۱۱.۰۶.۱۳۹۰

باباشمل‌ها!








طی چند روز گذشته، تعدادی از خوانندگان محترم این وبلاگ پرسش‌هائی را مطرح کرده بودند که بهتر است هم امروز به تمامی آن‌ها پاسخ دهیم. از آنجا که به دلیل اعمال سانسور و مسائلی که ایجاد خواهد شد، «کامنت‌ها» را چاپ نمی‌کنیم، جهت پاسخگوئی بالاجبار می‌باید یک وبلاگ را به اینکار اختصاص داد.

کامنت‌ها را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد. گروهی شامل برخورد ما با مصاحبة جدید رضا پهلوی می‌شود. کامنت‌های دیگر از کاهش پست‌های هفتگی گلایه دارند، و گروهی نیز به عدم واکنش ما به عکس‌های گلشیفته فراهانی، مسئلة «اینترنت ملی» و محدودیت‌های احتمالی آن اختصاص یافته.

پس نخست بپردازیم به کامنت‌هائی که با سرعت بیشتری می‌توان به آن‌ها پاسخ داد. در مورد عکس‌هائی که اخیراً از خانم فراهانی روی خطوط اینترنت قرار گرفته، نویسندة این وبلاگ مطلبی ننوشت، چرا که «توضیح» را وارد نمی‌دانست. اصولاً دلیلی برای ارائة توضیحات در میان نبود. به طور خلاصه بگوئیم، این مطلب اصلاً به ما مربوط نمی‌شد. بنده در این میانه نه عکاس بودم، نه مدل عکاسی و نه ناشر عکس‌ها! البته این «حق» را نه تنها برای خانم فراهانی که برای هر فرد دیگری قائل‌ام که به شیوة خود با جامعه‌اش «ارتباط» مسالمت‌آمیز برقرار کند. این انتخابی است شخصی که نمی‌تواند «برداری ارزشی» تحلیل شود. به هر تقدیر ایشان اگر با چادرسیا و چاقچور، به شیوة زنان حرم ناصرالدین شاه نیز عکس می‌گرفتند، مسلم بدانیم که این عکس‌ها به مذاق برخی «خوش‌» می‌آمد و به مذاق برخی دیگر «تلخ!» و «سلایق» این و آن به عقیدة ما اصولاً نمی‌تواند ملاک قرار گیرد. در جامعه‌ای که کم نیستند «مبلغان» جدی و یقه دریدة دمکراسی و سوسیالیسم علمی و عملی و لیبرالیسم و منطق و فلسفه و غیره، می‌باید «منطقاً» خلق‌الله به مرحله‌ای از رشد اