست که برخی افراد بنا به مصالحی در بطن آن از این جناح به آن جناح بپرند! همکاران این حکومت استعماری و ضدبشری آینده‌ای در بطن روابط سیاسی کشور نخواهند داشت، و آمریکا بهتر است بی‌جهت آب در هاون روابط استعماری گذشته نکوبد. این «اشتباه» سیاسی را با امثال اکبر گنجی، مسعود بهنود، عطاالله مهاجرانی، و ... پیشتر تکرار کرده‌اید! غافل از اینکه، مردم ایران کور نیستند و بخوبی همکاران و نانخورهای واقعی ولایت فقیه را می‌شناسند. امروز حتی اگر علی خامنه‌ای را هم با پیژامای خاکستری به آمریکا «فرار» بدهید، کسی برای حرف‌تان تره خرد نخواهد کرد! یا آمریکا دست از توطئه بر علیه منافع ملت ایران و صحنه‌سازی‌های معمول بر می‌دارد، و یا اینکه با در نظر گرفتن آرایش نیروهای داخلی و خارجی کشور، نخستین قربانی پروژة دمکراسی ملت ایران، منافع همین دولت جنایتکار در کل منطقه خواهد بود.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

۴.۲۲.۱۳۸۷

حجاب و موشک!



شاهدیم که پس از پایان گرفتن «رسمی»‌ مأموریت نیروهای استراتژیک دریائی ایالات متحد در خلیج‌فارس، که دیروز با خروج آخرین ناو هواپیمابر آمریکا از تنگة هرمز علنی شد، اوباش دست‌نشاندة کاخ‌سفید در کشورمان تیغة تهاجمات اجتماعی و فرهنگی خود را هر چه بیشتر به سوی مردم منحرف می‌کنند. این تهاجمات، نخست در قالب رزمایش‌های به اصطلاح موشکی سپاهیان «اسلام» آغاز شد ـ هر چند تصاویر این «عملیات» جعلی در سطح جهانی آبروی نداشتة حکومت اسلامی را نیز یک‌بار دیگر بر باد داد! همانطور که در وبلاگ «سپرها و موشک‌ها»‌ توضیح دادیم، این عملیات «فرضی» فقط بر روی کاغذ «واقعیت» دارد، و کاربرد آن نیز همانطور که می‌دانیم فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تبلیغات بر علیه ملت ایران و بزرگ‌نمائی نوکران ایالات متحد در حکومت اسلامی است. آخوندها که پس از سه دهه غارت و کشتار، امروز بر ویرانه‌های کشوری حاکم شده‌اند که در تیر‌گی افکار قرون وسطائی آنان به زنجیر کشیده‌ شده، اینک که اربابان‌شان فرار کرده‌اند، از ترس خشم مردم نفیر «پیروزی» حکومت اسلامی سر داده‌اند، و همچون کفتار گرسنه به مردم بی‌دفاع کشور حمله‌ور شده‌اند!

خلاصة کلام با پایان گرفتن صحنه‌سازی «دمکراسی‌گستری»، که از طرف حزب‌ جمهوریخواه آمریکا طی 8 سال گذشته بر منطقه حاکم شده بود، بار دیگر تئاتر «سنتی» حکومت اسلامی به روی صحنه می‌رود: «نبرد با آمریکا»، و سرکوب اجتماعی و تهدید زنان و جوانان کشور! ساده‌تر بگوئیم، حمایت محافل سرمایه‌سالاری غرب، در همراهی با ایندو «شاخک» تاکنون توانسته سه‌پایه‌ای برقرار کند تا «پروژة» استعماری حکومت اسلامی طی سه دهه بر آن تکیه زند! و پر واضح است که هدف اصلی از چنین «ساخت‌وسازی» چپاول سرمایه‌های ملت ایران باشد. نخست با «چپ‌نمائی»، ‌ ملتی را به چاه فاشیسم و «امام‌پرستی» سرنگون کردند، و اینک که دیگر «چپ‌نمائی» نانی به تنور مردمفریبی نمی‌چسباند، هر چه بیشتر فوت در آستین «شریعت» می‌کنند؛ «شریعت‌پناه» شده‌اند و اوباش حکومت از تریبون‌های اشغالی مرتباً با تکیه بر همین «شریعت» شترگاوپلنگ مردم را تهدید می‌کنند!

نخست شاهد بودیم که آخوند حائری شیرازی، مجرمی که پروندة دزدی‌ها و آدمکشی‌های‌اش را ساواک جمکران از طریق امثال عبدالله شهبازی در سطح مملکت پخش کرده، بر علیه زن ایرانی «ادعانامه» صادر می‌کند! ایشان در سخنرانی‌های اخیر، «نظر» حجج اسلام را نیز در مورد پوشش مردم در سراسر کشور «اعلام» داشته‌اند. کسی نیست از این «مأبون ابن‌مأبون» بپرسد لباس مردم به تو چه ارتباطی دارد؟ بر تو که چند صد متر پارچه به دور سرت می‌پیچی، شلوارت را زیر دامن زنانه پنهان می‌کنی و خود را به هیبت دربان بارگاه مأمون در آورده‌ای، آیا کسی ایراد گرفته؟ کسی به تو گفت که بجای خوردن مال مردم به فکر شغلی شرافتمندانه باش؟ ولی همانطور که می‌بینیم حائری شیرازی در میدان مردمفریبی و دین‌فروشی تنها نیست؛ امروز ایرنا، خبرگزاری مفلوک حکومت اسلامی «فرازهای» خطبة نمازجمعة مشهد را نیز منعکس کرده و آخوند سیداحمد علم‌الهدی، پیش‌نماز روزهای جمعه در شهر مشهد فرموده‌اند:

«با توجه به محدوديت اقدامات و اجرائيات دولت، ادارات و ارگان‌هاي ذيربط كشور در برخورد با معضل بي‌حجابي، مردم بايد به صورت فرهنگي و مردمي به طور قاطع با اين معضل مبارزه كنند»

به بیانی دیگر، شیخ پشم‌الدین، پیش‌نماز مشهد، از اوباش حکومتی درخواست می‌کند تا دولت احمدی‌نژاد و نیروهای انتظامی را دور زده، به سبک و سیاق سال‌های «پربار» سردارسازندگی و سیداردکانی، جوخه‌های سرکوب لباس‌مشکی‌ها و ‌امام‌حسینی‌ها را جهت سرکوب زنان و در واقع برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم به خیابان‌ها بیاورند! واضح است که ارعاب مردم امروز تبدیل به نیاز اصلی حکومت اسلامی شده. همانطور که دیدیم «غلط‌کردم» نامة مقام معظم به «قلم» علی‌اکبر ولایتی، استاد اعظم خراب‌خانه‌های حکومت اسلامی، چندی پیش در روزی‌نامه‌های غرب به چاپ رسید! این «غلط‌کردم» نامه که در واقع «وداع» علی‌ خامنه‌ای با پروژة «مهرورزی» بود، در مقام خود گامی است به سوی تحکیم روابط سنتی حکومت اسلامی با توده‌های مردم، همان روابطی که «اوباش» شهری، اراذلی که عکس‌های‌شان را با آفتابه‌های پلاستیکی و رنگارنگ در سراسر کشور منتشر کردند، در رأس آن نشسته بودند.


و از آنجا که «بستة» خطبه‌های جمعه را حکومت اسلامی همه هفته از دست ساواک دریافت می‌کند، به صراحت می‌بینیم که نیازهای سیاسی حکومت شترگاوپلنگ، در همة نقاط کشور یکسان است! در خطبه‌های نماز جمعة تهران نیز همین «خزعبلات» به صورتی دیگر از حلقوم امامی‌کاشانی، یکی دیگر از متهمین ردیف نخست افشاگری‌های اخیر بیرون پریده!‌ ایشان در مقام «امام جمعة» تهران می‌فرمایند:

«اينکه فلان خانم بگويد من مي‌خواهم با اين لباس باشد و موي سرم نيز چنين باشد، اين عمل، غيرخدائي است»

البته با در نظر گرفتن پروندة سنگین اتهامات سوءاستفاده‌های مالی که بر علیه این «سر» آخوند پابرهنه مطرح شده، ایشان قبل از بر زبان راندن این ترهات، به خود زحمت داده،‌ مشتی مهملات فلسفی نیز به خورد مستمعین می‌دهند. ولی نهایت امر حرف همة آخوندهای «جمعه» یکی است: سرکوب می‌باید با شدت هر چه بیشتر در جامعه اعمال شود! حال می‌باید پرسید ویژگی این «سرکوب جدید» چیست؟ چرا که سرکوب، طی دوران هولناک حکومت اسلامی در قوالب متفاوت پیوسته در جریان بوده. حال به چه دلیل، برخی اوباش این حکومت قصد دارند برنامة سرکوب اجتماعی را به نفع برخی محافل مصادره کنند؟ این محافل متعلق به کدام جبهه‌های داخلی و خارجی‌اند، و منافعی که این زالوصفتان در پس سرکوب مردم ایران جستجو می‌کنند، در واقع چیست؟

از نظر اکثر مردم کشور چماقدار، چماقدار است، و چوبداران این حکومت در چشم مردم کشور منفورند. ولی هر چند همگی این چوبداران موجوداتی وحشی، بی‌فرهنگ و اجنبی‌پرست‌اند، و جایگاه واقعی‌شان سلول‌های زندان است، همه سر در آخور مشترکی ندارند. اینان همچون سگان گرسنه از دست هر کس و ناکس نان می‌خورند، هر از گاه برای خوشامد این و آن به رهگذران حمله‌ور می‌شوند. در اینجاست که بررسی پروژة اجتماعی کودتای 22 بهمن اجتناب‌ناپذیر می‌شود!

همانطور که دیدیم پس از کودتای 22 بهمن، یکی از مهم‌ترین پروژه‌های حاکمیت‌ استعماری در ایران «سلب مسئولیت اجتماعی از ساختار دولت» بود! این «پروژة» تماماً استعماری که در ترهات حکومت‌چی‌ها «حضور مردم همیشه در صحنه»، حزب‌الله، حضور خانواده‌های شهدا، و ... معرفی می‌شد به هیچ عنوان از اختراعات «دین‌مبین» و حسین‌پرستان صحرای کربلا نیست. در دوران جدید، پروژة «سلب مسئولیت از ساختار دولت» به صورتی از پیش برنامه‌ریزی شده، برای نخستین بار در آمریکای لاتین به دست سرمایه‌سالاری ایالات متحد پی‌ریزی شد. در این پروژه ارتباط دولت با افراد به طور کلی در قالب‌هائی «غیرمدون» قرار می‌گیرد. از هم گسیختگی ساختارهای قانونی، آشوب و بلوا در رابطة تشکیلات دولتی با مردم، دولت‌گریزی برخی محافل و استقلال «ظاهری» برخی دیگر از دولت و ساختار حاکمیت، و ... از این نمونه‌هاست. ولی نمی‌باید اشتباه کرد، این آشفتگی‌ها تماماً «سازمان‌ یافته» است؛ در پس این «ظاهر» کاملاً آشفته، برنامه‌ای مدون برای سرکوب شهرنشینان و روستائیان به اجراء گذارده می‌شود، برنامه‌ای که نه ساختار دولت در برابر مردم مسئول آن است، و نه مجموعة حاکمیت در برابر «بنیادهای» جهانی پاسخگوی اعمالی خواهد بود که اوباش وابسته به «محافل» همه روزه بر مردم تحمیل می‌کنند؛ خلاصه می‌گوئیم، «بهشت» استعمار اگر وجود خارجی داشته باشد، همین نوع «روابط» است!

فجیع‌ترین نمونة این مسئولیت‌گریزی‌ها را در قتل‌عام 500 هزار غیرنظامی در کشور اوگاندا شاهد بودیم! قتل‌عامی که زیر نظر سرمایه‌داران غرب و با تأئیدات آن‌ها صورت پذیرفت ولی هیچکس مسئولیت آنرا تا به امروز بر عهده نگرفته! به هر تقدیر جای خوشوقتی است که در همسایگی اتحاد شوروی سابق، لات‌های آمریکائی نتوانستند با تکیه بر «اسلام‌پناهان»، سرنوشت ساکنان اوگاندا را بر مردم ایران نیز تحمیل کنند، ولی آشفتگی‌هائی که پس از کودتای 22 بهمن توسط اوباش حکومت اسلامی به راه افتاد تماماً از طرف سازمان‌های امنیتی برنامه‌ریزی شده بود، و از این مسیر،‌ حکومت اسلامی در پناه این آشفتگی‌ها، و بر خلاف خواست واقعی مردم کشور توانست موجودیت منحوس خود را طی سه دهه بر تاریخ کشورمان تحمیل کند.

امروز همانطور که می‌بینیم در مورد شیوة «بهره‌برداری» از این اوباش، «دولتمداران» صدراسلام یقة یکدیگر را سخت گرفته‌اند. اگر احمدی‌نژاد که خود یکی از همین اوباش لباس‌شخصی است، برنامة اجتماعی دولت خود را بر اساس جمع‌آوری این لشوش و متمرکز کردن پروژة «سرکوب» اسلامی در ید اختیار «نیروهای انتظامی» تنظیم کرده بود، با عربده‌های مستانه‌ای که ائمة جمعة حکومت اسلامی به راه انداخته‌اند می‌توان حدس زد که این «برنامه» دیگر از «اجماع» برخوردار نیست. گروهی قصد بازگشت به دوران پرافتخار سردار سازندگی را دارند و در این میان بهره‌برداری از آشوب‌های اجتماعی که به دست اوباش در سطح جامعه به راه می‌افتد، به حق یکی از «اصول‌ دین‌مبین» است!

زمانیکه «حضرت» علی‌لاریجانی را از صندوق‌های مارگیری امام‌زمان تحت عنوان رئیس مجلس قانونگذاری بیرون کشیدند، در همین وبلاگ عنوان کردیم که بازگشت به گذشته اگر برای هر نظام و هر فردی غیرممکن باشد، بازگشت به گذشته برای حکومت اسلامی از «غیرممکن» نیز غیرقابل تصورتر خواهد بود. و اینبار در جواب عربده‌های اوباش نمازگزار جمعه می‌گوئیم، این حکومت می‌باید برای یک بار هم که شده مسئولیت رفتار گروه‌های فشار را که به دست محافل از سه دهة پیش در سطح کشور به راه انداخته، در سطوح داخلی و جهانی «قبول» کند. به عبارت دیگر عقب‌نشینی ایالات متحد از مرزهای آبی ایران به هیچ عنوان به حکومت اسلامی امتیازی در زمینة سرکوب‌های شهری نخواهد داد. این تصور نزد برخی اوباش ریشه دوانده که در سایة این «عقب‌نشینی»، حکومت اسلامی خواهد توانست پای بر دیواره‌های امنیتی جنگ‌ سرد محکم کند! امتداد این «توهم» کار را بجائی کشانده که برخی فکر می‌کنند سرکوب‌ها را می‌توان در مسیر گسترش پروژة آمریکائی «سلب مسئولیت از ساختار دولتی» تا آنجا که لازم می‌دانند، به پیش برانند! زهی خیال باطل!

در همینجا عنوان کنیم که چنین «تصور» باطلی فقط در مخیلة یک مهجور و عقب‌ماندة ذهنی می‌تواند جای گیرد. در شرایط استراتژیک فعلی، اگر دولت اسرائیل به داد اسلام راستین امامان جمعه نرسد، و جهت حمایت از نوچه‌های محافل جنایتکار آمریکا در ایران برنامه‌ای برای جنگ «نمایشی» و «فرمایشی» فراهم نیاورد، امامان جمعة حکومت اسلامی بجای تهدید مردم ایران باید هر چه زودتر جهت گریز از انفجار خشم توده‌های شهری سوراخ موشی بجویند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۴.۲۰.۱۳۸۷

سپرها و موشک‌ها!




اجلاس «ژ8» در کشور ژاپن همانطور که انتظار می‌رفت پیامدهائی مستقیم در زمینة استراتژیک و جهانی داشت. اگر حملة انتحاری به سفارت هندوستان در کابل را نقطة آغازین این تغییرات استراتژیک بدانیم، تغییراتی که هم امروز با حملة افراد مسلح به سرکنسولگری ایالات متحد در ترکیه ادامه یافت، خروج آخرین ناو هواپیمابر ایالات متحد از خلیج‌فارس مسلماً مهم‌ترین آنان خواهد بود. امروز این خبر را سایت نووستی اینچنین منتشر کرد:

«با اعزام ناو آبراهام لینکلن به آب‌های دریای عرب، آخرین ناو هواپیمابر آمریکا از خلیج فارس خارج شد.»

با نگاهی به آنچه اجلاس «ژ8» تاکنون برای جهانیان به همراه آورده می‌توان اذعان داشت که این کنفرانس از جمله مهم‌ترین گردهمائی‌ها در ردة بالا، طی دهة گذشته به شمار می‌رود. در ضمن، تا آنجا که به مسائل کشور ایران مربوط می‌شود، می‌بینیم که حکومت اسلامی با آنچه «آزمایشات» موشکی با برد دوهزار کیلومتر عنوان می‌کند، چگونه خود را در مسیر خط تبلیغاتی ایالات متحد قرار داده، تحرکاتی که امروز دیگر علنی و خنده‌دار به نظر می‌آید.

ولی شاید جهت آغاز بحث بهتر باشد نخست سری به جمهوری چک بزنیم. همانطور که می‌دانیم یکی از بازتاب‌های کنفرانس «ژ8»، نهائی کردن قراردادی بود که بر اساس آن شبکة سپر دفاعی ضدموشکی آمریکا در جمهوری چک نصب می‌شود! بارها گفته‌ایم، و پیشتر نیز متخصصان و صاحب‌نظران در رده‌های فناوری‌های موشکی و نظامی در مقالات کارشناسانه عنوان کرده‌اند که حکایت «سپردفاعی» از پایه و ‌اساس یک قصه بیش نیست. خلاصة مطلب راه دور نخواهیم رفت اگر اذعان کنیم که نصب این به اصطلاح «سپردفاعی» بیشتر در سطوح تبلیغاتی و رسانه‌ای صورت می‌گیرد تا در واقعیت!

سپر دفاعی‌ای که ایالات متحد ادعای برخورداری از آنرا دارد، ادعائی که روسیه نیز در شبکة تبلیغاتی خود آنرا به هیچ عنوان به زیر سئوال نمی‌برد، بیشتر تبلیغاتی رسانه‌ای است تا تهدیدی عملی و نظامی؛ این شبکه هنوز از نظر فناوری نهائی نشده، و حتی آزمایشات این نوع فناوری، که طی دورة بیل کلینتون تبدیل به اسب شاهوار تبلیغاتی سازمان ناتو شده بود، به دلیل الزامات جنگ عراق مدت‌هاست که متوقف مانده!‌ خلاصة امر عنوان این مطلب که نصب سپردفاعی در فلان و بهمان کشور «نهائی» شده، فقط یک هیاهوی تبلیغاتی است. چرا که چنین سپری اصلاً وجود خارجی ندارد.

ولی همانطور که دیدیم، قدرت‌های بزرگ جهانی در «وجود» چنین سپر «جادوئی‌ای» هیچکدام تردید به خود راه نمی‌دهند. در عمل، اینک که آمریکا از همه طرف مورد تهاجم دیگر قدرت‌ها قرار گرفته، و بالاجبار می‌باید عقب‌نشینی کند، چه بهتر که این عقب‌نشینی در ردة تبلیغات رسانه‌ای تحت عنوان «بده‌بستان» صورت گیرد تا یک عقب‌نشینی صرف و از موضع ضعف! دلیل «اجماع» جهانی بر وجود چنین سپری جادوئی، و عکس‌العمل‌های زبانی مقامات روسیه، در همین نکتة کوچک نهفته! همه می‌دانند که این سپر وجود ندارد، ولی وجود فرضی آن کارساز همگان شده! در عمل، اشتباهی که آمریکائی‌ها در هنگام فروپاشی اتحادشوروی مرتکب شدند، این‌بار از سوی قدرت‌های دیگر در مورد آمریکا تکرار نمی‌شود؛ تفهیم بی‌ارادگی و فروپاشی در سیاست‌های جهانی آمریکا به هیچ عنوان به نفع دیگر قدرت‌های جهانی نیست!

در همین راستا «انعقاد» قرارداد نصب این سپرجادوئی در کشور چک از طرف روسیه نیز با عکس‌العمل «تند» مطبوعاتی روبرو شده! البته در این میان اوباش حکومت اسلامی و در رأس آنان سپاه استعماری پاسداران به دستور اربابان بیش از دیگران «دم می‌جنبانند»! این سپاه در راستای تبلیغاتی که سایت «فارس‌نیوز» به راه انداخته، امروز چندین آزمایش موشکی را با «موفقیت» به انجام رسانده‌، و این «موفقیت» با عکس و تفصیلات در سایت‌های امام‌زمان نیز منعکس شده! اینهمه برای آنکه در دنبالة تبلیغات ایالات متحد، کاندی رایس، کنیزک کاخ سفید، در بلغارستان اعلام کند:

«این آزمایش موشكی دلیل بر این است كه تهدید موشكی ایران خیالی نیست!»

و این خبر بهجت‌اثر را هم در کمال تعجب سایت وابسته به حاکمیت روسیه، نووستی در رأس خبرهای خود قرار می‌دهد! چرا که پیشتر نیز مقامات امنیتی آمریکا از روسیه درخواست کرده بودند که جهت «مقابله» با تهدید ایران به برنامة ضدموشکی آمریکا بپیوندد! اگر ‌امروز، هم آخرین ناو هواپیمابر آمریکا از خلیج‌فارس خارج ‌شده، هم قراردادهای نصب یک سیستم ضدموشکی در اروپای شرقی نهائی می‌شود، می‌توان دریافت چرا سپاه‌ پاسداران می‌باید موشک هوا کند؟ چون این موشک هم مثل همان «سپردفاعی» کاملاً مجازی است. در دو هزار کیلومتری مرزهای کشور ایران چه پایگاه و کشور عمده‌ای قرار دارد که سپاه پاسداران با هوا کردن این موشک‌ها آن را مورد تهدید قرار ‌دهد؟ کشور اسرائیل، یا سربازخانه‌های آمریکا در کشورهای عربی، افغانستان و عراق، یا شهر آنکارا، و دهلی‌نو؟ این عملیات «رسانه‌ای» فقط به این دلیل به راه افتاده که به دولت آمریکا امکان دهد در بوق «مقابله» با خطرات موشکی سپاه‌پاسداران تا آنجا که می‌تواند بدمد! و زمینه‌ساز فراهم آوردن مقدمات تحریم‌های اقتصادی، مالی و چپاول ارزهای حاصله از فروش نفت خام ایران شود! خلاصه بگوئیم، در برابر یک «تهدید» موشکی‌ مجازی، آمریکائی‌ها یک سیستم «ضدموشکی» مجازی ساخته‌اند تا در صحنة سیاست منطقه تئاتر «نبرد با آمریکا» را با شرکت نوکران جمکرانی خود همچنان برقرار نگاه دارند، ولی مقصد اصلی این تجلیات «مجازی» دلارهائی است که به هیچ عنوان «مجازی»‌ نیست! و می‌باید به جیب عموسام سرازیر شود.

با این وجود در منطقة آسیای مرکزی و جنوبی، کشور ایالات متحد با بحرانی روبرو شده که به هیچ عنوان همچون حکایت موشک‌بازی سپاه پاسداران «مجازی»‌ نیست. امروز دولت هند که قصد شتاب‌ بخشیدن به توافق‌نامه‌های هسته‌ای با آمریکا را داشت، اکثریت پارلمانی را از دست داد!‌ بر اساس گزارش روزنامه لوموند، مورخ 9 ژوئیة سالجاری، دولت هندوستان بالاجبار می‌باید در ترکیب «ائتلافی» خود تجدید نظر کند! حال می‌باید دید که چنین تجدیدنظری امکانپذیر است یا خیر؟ هند که در اوج جنگ سرد، و پس از نخستین آزمایش هسته‌ای در سال 1974 مورد تحریم‌های متفاوت اقتصادی، مالی و نظامی از طرف غربی‌ها قرار گرفت، امروز قصد آن دارد که از بحران فزاینده‌ای که دامنگیر ایالات متحد شده، به بهترین وجه ممکن در راه منافع ملی خود استفاده کند؛ گسترش همکاری‌های‌ هسته‌ای با آمریکا و به احتمال زیاد در بن‌بست قرار دادن سیاست‌های کرملین در منطقه! البته آقای سینگ، نخست وزیر هند که امروز در ژاپن با جرج بوش ملاقات داشت، به وی اطمینان داده که «دولت وی در خطر سقوط» قرار ندارد! ولی می‌باید شرایط فعلی را نیز در نظر گرفت. چرا که نزدیک شدن هند به آمریکا در منطقة حساس آسیای جنوبی نه از نظر چین قابل قبول است، و نه روسیه به آن روی خوش نشان خواهد داد.

می‌باید قبول کرد که آمریکائی‌ها تا به حال توانسته‌اند چندین سیاست موازی را در منطقة آسیای جنوبی و شرقی همزمان به پیش برانند؛ همکاری‌های استراتژیک با چین، بنیانگذاری نطفه‌های اقتصاد وابسته به غرب در کشورهای موسوم به «اژدهای آسیا»، اشغال نظامی ژاپن و کرة جنوبی و اعمال سیاست‌های بازدارنده بر علیه ویتنام و کرة شمالی تاکنون زمینه را برای حفظ برتری سیاسی و نظامی آمریکا در این منطقه فراهم آورده، ولی با ورود هندوستان به این معادلات شرایط کاملاً تغییر خواهد کرد. انفجار سفارت هندوستان در کابل، اگر اعلام خطری بر علیه سیاست‌های غرب‌گرای دولت فعلی هند تلقی شود، به صراحت می‌تواند زمینه‌ساز بحرانی فزاینده برای دهلی‌نو باشد. و این امر کاملاً قابل درک است که در صورت پایه‌ریزی چنین «بحرانی»، ایالات متحد در شرایطی نیست که از هند در برابر چین و یا روسیه حمایت کند. در عمل، حمایت فعلی، و هر چند زیرجلکی ایالات متحد از سیاست هند را نیز نمی‌باید به هیچ عنوان در راستای شکل‌گیری سیاست‌های «موازی» کاخ‌سفید در منطقه تحلیل کرد؛ این سیاست نیز در مقام خود صرفاً بازتابی است از ضعف ساختاری مزمنی که آمریکا در این منطقه به آن دچار شده. آمریکا مسلماً ترجیح می‌داد که در کنار هندوستانی کنترل شده توسط کرملین گام بردارد، هندوستانی که به دلیل نشست و برخاست با ایالات متحد، نتواند روابط میان واشنگتن و پکن را «مسموم» کند.

بحران فعلی در هندوستان، که تا چند روز دیگر می‌باید «نهائی» شود، از آنچه امروز در رأس خبرهای رسانه‌های غربی قرار گرفته و در وصف موشک‌ها و ضدموشک‌ها قصه و حکایت برای مردمان می‌گوید به مراتب با اهمیت‌تر است. می‌باید دید که چگونه در آستانة برگزاری بازی‌های المپیک پکن، بازی‌هائی که کشورهای چین و روسیه جهت شکست سیاسی ایالات متحد خود را برای آن‌ها بخوبی «آماده»‌ کرده‌اند، آمریکا می‌تواند از افتادن به دام گسترده‌ای که در برابر دارد اجتناب کند؛ ولی می‌باید قبول کرد که اجتناب از فرو افتادن در این دام فقط با علم به وجود آن امکانپذیر نیست، بلکه امکاناتی می‌طلبد که به احتمال زیاد ایالات متحد در حال حاضر در اختیار ندارد.




...

۴.۱۸.۱۳۸۷

نئوطالبان!



شرایط نگران‌کننده‌ای که پس از حملة نظامی ارتش ناتو به افغانستان، منطقه در آن قرار گرفته، امروز با انفجار مهیبی که سفارت هندوستان در کابل را به مخروبه تبدیل کرد ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد. پس از این عملیات تروریستی، روزنامه‌ها و رسانه‌های وابسته به بوق‌های تبلیغاتی سریعاً دست به کار شدند تا این عملیات را به «طالبان»‌ نسبت دهند؛ طالبانی که دیگر وابستگی‌ها و ساختارهای تشکیلاتی‌اش به هیچ عنوان روشن و واضح نیست!‌ این «طالبان» در عمل هر گروهی می‌تواند باشد؛ شرقی، غربی، اسلامی، چینی، عرب، پاکستانی؛ و هر چه دل‌تنگ‌مان بخواهد می‌توانیم به بت عیار این طالبان «آویزان» کنیم؛ ولی در شرایط خطرناک سیاسی و استراتژیک، وظیفة تحلیل‌گر، «کشف حجاب» از این به اصطلاح «طالبان» باید باشد، نه شرکت در «رنگ» مطبوعاتی رسانه‌های جهانی، و قر کمر دادن با آهنگ «این کار طالبان بود!» گروهی که دیگر در معادلات سیاسی منطقه، دست به همه کار می‌تواند بزند، و در زمینة‌ استراتژی، در دست تبلیغات‌چی‌های غربی، همان عملکردی را پیدا کرده، که «آچارفرانسه» در دست تعمیرکار!

پس از آغاز تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان در تاریخ 7 اکتبر 2001، ناظران بر دو امر اساسی تأکید داشتند: نخست اینکه بحران افغانستان به این زودی‌ها حل و فصل نخواهد شد، و دوم اینکه این بحران به کشورهای همسایه و در رأس آنان به پاکستان سرایت کرده، نهایت امر زمینة برخی فروپاشی‌های استراتژیک خواهد بود. امروز پس از گذشت سال‌ها از تهاجم نظامی سازمان ناتو، که در لعاب دلفریب «نیروهای چند ملیتی» کشور افغانستان را اشغال کرده‌، علیرغم حضور رسمی 50 هزار نظامی این سازمان ـ تعداد گروه‌های غیررسمی را برخی منابع تا 150 هزار نفر تخمین می‌زنند ـ به صراحت می‌توان گفت که چگونگی خروج از تونل تنگ و تاریک نبرد افغانستان به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست! و شاید طی اینمدت یکی از دلخوشی‌های سیاست‌های غربی این بوده که اگر تاریخی جهت خروج از بحران افغانستان نمی‌توان ارائه داد، حداقل با حضور نظامی، می‌توان از گسترش این بحران به دیگر کشورهای هم‌پیمان غرب در منطقه «جلوگیری» کرد! «توهمی» که انفجار سفارت هندوستان در کابل، خصوصاً همزمان با گشایش کنفرانس سران «ژ8»، امروز بر آن نقطة پایان نهاد.

نخست می‌باید اذعان داشت که بر صفحة شطرنج استراتژی منطقه، هندوستان به هیچ عنوان هم‌پیمان ایالات متحد به شمار نمی‌آید، با این وجود مشکل اینجاست که به خطر انداختن یک کشور «غیرهم‌پیمان»، از نظر سیاسی به معنای از دست دادن حاشیة امن برای «هم‌پیمانان» خواهد شد! شاید بهتر باشد گامی از مرزهای افغانستان بیرون گذاشته ژئوپولیتیک منطقه را از زاویة گسترده‌تری بنگریم.

اگر اسلام‌گرائی در افغانستان بهترین سلاح سرمایه‌داری آمریکا جهت مبارزه با بلشویسم در منطقه بوده، امروز این سلاح در دست همه می‌تواند قرار گیرد. و یکی از مهم‌ترین دلایل حضور سازمان آتلانتیک شمالی در این کشور، جلوگیری از چرخش تشکیلات اسلامی در جهت مخالف منافع آمریکاست. البته همانطور که می‌بینیم،‌ کاخ‌سفید این سیاستگذاری را تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» در بوق و کرنا گذاشته!‌ دلیل دیگری که می‌توان جهت حضور ارتش‌های غرب در افغانستان ارائه داد تلاش سرمایه‌داری غرب جهت تأمین مواضع اقتصادی و مالی در منطقة آسیای مرکزی است.

پس از فروپاشی اتحاد شوروی و همزمان با آزادسازی اقتصادهای چین و هند، نبود حضور نظامیان غرب در این منطقه می‌توانست بر روند رشد منافع اقتصادی و مالی واشنگتن، لندن، برلن و پاریس در این منطقة بسیار استراتژیک تأثیر منفی بگذارد. مسلماً آمریکائی‌ها نمی‌توانستند با تکیه بر ترهاتی در باب «مبارزه با تروریسم» حضور نظامیان خود را در روسیه، یا در کشورهای سابقاً شورائی و هند و چین بر حاکمیت‌های آن‌ها تحمیل کنند. افغانستان و بحران «طالبان‌سازی» در واقع بهترین دریچة نفوذ ارتش آمریکا را به این مناطق فراهم آورده، و همانطور که می‌توان حدس زد آمریکائی‌ها عجلة زیادی هم برای خروج از افغانستان ندارند!

با شکل‌گیری مراکز صنعتی و تجاری در مناطق آسیای مرکزی، که بیش از دو سوم جمعیت جهان را تغذیه خواهد کرد، بحران اقتصادی سرمایه‌داری تازه آغاز می‌شود، و آمریکائی‌ها با بهانه‌ای که «مبارزه با تروریسم» برای‌شان فراهم آورده می‌توانند هر چند از راه دور از طریق نظامیان خود در افغانستان بر این شاهرگ‌ها تأثیرات سیاسی و اقتصادی مطلوب کاخ‌سفید را اعمال کنند. این یکی از دلایل واقعی حضور نظامیان غربی در افغانستان، و عدم وجود چشم‌اندازی برای «خاتمة» بحران این کشور است!

در چنین شرایطی است که شاهد بحران سیاسی روزافزون در پاکستان هستیم. این کشور که در عمل مستعمرة ایالات متحد است، طی جنگ سرد وظیفه‌اش ایجاد بحران برای هندوستان از طریق همکاری‌های استراتژیک با چین بود؛ این بحران در کشمیر و دیگر مناطق عملاً زمینه‌ساز درگیری‌های نظامی هم ‌شد، و همکاری‌های پاکستان و آمریکا، نهایت امر هیئت حاکمة وابسته به ایالات متحد را در اسلام‌آباد به «بمب‌هسته‌ای»‌ نیز مزین کرد. ولی به دلیل عقب‌نشستن روزافزون اسلام‌گرائی افراطی در فهرست امکانات سیاسی آمریکا، لشکریان و نیروهای ضداطلاعاتی ارتش پاکستان که تماماً در خدمت طالبان و نیروهای وابسته به اسلام‌گرایان عربستان سعودی هستند، موجودیت خود را بیش از پیش در خطر می‌بینند. سرکوب و نابودی صدها مستشار و محفل «اسلام‌گرائی»‌ که سال‌های متمادی مخارج خود را از دست سعودی‌ها و قطری‌ها دریافت می‌کردند، در عمل کار ساده‌ای نیست؛ خصوصاً اینکه امروز در صورت عقب‌نشینی آمریکائی‌ها دیگر قدرت‌های جهانی پای پیش خواهند گذاشت تا این محافل را تحت حمایت خود گیرند. به قتل رسیدن بی‌نظیر بوتو، در عمل نشان داد که صورت‌بندی «امنیتی» ایالات متحد در پاکستان در بن‌بست کامل قرار دارد. اصولاً امیدی به آیندة رژیم سیاسی این کشور دیگر نمی‌توان داشت.

با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، انفجار سفارت هندوستان در کابل گام دیگری است در راه حذف کشور پاکستان از معادلات سیاسی و استراتژیک منطقه. اینکه هند در برابر این تعرض آشکار چه عکس‌العملی نشان خواهد داد، آنقدرها مهم نیست؛ همانطور که گفتیم این نوع «عملیات» فقط به این معناست که هم‌پیمانان ایالات متحد می‌توانند با «سخاوت»‌ بیشتری مورد تعرض نیروهای «ناشناس» قرار گیرند. و مسلماً‌ در این میان ایالات متحد نیز به «حذف»‌ ضمنی پاکستان از معادلات منطقه‌ای، هر چند به صورت زیرجلکی، «رضایت» داده. همانطور که در بالا گفتیم، دیگر امیدی به حفظ حاکمیت فعلی پاکستان وجود ندارد. شاید ایالات متحد با حمایت از گسترش بحران بر علیه پاکستان، قصد آن داشته باشد که از طریق‌ بحران‌سازی که شیوة همیشگی‌اش در بن‌بست‌های سیاسی است، آرایش جدیدی بر کشور پاکستان و خصوصاً افغانستان حاکم کند. ‌مسلماً در صورت چنین پیش‌فرضی، این اصل نیز مورد قبول واقع شده که آرایش جدید می‌تواند هم از قید و بندهای مستقیم قدرت‌های منطقه‌ای بگریزد، و هم منافع ایالات متحد را بیش از حکومت‌های فعلی تأمین کند! به طور مثال شاهدیم که مذاکرات پیرامون احداث خط لولة صلح، که گاز طبیعی ایران را به کشورهای پاکستان، هند و احیاناً چین منتقل می‌کند، در شرف نهائی‌ شدن است. نمی‌توان قبول کرد که ایالات متحد در برابر چنین خط لوله‌ای که سیاست‌های این کشور را در آسیای جنوب شرقی مورد «تهدید» قرار می‌دهد، ساکت بنشیند. ولی در شرایط فعلی، و با قبول حضور مهره‌های کنونی بر صفحة شطرنج سیاست منطقه، آمریکا و همکاران اسلامی و عرب این کشور نمی‌توانند در امر احداث خط لوله کارشکنی کنند؛ این کارشکنی‌ها فقط به صورت «خرابکاری» امکانپذیر است، و خرابکاری هزینه‌ای دارد که ارتش آمریکا می‌باید به قیمت جان سربازان‌اش در عراق و افغانستان آنرا بپردازد!

می‌باید دید که پیامدهای این حملة تروریستی به سفارت هند تا چه حد بر روند مسائل جاری، در راستای منافع غرب تأثیر خواهد گذاشت. منزوی شدن پاکستان اگر از نظر برخی استراتژهای غرب می‌تواند زمینة به قدرت رسیدن محافلی «مقبول‌المله» را در پاکستان فراهم آورد، در ساختارهائی متفاوت می‌تواند نتیجه‌ای معکوس داشته باشد؛ فراموش نکنیم که پاکستان کشوری است با تاریخی 60 ساله که با دسیسة آخوندهای سنی‌مسلک و شیعه از بدنة امپراتوری هندوستان بیرون کشیده شد، و از نظر استراتژیک امروز می‌رود تا فلسفة وجودی خود را نیز از دست بدهد. در چنین چشم‌اندازی شاید برخی مقامات در کاخ‌سفید به خیال اشغال پاکستان نیز افتاده باشند! ولی اینبار، اشغال هیچ کشوری در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه از طرف ارتش آمریکا قابل تصور نیست. می‌باید دید کدام ارتش این وظیفه را بر عهده خواهد گرفت.





...

۴.۱۶.۱۳۸۷

نفت و سیا!




به دست دادن نگرشی متقن از شرایط سیاسی در ایران شاید بررسی دو مطلب اساسی را الزامی می‌کند؛ ایندو مطلب ظاهراً ارتباط چندانی با یکدیگر ندارند، ولی اگر درست بنگریم مکمل یکدیگر شده‌اند. مسئلة نخست بحران ایدئولوژیک در کشورهای غربی است. این شرایط نهایت امر بر حیاط‌خلوت منافع غرب تحمیل خواهد شد، و طبیعی است که کشور ایران تحت حاکمیت اسلامی از این بحران ایدئولوژیک راه گریز نداشته باشد. مسئلة دوم ارتباط تنگاتنگی است که پس از جنگ دوم جهانی، به دلائل استراتژیک، حاکمیت‌های غرب با تولید نفت خلیج‌فارس، و راهبردهای منطقه‌ای در خاورمیانه و آسیای مرکزی ایجاد کرده‌اند؛ ارتباطی که اینک به دلیل فروپاشی اتحادشوروی در حال تحول است، و اجباری نیست که این تحولات، امروز نیز در قالب سال‌های پس از جنگ جهانی، در مسیر منافع غرب قرار گیرد. بحرانی که امروز توسط عوامل حکومت اسلامی و برخی قدرت‌های غربی و حاکمیت‌های قدرتمند منطقه‌ای در کشورمان به راه افتاده برآیندی است از مجموعة این شرایط.

نخست به «بحران» ایدئولوژیک اشاره می‌کنیم. همانطور که می‌دانیم پس از پایان جنگ دوم مسیر تبلیغات جهانی کاملاً «روشن» بود. کشورهای جهان یا متعلق به خیمة غرب بودند، و یا عضوی از «اردوگاه» شرق! اینکه «منافع»‌ واقعی ملت‌ها را گروهی در تعلق به این جبهه و یا به آن ساختار می‌دیدند، آنقدرها مفهوم و معنا نداشت. بر خلاف ادعاهای نوکران غربی و آتش‌بیاران شرقی، تعلق به هر کدام از این دو اردوگاه نتیجه‌ای یکسان به همراه می‌آورد، فروپاشی منافع ملی!‌ البته عدم ایجاد ارتباط با هر کدام از ایندو جبهه نیز خسران و اضرار چشمگیری داشت! خلاصة مطلب حاکمیت‌های واشنگتن و مسکو جهان را به دو بخش تقسیم کرده‌ بودند که نتیجة حضور و یا عدم حضور ملت‌ها و کشورهای دیگر در آن‌ها به هر صورت و به هر تقدیر جز بحران و تحمیل شرایط غیرانسانی بر ملت‌ها هیچ نبود. ولی «تعلق» به این جبهه‌ها در رده‌های مختلف صورت می‌گرفت؛ اگر فرانسه عضوی از اردوگاه غرب به شمار می‌رفت، موضع این کشور با سلطان‌نشین عمان در همان ساختار غربی کاملاً‌ تفاوت داشت. خلاصة کلام «نوکری» نیز در رده‌های مختلف صورت می‌گرفت.

با فروپاشی اتحادشوروی این ساختار نیز در سراسر جهان، درست مانند برج‌های دوقلوی نیویورکی در لحظه فرو ریخت. حاکمیت‌های «‌ایدئولوژیک» شرقی که با تکیه بر سر نیزة نظامیان ادعای سوسیالیسم داشتند، به همان میزان از این فروپاشی متضرر شدند که حاکمیت‌های غربی! ولی غرب به دلائل تاریخی از ساختارهای اقتصادی‌ای برخوردار بود که می‌توانست در برابر بحران مقاومت به خرج دهد، مقاومتی که برای ساختارهای صرفاً ایدئولوژیک در اردوگاه شرق امکانپذیر نبود. اینکه در رسانه‌های بین‌المللی مرتباً از «فروپاشی» شوروی سخن به میان می‌آید، بدون آنکه تبعات این فروپاشی در اقتصاد، صنایع و خصوصاً ساختارهای متزلزل شدة اجتماعی در کشورهای غربی مورد بررسی قرار گیرد، به همین دلیل است؛ ساختار اقتصادی در این میان به یاری غرب آمد تا واقعیت فروپاشی ایدئولوژیک از چشم پنهان بماند.

طی سالیان دراز که از فروپاشی استالینیسم در صحنة روابط بین‌الملل می‌گذرد، کشور روسیه که خود را به دلائلی میراث‌خوار امپراتوری استالین می‌داند، به تدریج سر از بحران فراگیر برداشته. و در این چارچوب، روند منافع سرمایه‌داری نوپای روسیه، امروز در قالب حاکمیت جدیدی بر ملت روس و مناطق تحت نفوذ کرملین اعمال می‌شود؛ این نوع «حاکمیت» ارتباط چندانی با آنچه بلشویسم می‌خواندیم ندارد، بازتابی است از منافع ساختار سرمایه‌داری که به صور مختلف در کشور روسیه از خاکستر بحران فروپاشی سر بر آورده. ولی همانطور که در بالا گفتیم، غرب نیز در همین روند «جایگزینی» قرار دارد، فقط به دلیل حفظ اهرم‌های اقتصادی و مالی، این «دگردیسی»‌ در غرب کمتر از شرق قابل رویت بوده. حضور پدیده‌ای به نام «نئوکان» در رأس حاکمیت آمریکا، و یا به قدرت‌ رسیدن افرادی از قماش برلوسکونی و سرکوزی در کشورهای کلیدی اروپای غربی، و از همه جالب‌تر، نامزدی یک رنگین پوست برای تصاحب مقام ریاست جمهوری ایالات متحد، کشوری که نژادپرستی یکی از پایه‌های اصلی «تمدن» آن به شمار می‌رود، همه و همه نشانه‌هائی از فروپاشی ساختاری است، هر چند در رسانه‌ها سخنی از آن به میان نیاید.

شاید اغراق نباشد اگر عنوان کنیم که غرب در این روند پای به شرایط ایدئولوژیکی گذاشته که به دوران پیش از جنگ دوم شباهت بسیار دارد. کسانیکه بحران‌های دهة 1930 را در اروپای غربی و آمریکا به صراحت می‌شناسند، از ریشه‌های واقعی جنگ دوم جهانی آگاهی‌هائی دارند. در آن دوره نیز غرب اهرم‌های تصمیم‌گیری اقتصادی و مالی را در دست داشت، ولی از نظر ایدئولوژیک دچار بحرانی فزاینده شده بود. پیروزی «انقلاب اکتبر» اگر در روسیه برای ملت‌های تحت ستم نه نانی به همراه آورد و نه امنیت و ‌آرامش، تلاطم برخاسته از این انقلاب، سرمایه‌داری غرب را به شدت متوحش کرده بود. حضور نیروهای «آزاد شدة» روشنفکری، سیاسی و کارگری که با الهام از پیروزی انقلاب اکتبر پای به میادین تحرکات وسیع اجتماعی در کشورهای غربی گذاشته بودند، برای سرمایه‌داری غیرقابل تحمل بود؛ پایه‌ریزی نظریه‌های مضحک و خون‌ریز «فاشیسم» و «نازیسم»، در عمل پاسخ سرمایه‌سالاری به الهامات سوسیالیستی بود.

البته کاملاً قابل پیش‌بینی است که محافل مختلف سرمایه‌سالاری در واکنش به بحران «انقلاب اکتبر» هر کدام پروژه‌ای مختلف ارائه داده باشند، ولی همانطور که دیدیم، نهایت امر همین پروژه‌ها جهان را به کام جنگ کشاند. ولی این «جنگ» برای بعضی‌ها «نعمت‌الهی» شد، چرا که کارت‌های سیاسی و استراتژیک از نو میان تصمیم‌گیرندگان توزیع شده، غرب با بهره‌گیری از بحران عظیم سیاسی و مالی که بلشویسم در آن دست و پا می‌زد، توانست هم منافع کلیدی سرمایه‌داری را از «گزند» بلشویسم محفوظ نگاه دارد و هم تحرکات سوسیالیسم داخلی را بکلی سرکوب کند؛ عملی که بدون جنگ دوم اصولاً امکانپذیر نمی‌بود. اینجاست که می‌بینیم اگر طی سالیان دراز پس از پایان جنگ دوم ادبیات گسترده‌ای در توضیح پدیدة «پردة آهنین» در غرب چشم به جهان گشوده، برنامه‌ریزانی که در عمل این «پرده» را بر جهان تحمیل کردند، از دارودستة سرمایه‌سالاران غربی بودند. غرب در پشت این «پرده» توانست نزدیک به 50 سال توسعة همه‌جانبه، غارت و چپاول ملت‌های جهان سوم، و سرکوب ملت‌های ضعیف‌تر را تحت عنوان حمایت از «حقوق‌بشر»، «دمکراسی» و آزادی انسان‌ها صورت دهد، و نهایت امر با حمایت‌های مقطعی از بحران‌های موجود در شرق، تصویری آنچنان شیطانی از «سوسیالیسم» بسازد که سرمایه‌داری، حتی در چشم قربانیانش «بهشت» برین بنماید!

این شرایط در منطقة خاورمیانه و خلیج‌فارس ویژگی عجیبی پیدا کرد. کشورهای واقع شده در این منطقة گسترده و ثروتمند، بر خلاف بسیاری از مناطق جهان، هم از پیشینة فرهنگی بسیار عمیق و غنی‌ برخوردار بودند، و هم از نظر ساختار فرهنگی وابسته به دینی بودند که در راستای رشد اقتصادی، مالی و تشکیلاتی هنوز بن‌بست‌های عملی آن «علنی» نشده بود. در عمل، بهترین سلاح برای مبارزه با نفوذ سوسیالیسم و نظریه‌های «مزاحم»‌، باد انداختن در بادبان همین «دین مبین» بود. می‌باید قبول کرد که امپراتوران اتحاد شوروی نیز از این نقطه ضعف آگاه بودند، ولی به دلیل آرایش ویژة ایدئولوژیک فرقه‌های وابسته به مسکو نمی‌توانستند در برابر آن مقاومت کنند. تمامی تلاش‌های مسکو، طی سالیان دراز پس از پایان جنگ دوم، تا فروپاشی، در این منطقه محکوم به شکست بود. حتی پس از کودتای 28 مرداد در ایران، زمانیکه از نظر دانشگاهیان و روشنفکران آندوره همکاری‌های غرب و عمال کودتا به نوعی توجیه‌کنندة «معصومیت» سیاسی حزب توده شده بود، غربی‌ها توانستند با گسترش نظریة من‌درآوردی «کمونیسم مستقل»، نخست حزب‌توده را در دانشگاه‌ها منزوی کنند، و سپس از درون همان به اصطلاح «کمونیسم مستقل» جریانات دانشگاهی چپ‌نما و وابسته به بازار و مجاهدین خلق را بیرون بکشند. خلاصة کلام، شرایط طوری بود که پس از سقوط حکومت پهلوی، هیچ بنیاد و تشکیلات کلیدی در جامعة ایران تحت نفوذ معنوی و یا تشکیلاتی شوروی وجود نداشت؛ مسئله‌ای که با در نظر گرفتن همجواری ایران و شوروی بسیار تعجب‌آور بود.

ولی مبارزة غرب با نفوذ شوروی در این منطقه به همان میزان که زمینه‌ساز گسترش نوعی «دین‌خوئی» افراطی در میان طبقات مختلف اجتماعی می‌شد، از نظر مالی و اقتصادی نیز غرب را هر چه بیشتر به تولید نفت‌خام در منطقه وابسته می‌کرد. غرب همزمان با دمیدن در بوق‌های ضدروسی، به پیش‌داوری‌ها و تعصبات دینی نزد مسلمانان این منطقه دامن می‌زد، و خود را نیز بیش از پیش به منابع نفتی این منطقه وابسته می‌کرد. با نگاهی به روند رشد صادرات و واردات نفت خام نزد کشورهای عمدة سرمایه‌داری غربی و ژاپن، به صراحت می‌بینیم که وابستگی کشور‌های صنعتی به نفت منطقه رشدی مداوم داشته. و این روند در سال‌های اخیر به اوج خود رسید.

امروز، همانطور که در بالا گفتیم غرب در درون مرزهای خود با بحران ایدئولوژیک روبرو شده. از بررسی چند و چون این بحران در این مقطع می‌گذریم، ولی بحران مذکور به محدودة نفوذ مستقیم غرب نیز، که کشورهای خاورمیانه و خصوصاً ایران در آن قرار گرفته‌اند سرایت کرده. و اگر بحران فعلی، ساختارهای غربی را وادار به بازنگری در بطن نظریه‌های اجتماعی و سیاسی‌شان می‌کند، در منطقة نفوذ غرب در خاورمیانه، بازنگری در ارزش کاربردی اسلام به عنوان یک نگرش سیاسی از نظر منافع غرب حیاتی شده؛ به عبارت دیگر این اسلام که تا دیروز بهترین وسیله‌ جهت مشتعل کردن تعصبات توده‌های تحریک شده بود تا با تکیه بر آن کمونیسم را از میدان به در کنند، امروز که کمونیسم دیگر وجود ندارد به چه درد خواهد خورد؟ ناظران سیاسی خواهند گفت که بهترین کاربرد این نوع اسلام در حال حاضر می‌تواند تحریک توده‌ها در کشورهای منطقه بر علیه «ارتدوکس‌های» روس باشد. به عبارت دیگر بازگشتی دوباره به صورت‌بندی‌های جنگ‌سرد!

حمایت مقطعی سرمایه‌داری نوین روسیه از نئوکان‌ها در حمله به کشور عراق در واقع جهت مقاومت در برابر همین صورتبندی نوین «جنگ‌سرد» بود. قرار دادن ارتش ایالات متحد در برابر مسلمانان عراق و افغانستان، به سرعت نظریة «اسلام ضدارتدوکسی» را از نظر استراتژیک منزوی کرد، و روسیه توانست طی سالیانی که جنگ بر عراق و افغانستان تحمیل شد «نفسی به راحت» بکشد!‌ ریشة همکاری‌های نفتی میان شرکت‌های نفتی غربی و روسی نیز در همین ارتباط دوجانبه قرار دارد. اینکه رئیس جمهور ایالات متحد در هر سخنرانی خود را بالاجبار در برابر تندروهای مسلمان قرار دهد ـ هر چند این شرایط بیشتر ساختة تبلیغات باشد تا منعکس کنندة واقعیات ـ برای مسکو احساس آرامش به همراه خواهد آورد؛ غرب دیگر نمی‌تواند به صورت رسمی در مخالفت با منافع روسیه از اسلام حمایت کند.

ولی این «اسلام» که دیگر جهت مبارزه با نفوذ روسیه به کار غرب نمی‌آید، به نوبة خود می‌تواند برای غرب دردسر آفرین هم بشود!‌ چرا که دمیدن در بوق «تضاد» سرمایه‌داری غربی با اسلام هر قدر که بنیادهای دین اسلام نانخورهای سازمان‌های جاسوسی غربی باشند، نهایت می‌تواند امر را بر قشرهائی در جامعه مشتبه کند!‌ و این تشبه و توهم، هر قدر کودکانه و احمقانه، امروز می‌تواند در تمامی ابعاد منطقه‌ای عصای دست روسیه شود. در نتیجه غرب همزمان برنامة تبلیغاتی گسترده‌ای نیز جهت توجیه نقطه‌نظرهای «اسلام دوستانة» خود به راه انداخته، که در رأس آنان می‌باید حضور سناتور «حسین» اوباما را در انتخابات کاخ سفید متذکر شد! دست‌هائی که نام اوباما را طی ماه‌های طولانی در کنار «حسین» قرار دادند و در بوق‌های تبلیغاتی و در سطوح مختلف دمیدند، مسلماً از نظر سیاسی برنامه‌ای را دنبال می‌کرده‌اند. برنامه‌ای که اینک ابعاد گستردة داخلی آن خود را نمایان می‌کند. به عبارت دیگر اگر دمکرات‌ها بتوانند با بیرون کشیدن «حسین اوباما» بر پروندة قطور جنایات آمریکا و انگلستان در منطقة‌ خاورمیانه نقطة پایان بگذارند، بار دیگر روسیه در همان صورت‌بندی‌‌ای اسیر خواهد شد که با قبول حضور ارتش آمریکا در عراق قصد اجتناب از آنرا داشت!

بحرانی که امروز ایران را فراگرفته در عمل بازتابی است از تمامی آنچه در بالا آوردیم. انگلستان که به طور سنتی مهم‌ترین حاکمیت استعمارگر در منطقة خاورمیانه بوده به دلیل مخالفت‌های پایه‌ای از جانب مسکو، و حمایت آمریکا از این مواضع، به سرعت از میدان بیرون می‌رود، و طبیعی است که سعی تمام داشته باشد محافل وابسته به لندن را بر علیه روابط «مسکو ـ واشنگتن» بسیج کند. سفر علیاحضرت ملکة انگلستان به آنکارا و نوشیدن شامپانی در ملاءعام با رئیس جمهور اسلام‌گرای ترکیه در عمل تفی بود که حاکمیت انگلیس به صورت آمریکائی‌ها انداخت. ولی همانطور که می‌بینیم این «تضاد» منافع آنچنان بالا گرفته که همچون دورة آغازین جنگ دوم جهانی می‌تواند به سرعت از چارچوب‌های منطقی خارج شود.

هر بشکه نفت خاورمیانه، امروز در ظاهر نزدیک به 150 دلار آمریکا برای صادرکنندگان قدرت خرید ایجاد می‌کند. البته این قدرت خرید از طرف غرب کاملاً تحت کنترل است و هیچگونه امتیازی در عمل به صادرکننده داده نخواهد شد. ولی این محدودیت به هیچ عنوان شامل حال اقتصاد و امور مالی روسیه نمی‌شود!‌ در نتیجه، تمامی حملات سیاسی آمریکا امروز متوجه ملت‌های مسلمان، و شرکاء ایالات متحد در اروپای غربی شده!‌ آمریکا در صورت‌بندی‌ای قرار گرفته که پیش راندن کشورهای منطقة خلیج‌فارس به سوی بحران را به صورتی اجباری هدف اصلی خود قرار داده؛ این کشور هم می‌خواهد نزدیکی خود را با «جهان اسلام» در بوق و کرنا بگذارد، تا سیاست‌های کرملین را در منطقه خنثی کند، و هم می‌خواهد در تبلیغات داخلی از شرکت‌های نفتی آمریکائی و روسی «سلب مسئولیت» کرده، شیخ‌های عرب و حکومت اسلامی را مسئول گرانی نفت بنمایاند! آمریکا برنامه‌های دیگری نیز دارد!‌ به طور مثال، این حاکمیت گویا قصد دارد با به قدرت رساندن یک رنگین‌پوست ظاهراً مسلمان، چه در قالب ریاست جمهور آمریکا و چه در قالب نامزد بازنده، قلب توده‌‌های متعصب منطقه را نیز «تصاحب» کند، و با حمایت از یک دولت اسلام‌گرا در ترکیه همراهی ارتش ناتو با دین‌مبین را در بوق و کرنا بگذارد!

هر ناظر بی‌طرفی قبول خواهد کرد که چنین برنامه‌های «گسترده» و هزاررنگ را نمی‌توان در یک چمدان دیپلماتیک واحد گنجاند. آمریکا به دلیل دست یازیدن به گزینه‌های متفاوت و چندگونه، نهایت امر در منطقه به بن‌بست پای می‌گذارد، و از نظر تاریخی عکس‌العمل آمریکا در برابر بن‌بست فقط جنگ بوده! ولی آمریکا می‌داند که این جنگ دیگر نمی‌تواند همچون نمونه‌های گذشته منافع ایالات متحد را تأمین کند. چرا که این جنگ بی‌تردید مقطعی، محدود و بسیار استراتژیک باقی می‌ماند، و برندة واقعی آن نیز مسلماً آمریکا نخواهد بود؛ اگر آمریکا می‌توانست در این منطقه جنگی را ببرد، عراق و افغانستان در شرایط دیگری قرار داشتند. دلیل هیاهوی گستردة عمال آمریکا در حکومت اسلامی پیرامون «جنگ» و «تبعات» این جنگ، که به صورت روزمره در مطبوعات حکومتی مطرح می‌شود، در واقع بازتابی است از نیاز مبرم تبلیغاتی آمریکا به حفظ موضع خود در مقام یک قدرت تعیین کنندة نظامی، حال آنکه در صورت وقوع چنین جنگی آمریکائی‌ها از شکست خود اطمینان کامل دارند.



...





۴.۱۳.۱۳۸۷

یقنعلی فرزانه!


اصلاً این روزها بعضی‌ها بوی الرحمن گرفته‌اند!‌ قبول ندارید؟ به عکس‌ «مقامات» حکومت اسلامی نگاه کنید. چشمان‌شان همه شهلا؛ سکرمه‌های‌شان همه مه‌لقا؛ لب‌ولوچه‌شان هم آویزان! این‌ها از امروز قهر کرده‌اند، جنگ هم دیگر نمی‌کنند. اصرار نکنید جانم، صرف شده! قدیم‌ها که می‌رفتیم خانة خاله‌خانم‌ها، آنقدر شیرینی و میوه تعارف می‌کردند، و اصرار پشت اصرار، که بالاخره برای خوردن سیب و پرتغال و تخمه پسته بین اهالی خانواده دعوا و یقه‌گیری می‌شد. یکی داد می‌زد، «خانم به حضرت عباس صرف شده!» خانم هم می‌فرمودند، «نه عموجان! ما که ندیدیم، اگر از این تخمه‌ها نخورید دیگه نه من نه شما! یه دونه!»

بله، امروز هم حکایت همان «یه دونه» شده. علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجة «جنگ»، که یکی از مهره‌های اصلی و پشت پردة حکومت دست‌نشانده است، به یک‌باره پای برهنه از بیت‌رهبری بیرون دویده، و مطبوعات غربی هم پای برهنة ایشان را به خوانندگان خود اهداء می‌کنند!‌ آنهم نه یک «مطبوعات» که سه «مطبوعات» در آن واحد! سه روزی‌نامة مغرب زمین: لارپوبلیکا، لیبراسیون و لوتان سوئیسی، مقالة ولایتی را همزمان به چاپ رسانده‌اند، و «بی‌بی‌سی» هم از این «مقاله» خلاصه‌ای چسبانده در سایت‌اش. در اینکه این نوع روزی‌نامه کارش تبلیغات و هو و چو است، شکی نداریم، ولی تا به حال ندیده بودیم کسی بخواهد با تبلیغات، از آب جاری روغن بگیرد. جناب ولایتی در دنیای سیاست داخلی و خارجی حکایت همان «آب‌جاری» را پیدا کرده‌اند. پس از 16 سال وزارت بر «امورخارجة»‌ جماعت ملا، اگر هم از روز اول روغنی در شکمبه‌‌شان بوده امروز بر باد رفته. آقای ولایتی، همچون نمونة «برادر» لاریجانی، دیگر در دکان روغن‌کشی محلی نخواهند داشت، چرا که از روز اول هم «مالی» نبودند؛ در قحط‌الرجالی که 80 سال سیاست استعماری بر مملکت‌مان حاکم کرده، این یقنعلی‌ها به قولی «جلو» افتاده‌اند.

ولایتی یکی از استادان اعظم «خراب‌شده‌های» حکومت اسلامی است. و هر گاه چرخشی صریح در سیاست‌های این تشکیلات دست‌نشانده، در افق دیپلماسی جهان خودنمائی می‌کند، سر و صدای «برادر» ولایتی اول از همه «بلند» می‌شود. آن‌ها که با روند تبلیغاتی در حکومت اسلامی آشنائی‌هائی دارند فراموش نکرده‌اند که دود و دم «معمار رنسانس اسلامی» نیز سال‌ها پیش از کندة همین علی‌اکبر ولایتی بلند شد. زمانیکه ایشان در دوران پرافتخار سردار سازندگی، از «استاد» سروش در مطبوعات حکومت اسلامی «انتقاد» می‌کردند، چرا که استاد، بحث‌های علمی‌شان را بیش از حد به پیش می‌راندند و امکان سوءاستفاده از این «بحث‌های علمی»‌ را به دست ضدانقلاب فراهم می‌آوردند!‌ دیدیم که «بحث‌های» علمی «حاج سروش» سر و ته چه کرباسی بود، و امروز که دود و دم‌ تبلیغات رسانه‌های غربی برای ایشان خوابیده، بوق جناب سروش چگونه به «وز وز» افتاده. با این وجود، روزی‌نامه‌های به اصطلاح «مخالف» و در رأس آنان کیهان لندن، از بازتاب این «تقاطع» ایدئولوژیک یک گام عقب نمی‌رفتند، و تضاد فرضی‌ «سروش ـ ولایتی» هفته‌ها در رأس «اخبار» این رسانة‌ شترگاوپلنگ قرار داشت.

علی‌اکبر ولایتی همانطور که در مطالب قبلی نیز اشاره کردیم، در چارچوب یک اصل کلی بار دیگر پای به سیاست جاری حکومت اسلامی گذاشته: تلاش جهت بازگشت به مواضع فروپاشیدة حکومت اسلامی در دوران سردار سازندگی!‌ دلیل مسافرت اخیر «جماعت» کثیری از طرفداران حاج اکبر به عربستان و بده بستان‌های فراوانی که اینان با حاکمیت «اسلامی» شیخ عبدالله به راه انداخته‌اند نیز همین است. بازگشت به مواضع فروپاشیدة سردار سازندگی در عمل معانی سیاسی و استراتژیک مشخصی خواهد داشت که سعی می‌کنیم به طور خلاصه در این مجمل بگنجانیم.

نخست اینکه روابط حکومت اسلامی با غرب از دوران پر تلاطم احمدی‌نژاد می‌باید فاصله بگیرد. چرا که برنامة حکومت احمدی‌نژاد، بر اصلی اساسی تکیه داشت: فراهم آوردن امکان تهاجم نظامی به کشور ایران! وظیفة اوباشی که وزراء و همکاران مهرورزی لقب داشتند در عمل فراهم آوردن زمینة همین حملات بود. ولی دیدیم که این طرح چگونه بر آب رفت و نخستین فردی که از شکست پروژة جنگ استعماری رسماً خبر داد، از قضای روزگار خود احمدی‌نژاد بود. وی زمانیکه در مصاحبه‌ای تلویزیونی خطاب به گوینده می‌گوید: «کدام جنگ! جنگی در کار نیست!» اذعان می‌کند که پروژة جنگ به زیر سئوال رفته! ولی می‌باید عنوان کنیم که «جنگ در کار بود»، هر چند مشخص نشده بود که کدام قدرت جهانی ایران را به اسم آمریکا مورد تهاجم هوائی قرار خواهد داد! در آنروزها، آمریکا با تکیه بر اشغال کشورهای عراق و افغانستان خود را در موضعی بسیار مساعد می‌دید و اشتهای چپاول‌ استعماری‌‌اش هم بسیار زیاد شده بود، ولی به دلیل اولتیماتوم‌هائی که بعدها دریافت کرد، فهمید که مسجد جای گوزیدن نیست؛ امروز دست و پایش را جمع کرده، و به همین دلیل قصد دارد در «سنگر» روابط سازندة سردار اکبر «پناه» بگیرد.

تا اینجا، بازتاب مسائل روشن است! و بازتاب مقالة «دلنشین» اخیر «برادر» ولایتی در روزی‌نامه‌های مغرب زمین نیز که در آن از «صلح‌دوستی» مقام معظم بسیار تعریف و تمجید کرده‌اند خود نشانه‌ای است از همین موضع‌گیری سیاسی. ولی نزدیک شدن حکومت دست‌نشاندة اسلامی در محافل بین‌المللی به جبهة غرب، به شیوه‌ای که در دوران سردار سازندگی، هر چند به صورت زیرجلکی، رایج شده بود دیگر امکانپذیر نخواهد شد. حاکمیت آمریکا و حکومت دست‌نشاندة اسلامی، در چارچوب روابط جدید می‌باید به صورت رسمی و دیپلماتیک به یکدیگر «نزدیک» شوند؛ این روابط به معنای آن خواهد بود که بحران اجتماعی‌ای که اوباش وابسته به سازمان سیا طی سه دهه تحت عنوان «نبرد با آمریکا»‌ در جامعة ایران به راه انداخته‌اند دیگر نمی‌تواند به موجودیت خود ادامه دهد. سخنان اخیر منوچهر متکی، در نیویورک مبنی بر اینکه بازگشائی دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد، در عمل نقطة پایان بر سیاستی است که استمعار طی سه دهه کشور ایران را در آن غوطه‌ور کرده بود. می‌باید از آقای متکی بپرسیم، این دفتر جهت حفظ «کدام» منافع می‌خواهد گشوده شود؟ مگر غیر از این است که به ادعای حکومت اسلامی هیچگونه رابطه‌ای میان شما و دولت آمریکا وجود ندارد؟

بگذریم! همانطور که می‌توان حدس زد، «روابط» میان این حکومت دست‌نشانده و اربابان‌اش پیشتر از طریق «واسطه‌ها» تأمین می‌شد، و پس از گذشت مراحلی که در چند ماه آینده شاهد آن خواهیم بود، مسئولیت‌های سیاسی هیئت حاکمة جنایتکار ایالات متحد که تحت عنوان «مخالفت» با حکومت اسلامی، یک حاکمیت قرون وسطائی را به مدت سه دهه بر مردم ایران حاکم کرده، و به چپاول منابع کشور ایران مشغول شده، کاملاً علنی خواهد شد.

شاید پروژة جنگ با حکومت اسلامی که با چنین صراحتی در برنامة دولت بوش گنجانده شده بود جهت جلوگیری از علنی شدن همین «افتضاح» سیاسی بوده. همانطور که می‌دانیم آمریکا در ارتباط با کشورهای ایران، افغانستان، ترکیه، پاکستان و اینک عراق از افتضاحی به افتضاح دیگر می‌افتد. همکاری‌های بی‌نظیر بوتو با طالبان، همکاری‌های حمید کرزائی با گروه‌های طالبان، نزدیکی سیاسی دولت‌های پی‌درپی دست نشانده در عراق با محافل شیعی‌مسلک و آخوندی در ایران، پایه‌ریزی تشکیلات بن‌لادن زیر نظر شیخ‌های سعودی، و ... طی چند سال گذشته نشان داده که حاکمیت «ظاهر‌الصلاح» واشنگتن چگونه تا گریبان با تشکیلات تروریستی، فاشیستی، سرکوبگر و ضدبشری در این منطقه همکاری‌های نزدیک داشته. مسلماً علنی شدن روابط حکومت قرون‌وسطائی جمکران با کاخ سفید نقطة پایان بر بسیاری از توهمات سیاسی در مورد نیات واقعی ایالات متحد در این منطقه خواهد بود. و این برنامه مسلماً نمی‌تواند با انتشار مقالة علی‌اکبر ولایتی و بازتاب آن‌ در «بی‌بی‌سی» فیصله یابد.

همانطور که پیشتر نیز گفتیم، داستان علی‌لاریجانی قصه‌ای پایان یافته است، و دیگر گروه‌ها و «شخصیت‌هائی» که به دست وی به مرکز تلاطمات سیاسی جمکران پرتاب می‌شوند آینده‌ای درخشان‌تر از آیندة خود وی نخواهند داشت. با این وجود، «مقاومت» در برابر علنی شدن‌ افتضاحات سیاسی که نهایتاً مواضع حاکمیت ایالات متحد را به شدت تضعیف خواهد کرد، در بطن حاکمیت جمکران در حال سازماندهی است! شاهدیم که پورمحمدی، مسئول مستقیم حملات خیابانی نیروهای انتظامی بر علیه زنان و جوانان، و فردی که در مقام وزیر کشور وقت، مسلماً در انفجار حسینیة شیراز و کشته شدن چندین تن از مردم بیگناه نیز دست داشته، اینک تحت عنوان ریاست سازمان بازرسی کل کشور، از طرف قوة قضائیه به کار گماشته می‌شود! در شرایطی که فارس نیوز از زبان متکی می‌نویسد:

«جنگ ديگري در خاورميانه حماقت خواهد بود»


و از زبان دریادار «مایکل مولن»، سرفرماندهی ناتو نیز هم امروز می‌نویسد:

«گشايش جبهه سوم در مقابله با ايران براي ارتش آمريكا مخاطره‌آميز است»

می‌باید نتیجه گرفت که خلاصه «جنگ، بی‌جنگ!» پس بازگشت امثال پورمحمدی به جایگاه تصمیم‌گیری را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ آیا قدرت‌های منطقه‌ای شرایط آمریکا را خواهند پذیرفت؟ آیا اینان خواهند پذیرفت که یک حکومت قرون‌وسطائی تحت عنوان جمهوری اسلامی بر مرزهای بسیاری کشورهای منطقه «اشراف» داشته باشد؟ شاهدیم که کودتای نظامیان آمریکا در ترکیه، درست پس از سفر وزیر امورخارجة روسیه به آنکارا، امروز «لو» می‌رود، و چندین افسر و ژنرال بازنشسته هم راهی زندان می‌شوند. می‌دانیم که کودتای نظامیان در ترکیه طی سال‌های گذشته یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سیاسی ایالات متحد جهت تحمیل شرایط خود بر روند تحولات اجتماعی ترکیه بوده. و در شرایطی که دولت اسلامگرای اردوغان، و عبدالله گل ریاست جمهور حزب‌اللهی ترکیه، تا سلول زندان چند گام بیشتر فاصله ندارند، این کودتا در صورت عملی شدن می‌توانست به مهره‌های سوختة آمریکا، طی سال‌هائی که سرنیزة نظامیان تحرکات اجتماعی و سیاسی در ترکیه را متوقف می‌کرد، از نو و در خلوت رنگ و جلا دهد. ولی این فرصتی است که عملاً قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای دیگر به آمریکائی‌ها در آنکارا نخواهند داد. «لو» رفتن این کودتا پیام مشخصی است از جانب قدرت‌های بزرگ منطقه‌ به ایالات متحد: اگر واشنگتن در حفظ مهره‌های ارتجاعی خود بر صفحة شطرنج سیاست منطقه بیش از این پافشاری کند، عکس‌العمل از اینهم تندتر خواهد شد. این موضع‌گیری‌ها اگر در مورد ترکیه اینک علنی شده، در مورد ایران سال‌هاست که قابل رویت است. در چنین چشم‌اندازی مانورهای قوة قضائیة حکومت اسلامی بیش از آنچه شاهرودی، ولایتی و لاریجانی تصور کرده‌اند، مضحک، مسخره و بی‌آینده می‌نماید.




...

۴.۱۲.۱۳۸۷

کارگران و رهبران!




نخست می‌باید در مورد دو اشتباهی که هنگام نگارش دو وبلاگ پیشین رخ داده توضیح بدهیم و پوزش بطلبیم. در برخی وبلاگ‌ها و نسخه‌های «پی‌دی‌اف» در مطلب «شهوت‌سرای دینی» تعداد بازدید کنندگان از این سایت بر اساس آمار، اشتباهاً 4 هزار نفر در روز عنوان شده که عدد 40 هزار صحیح است. در مطلب «خنس و کنس» نیز حجم یک لیوان آب به اشتباه «300 سانتی‌گراد» آمده که مسلماً مقصود نویسنده 300 میلی‌لیتر بوده!‌ با عرض معذرت از این دو اشتباه که یکی لپی و دیگری «دو لپی» بود، موضوع امروز را پیگیری می‌کنیم.

در خبرها آمده که کارگران ایران خودرو در اعتصاب‌اند. البته می‌دانیم که در حکومت‌هائی از قبیل حکومت اسلامی اینگونه اخبار را نیز در کمال تأسف می‌باید با احتیاط کامل مورد بررسی قرار داد. چرا که سرکوب سازمان یافتة هر نوع تجمع و اتحادیه‌ای از نخستین‌ روزهای کودتای ننگین 22 بهمن یکی از رئوس سیاست‌های اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی بوده، و اگر امروز برخی ادعا دارند که کارگران جهت احقاق حقوق‌شان دست به اعتصاب زده‌اند، ‌می‌باید از خود پرسید، در صورت واقعی بودن چنین رخدادی، چه شده که این چنگیزخان‌های عمامه‌ بر سر دست از اذیت و ‌آزار مردم، خصوصاً قشرهای آسیب‌پذیر برداشته‌اند؟ چه شده که کارگر فرصت یافته‌ تا خواست‌های خود را به صورت علنی عنوان کند؟

اینکه در یک حکومت راستگرای افراطی و فاشیستی کارگران از نخستین قشرهای اجتماعی‌اند که بار فشار و سرکوب حاکمیت را بر دوش خواهند کشید، یک امر بدیهی است. کارگر بنابرتعریف، جهت ارتزاق خود و تأمین معاش جز نیروی کار هیچ ندارد؛ و می‌دانیم که در بهشت ملایان «مفتخور» و «رانت‌خوار» نیروی کار اصولاً هیچ ارزشی ندارد. اینان تا آنجا که بتوانند مردم را سرکوب می‌کنند. در همین راستا سعی خواهند داشت روابط اجتماعی‌ای را که بر پایة اصول سیاست‌های استعماری ایجاد کرده‌اند، و نتیجة آن شکل‌گیری یک مجموعة طفیلی، بی‌اراده، و دنباله‌رو از سیاست‌های اقتصادی، مالی و فرهنگی اینان شده، به صور مختلف و از طریق همیاری‌های اربابان غربی و شرقی در خدمت استعمار نگاه دارند. بی‌دلیل نیست که واردات مواد غذائی، کالاهای مصرفی و مورد نیاز ملت، دارو، و ... پس از سه دهه ترهات‌بافی پیرامون «استقلال اقتصادی» حکومت امام زمان، هنوز از طریق گدائی از بارگاه اربابان غربی تأمین می‌شود. این حکومت حتی ترجیح می‌دهد جهت تأمین سوخت مورد نیاز مردم، بجای پایه‌ریزی پالایشگاه‌های سراسری در کشور سوخت مورد نیاز را از طریق واردات تأمین کند، چرا که به این ترتیب، مسائل «کار» و طبقة کارگر را به خیال خود «دور» می‌زند.

یکی از مهم‌ترین معضلات نظام‌های دست‌نشاندة سرمایه‌داری جهانی همین نبود قابلیت کافی جهت ادارة امور کار و کارگری در جامعه است. راه بستن بر رشد صنایع مادر، صنایعی که در برخی کشورهای جهان سوم از قبیل ایران می‌تواند بر بسیاری از بحران‌های اقتصادی نقطة پایان گذارد، بر خلاف «وق‌وق‌های» حاکمیت‌های وابسته و نانخور اجنبی، فقط به دلیل روی برگرداندن این حاکمیت‌ها از قبول موجودیت پدیده‌ای به نام «کار»، «کارگر» و نیروی «کار» در جامعه است. اربابان این نوع حکومت‌ها بخوبی می‌دانند که مجموعه‌های بزرگ کارگری، خصوصاً زمانیکه تولیدات‌شان از نظر حفظ موجودیت یک نظام از اهمیت استراتژیک، مالی و اقتصادی برخوردار ‌شود، قادر خواهد بود که حتی در یک جامعة سرمایه‌سالاری، بر روند بسیاری از مسائل اجتماعی، مالی، اقتصادی و حتی سیاسی تأثیرات چشمگیری داشته باشد. و به همین دلیل است که رشد صنایع مادر در کشورهای جهان سوم پیوسته با بن‌بست روبرو ‌شده.

سرکوب توده‌های شهری که در مادرشهرهای آلوده به جنایت و تبهکاری از طریق کلاشی، دلالی، کاسبی و بساط‌داری تأمین معاش می‌کنند کار چندان مشکلی نیست. ولی سرکوب توده‌های متشکل کارگری، و حتی یقه‌سپیدهائی که در مجموعه‌های گسترده و استراتژیک صنعتی به کار اشتغال دارند اگر امکانپذیر باشد، به راحتی صورت نخواهد گرفت. اگر «ارتباط» هیئت حاکمه با کلاشان و دلالان از طریق گروه‌های نیمه‌مسلح اوباش حکومتی همیشه امکانپذیر است، برخورد با توده‌های متشکل کارگری و کارمندی نیازمند موضع‌گیری‌هائی قانون‌مدارانه و حقوقی خواهد بود؛ آنهم در کشوری چون ایران که «حقوق شهروندی» و «قانون» فقط و فقط دکوراسیون کاخ‌های دادگستری و اماکنی شده که به غلط نام «مجالس قانونگذاری» بر خود گذاشته‌اند.

ولی همانطور که می‌بینیم در برخی مقاطع حتی رژیم‌های دست‌نشانده‌ای چون حکومت اسلامی نیز بالاجبار تن به گسترش هر چند محدود پدیدة کار و کارگر در جامعه می‌دهند. این الزامی است که علیرغم تمامی همکاری‌های محافل استعماری و گروه‌هائی که تمامی هم و غم‌ خود را در تقابل با ساختارگیری و سازمان‌پذیری جامعه به کار می‌برند، در برخی مقاطع اجتناب ناپذیر است. به طور مثال با نگاهی به «صنایع» خودرو سازی در ایران به صراحت می‌بینیم که این نوع به اصطلاح «صنعت»، که نهایت امر وسیله‌ای جهت چپاول و سرکوب ملت ایران شده، در ساختار اقتصادی حکومت اسلامی جز از طریق گسترش «مونتاژ» نمی‌توانسته موجودیت خود را حفظ کند. در نتیجه، اگر یک دولت دست‌نشانده کارخانه‌های تولید شکر را تعطیل می‌کند، اگر پالایشگاه نمی‌سازد، اگر خطوط راه‌آهن احداث نمی‌کند، اگر جاده‌های ارتباطی را گسترش نمی‌دهد، و ... به دلیل وابستگی به اقتصادی که مونتاژ خودرو را بر این مجموعه تحمیل کرده نمی‌تواند از تولید آنچه نیازهای اقتصادی و استراتژیک اربابان‌اش را بازتاب می‌دهد «خودداری» کند. این همان پدیده‌ای است که امروز به صورت حضور خودروسازان در کشور به چشم می‌خورد.

ولی خودرو سازی «وافور» ساختن نیست! اگر برای ساختن یک وافور چند سر عملة حزب‌الله کفایت می‌کند، یک خودرو را، حتی در کیفیتی بسیار پائین و شاید غیرقابل قبول، می‌باید در یک مجموعة گستردة صنعتی تولید کرد. و افراد وابسته به چنین مجموعه‌ای سریعاً‌ پای در فرهنگ صنعتی و کارگری خواهند گذاشت. با این وجود صرفاً به دلیل حضور و یا عدم حضور یک «فرهنگ» در جامعه مسئله‌ای حل نخواهد شد. بسیاری از کشورهای بزرگ صنعتی به دلیل تغییراتی که در ساختار مالی و اقتصادی‌شان به وقوع پیوست، طی چند دهة اخیر از مراحل مختلفی عبور کرده‌اند، و در بسیاری از این کشورها مجموعه‌های بزرگ کارگری جای خود را به ساختارهای «بانک ـ بیمه ـ خدمات» داده‌اند. با این وجود اگر فرهنگ کارگری در جامعه تضعیف شده، تضاد یقه‌سپیدها با مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری همچنان محفوظ مانده. این «تضادها» را اگر دیروز کارگر اداره می‌کرد، امروز کارمند به آن تداوم می‌بخشد.

خلاصه بگوئیم، آنچه از اهمیت برخوردار است دمیدن در بوق «تضادها»‌ نیست؛ «تضادها»‌ را می‌باید در مسیری رهنمون شد که بازدهی برای گروه‌های اجتماعی داشته باشد. به طور مثال، اگر سرمایه‌داری به کار و کارگر به عنوان گاوشیرده می‌نگرد، عملکرد تشکیلات کارگری باید بتواند سرمایه‌دار را به گاوشیرده کارگران و حقوق‌بگیران تبدیل کند. و پیروی از چنین برخوردی مسلماً از رهنمودهای «فروپاشاننده‌ای» که از طرف گروه‌های به اصطلاح «چپ‌گرا» در محیط‌های کارگری ایران مدروز شده ـ هر چند این گروه‌ها در عمل همیشه زمینة حاکمیت راست‌افراطی را در ایران فراهم آورده‌اند ـ بسیار مشکل‌تر است.

شاید امروز این امکان به تدریج در کشور ایران فراهم می‌آید که تشکیلات کارگری بجای فروافتادن در منافع ایدئولوژیک افراد و گروه‌هائی که ارتباط زیادی هم با مسائل کارگری ندارند، تلاش خود را هر چه بیشتر در مسیر حمایت از منافع صنفی، واقعی و ملموس طبقة کارگر، در تضاد با طبقة حاکمة وابسته به سرمایه‌داری به کار اندازد. اگر چنین فرصتی دست دهد، می‌باید از تمامی تحرکات کارگری در کشور حمایت کرد. ولی فراموش نکنیم که حاکمیت دست‌نشانده تمامی قدرت تبلیغاتی خود را به کار خواهد گرفت تا از تحرکات مشروع کارگری عوامل سیاسی بسازد. همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم، براندازی یک رژیم سیاسی دست‌نشانده، زمانیکه در برابر ملت به زانو در آمده، بیشتر از آنچه نیازهای ملت را بازتاب دهد، نیازهای محافل حاکم جهانی را منعکس می‌کند. و تمامی رژیم‌های سیاسی دست‌نشانده، پیوسته زمینة فروپاشاندن نظام‌های خود را آماده نگاه می‌دارند. به همین دلیل است که می‌باید در تحرکات کارگری هوشیاری زیادی نشان داد، چرا که در غیراینصورت این تحرکات به سرعت می‌تواند از سوی گروه‌ها و تشکیلاتی به جانب نوعی براندازی سازمان‌یافته سوق داده شود. گروه‌هائی که حتی در صورت پیروزی، تغییر ملموسی در شرایط واقعی نیروی کار در کشور پیش‌بینی نکرده‌اند. اینجاست که هوشیاری و موقع‌شناسی یک طبقة اجتماعی می‌تواند در شطرنج سیاسی کشور مهره‌‌ها را در چارچوب منافع همین طبقه بر شرایط تحمیل کند؛ منافعی واقعی و نه صرفاً «شعار» منافع!‌ درونی کردن «گفتمان» کارگری به معنای تبدیل آن به گفتمان کارگران و دور کردنش از گفتمان کسانی است که خود را «رهبران» کارگران می‌نامند. و چنین شرایطی تاکنون برای کارگران ایران فراهم نشده. به عبارت دیگر، این جبهه‌ای است که طبقة کارگر ایران تا به حال پای به آن نگذاشته. پیروزی در این جبهه ذکاوتی می‌طلبد که در کمال تأسف تاکنون از طرف گروه‌های کارگری و یا تشکیلات حامی مطالبات کارگران در کشور بروز نکرده!





...
فیلترشکن‌های جدید2ژوئیه2008
http://degree.tristatehockey.com/
https://www.filovene.com/
http://www.letmyhairdown.com/
http://www.beyondflavour.com/
http://www.time2hide.com/
http://www.passzone.info/
http://meyouus.info/
http://hollywood.filmfactory.nl/
http://unblock.wpioc.org/
http://n2q.net/
http://traffic.org.es/
http://www.bropass.com/
http://campuzano.info/
http://www.ebuddyproxy.com/
http://xp411.info/
http://degree.millspace.com/
https://www.exsann.com/
http://webproxy.net.cn/
http://www.hastyproxy.com/
http://cover.carshow.ro/
http://cover.realitytvshows.us/
http://cover.mallshopping.info/
http://freedoclove.info/
http://my.linium.net/
http://emailko.com/
http://ebayranch.com/p/proxy/index.php
https://www.endosmo.com/
http://proxy.spacekids.nl/
http://mister.sandhofner.com/
http://t-vir.us/
https://www.endopic.com/
http://cover.proxenoshotel.com/
http://cover.showbox.ca/
https://www.draconc.com/
http://unblocker.nhl-center.com/
http://proxy.netsolbd.com/
http://hosting.iblocklist.com/
http://www.wantafanta.info/
http://hosting.unblockfor.us/
http://hosting.proxyflows.com/
http://chinese.jadeculture.com/
https://www.dianess.com/
http://hosting.scproxy.org/
http://thinkgreenshop.info/
http://1hide.com/
http://5prox.info/
http://bagsforsale.info/safe/
http://orangeusa.us/
http://2soul.info/

۴.۱۱.۱۳۸۷

خنس و کنس!


از شما چه پنهان نویسندة این وبلاگ مدت‌ها بود که در چم و خم «ادبیات» گستردة ملایان دست و پا می‌زد. فراموش نکنیم که جماعت آخوند پس از به قدرت رسیدن نادرشاه افشار پایه‌های قدرت سیاسی را تحویل «دربار» داد و خود به شمردن مسکوکات طلا و نقره پرداخته، و طی یکصدوپنجاه سال گذشته، ضمن تدوین آداب کو...‌شوئی، غسل جنابت و جماع، «ادبیات» گسترده‌ای نیز از خود به زبان «نیمه‌فارسی» بر جای گذاشته!‌ ادبیاتی آغشته به آیات قرآنی که معنا و مفهوم آن حتی برای عرب‌زبانان هم آنقدرها «روشن» نیست. بله، ملت‌های عرب‌زبان، بر خلاف آنچه هم‌مینهان ما معمولاً فکر می‌کنند، به هیچ عنوان دسترسی مستقیم و بلاواسطه به آیات قرآنی ندارند؛ زبان عربی که در قرآن استفاده شده، با زبان عربی‌ای که ملت‌ها با آن آشنای‌اند از زمین تا آسمان تفاوت دارد. خلاصة مطلب ما که شناختی از این بساط نداریم، آن‌ها که آشنا هستند مسلماً «چیزهائی» از این آیات دستگیرشان شده، یا حداقل چنین ادعائی دارند. ولی دیروز که مطلبی در سایت مجاهدین خلق می‌خواندم دیدم، ای دل غافل! اگر زبان فارسی مجاهدین را درست نمی‌فهمم، با زبان عربی‌شان کاملاً آشنا هستم! و به خودم بسیار امیدوار شدم.

همانطور که می‌دانیم پریروز یک همایش «ملی ـ مردمی ـ مذهبی ـ چریکی» به رهبری «مسعود» و ریاست جمهوری «مریم»، در یکی از قراء اطراف شهر پاریس به راه افتاده بود. و چندین نمایندة مجالس قانونگذاری اروپا و غیره نیز در آن حضور به هم رسانده بودند!‌ سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق از این گردهمائی «بزرگ» گزارشی تهیه کرده. البته عکس‌ها خیلی تاریک بود و به طور مثال نمی‌توانستیم درست بفهمیم شمار 70 هزار شرکت کننده را چگونه تخمین زده‌اند. هر چند فرانس پرس به کمک‌شان آمده و شمار شرکت کنندگان را ده‌هاهزار گزارش کرده بود!‌ اینکه ده‌ها هزار ایرانی در یکی از قراء اطراف شهر پاریس جمع شده، به سخنان «پرزیدنت مریم» گوش فرا دهند، از نظر سیاسی در شرایط فعلی غیرممکن است. خلاصه می‌گوئیم، ملت ایران در غربت آنقدر بدبختی و دوندگی و گرفتاری دارد که 70 هزار نفرشان را نمی‌توان به هیچ بهانه‌ای در یک جا جمع کرد. امروز حتی نمازهای جمعه‌ای که حضرات آخوندها برگزار می‌کنند، و جماعت را با اتوبوس‌های ادارات به محل می‌آورند، فقط به دلیل «سوءاستفادة» دستگاه‌های دولتی و حکومتی از قدرت‌های اداری، نظامی، مالی و امنیتی امکانپذیر می‌شود!‌ خلاصه بگوئیم مردم بیکار نیستند که به دستور این و آن، چه جمعه‌ها و چه در روزهای دیگری، عین گلة گاو بروند و به چرت‌وپرت‌های افرادی گوش کنند که معمولاً چند صد نفر هم طرفدار ندارند.

در ثانی «جنبشی» که قادر است در این وانفسا، به قول خود «بیش از هفتاد هزار نفر» را در یک کشور خارجی به دور «مسعود و مریم» جمع کند، می‌باید جهت تنظیم گزارشات تصویری، فیلم‌برداری و انعکاس چنین تجمع عظیمی از امکانات فراوان نیز برخوردار باشد. برای یک جنبش خارج از کشور، همایشی 70 هزار نفری به هیچ عنوان شوخی نیست؛ ولی همانطور که می‌توان حدس زد هیچگونه پیش‌بینی‌ای جهت پوشش خبری و ارائة یک گزارش تصویری و روشن و حرفه‌ای، که از طریق آن بتوان ابعاد چنین همایش «غول‌آسائی» را به نمایش گذارد صورت نگرفته؛ گویا عده‌ای از همین «70هزار نفر» کذا با دوربین‌های عکاسی «آماتور» چند تا عکس گرفته‌اند که آن‌ها را هم چسبانده‌اند توی سایت مجاهدین! این عمل فقط نشان می‌دهد که هم آن همایش «70 هزار نفر» ساختگی است، و هم اینکه اصولاً برنامه‌ای قابل توجه از نظر سیاسی بر محور مجاهدین نه از طرف خود اینان و نه از طرف «صاحبان دم» پیش‌بینی نشده!‌ خلاصه اگر بعضی‌ها فکر می‌کنند که همه چیز را می‌توان با تکیه بر «تبلیغات» صرف به خورد مردم داد، در همینجا بگوئیم دیگر آن ممه را لولو برده! البته اهمیت «تبلیغات» در این دوره از زندگی بشر بر کسی پوشیده نیست، ولی «تبلیغات»، بدون «توجیهات»، از طرف مردم فقط «جفنگ‌گوئی» تلقی خواهد شد.

اما یک اصل را نمی‌باید فراموش کرد: خلق‌الله برداشت درستی از «ارقام» و «آمار» در ذهن ندارند. و اینگونه است که تبلیغات درست انگشت بر «جهل» عمومی می‌گذارد. به طور مثال، یکی از «گنده‌گوزی‌های»‌ ائمة جماعت در حکومت اسلامی برگزاری نماز معروف عیدفطر در یکی از مناطق شمال شرقی تهران، درست پیش از آغاز بلواهای اسلامی است. شیپورهای تبلیغاتی حکومت اسلامی عنوان می‌کنند که، در این به اصطلاح نماز جماعت بیش از یک میلیون نمازگزار شرکت داشته! افرادی که با «ارقام» و آمار ارتباط مستقیم و ملموس ندارند، نمی‌توانند درک کنند که جمعیتی متشکل از یک میلیون نفر در یک منطقة محدود شهری چه حجمی از ترافیک، رفت و آمد، و بحران‌های متفاوت و مختلف به همراه می‌آورد. در ثانی، اگر برای هر یک از این نمازگزاران به یک متر مربع فضا احتیاج داشته باشیم، فضائی متشکل از یک میلیون متر مربع را در کدام منطقه از شمال شهر تهران پیدا کرده‌اند که این جماعت را به قول خودشان در آن جای دهند؟ یک میلیون متر مربع، مربعی است که یک کیلومتر طول و یک کیلومتر عرض دارد! جهت بررسی ابعاد چنین «تجمعی» باید عنوان کنیم که طی این به اصطلاح نمازجماعت که حداقل سه ساعت به طول می‌انجامد، اگر از هر ده نفر یک نفر در ساعت نیازمند یک لیوان آب به حجم 300 سانتی‌گراد باشد ـ یک لیوان عادی آب ـ ‌ در این به اصطلاح «زمین» بایر می‌باید در هر ساعت یکصدهزار لیوان آب توزیع شود؛ و به همین مقدار می‌باید نیازهای این جمعیت عظیم را جهت «توالت»، دستشوئی، درمانگاه برای حملات قلبی، استفراغ، گرمازدگی، و ... پیش‌بینی کرد! و این فهرست فقط یکی از ابعاد چندگانة بحرانی را نشان می‌دهد که تجمع سه ساعته یک میلیون نفر در یک منطقة محدود می‌تواند به همراه آورد. حال شاید برای بسیاری از هموطنان ما گوشه‌ای کوچک از مزخرف‌گوئی‌های بوق‌های تبلیغاتی آشکار شده باشد.

اگر به موضوع همایش «بزرگ» مجاهدین بازگردیم، از آنجا که به احتمال زیاد ساواکی‌های جمکران با استفاده از «فوتبال دوستی» اوباش خیابانی، مسابقات جام ملت‌های اروپا را حتماً تا بیخ به خورد ملت ایران داده‌اند، می‌توان گفت که بازی فینال همین جام، در برابر 70 هزار تن برگزار شد! همان تعدادی که بر اساس تبلیغات رسانه‌ها، گویا برای دیدار مریم جان به قراء اطراف پاریس رفته‌اند! با نگاهی به جمعیت حاضر در این استادیوم می‌توان حدس زد که چه «همایشی» و در چه ابعادی در اطراف پاریس صورت گرفته! و در کشور فرانسه که جمع شدن 5 سر ماهیگیر و کارگر هفته‌ها موضوع بحث در رادیو و تلویزیون می‌شود، رسانه‌های مختلف اینکشور، در برابر چنین «همایش» عظیمی هیچیک به خود زحمت پوشش نداده‌!

همانطور که مشاهده می‌شود، وقتی ملتی را «خر» تصور کنیم، راه خرکردن را هم «درست» می‌بینیم؛ ولی ملت ایران خر نیست! و اگر دیروز به دلیل سانسور گسترده و سرکوب ساواک شاهنشاهی، با سر به درون چاه نکبت آخوندیسم فرو افتاد، امروز نمی‌باید چنین رفتاری را از طرف سازمان‌هائی که ادعای برقراری حکومت قانونی دارند بپذیرد. خلاصه کنیم، دروغ گفتن و مزخرفات به خورد ملت دادن در حد یک تشکیلات جدی و آینده‌نگر نیست. از بررسی ابعاد سیاسی این به اصطلاح گردهمائی صرفنظر می‌کنیم، چرا که به نظر می‌آید، این بساط نیز همچون قدرتنمائی‌های فرضی علی‌لاریجانی بر آب رفته، و حامیان آن از هم اکنون سعی در یافتن آلترناتیوها دارند. هر چند که در مورد مجاهدین خلق پیشتر در همین وبلاگ نوشته‌ایم که این جریان اگر آینده‌ای هم داشته باشد، نمی‌تواند آن را هنگام خروج ملت ایران از آخوندیسم به دست آورد؛ یک ملت پس از تحمل سه دهه سرکوب آخوند تحت عنوان «اسلام»، پای به میدانی نخواهد گذاشت که سرکوب «اسلامی» را تحت عنوان نیات والای یک سازمان بر او تحمیل کنند.

به همین دلیل از بررسی دقایق «روشنگرانه‌ای» که در سخنان و یادداشت‌های سایت مجاهدین از این گردهمائی «غول‌آسا» ارائه شده خودداری می‌کنیم. ولی از آنجا که بهتر است مطلب را در مزاح و شوخی به پایان بریم، در یکی از نخستین جملات این گزارش چنین آمده:

« بله، آخوندها باید بروند، فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس والیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس»

نویسنده هم قسمت اول را فهمید ولی از قسمت دوم فقط چند واژه به نظرش «آشنا» آمد که سعی کرد با آن نیز جمله‌ای به زبان آدمیزاد بسازد، و با خود بگوید؛

«بله، آخوندها باید بروند، این قسم خنس، در جوار کنس، از سر صبح تا آخر شب، با عسس راه تنفس ما را بسته!»






...

فیلترشکن‌های جدید1ژوئیه2008


http://www.cloaken.com
http://www.helpstart.nl
http://ryly.info
http://www.wwwproxy.nl
http://invisibleninja.info
http://www.newstats.info
http://newanonymous.com
http://my.ssei.org/
http://hosting.realanonproxy.com/
http://hosting.privatedns.org/
http://www.orangeusa.us/
http://www.i1i2.info
http://proxter.freefastsite.com
http://www.blockcheat.com
http://www.underblock.com
http://secure-sites.info
http://www.yoikz.com
http://s74.com
http://www.statsnow.info
http://covertpage.com
http://newsminutes.info
http://hotsurflive.com
http://hiddeneyes.info
http://www.unblockforex.info
http://cloakdirect.info
http://bestindya.com
http://crypticserver.com
http://www.sfool.com
http://fortunefive.info
http://undefine.info
http://oversurf.info
http://lockbug.info
http://usavip.us
http://easysecurity4u.com
http://techcloak.info
http://cloakworld.info
http://www.likest.cn
http://www.eggandchips.info
http://usauplink.us
http://entrosurf.info
http://summerclass.info
http://downin.info
http://freeanonymizer.info
http://www.statsblog.info
http://www.i3i4.info
http://www.i4i5.info
http://www.huhomg.com
http://www.orangeusa.us
http://banuz.com
http://stealthrealm.com
http://www.pallidius.com
http://www.forexhide.info
http://www.beststats.info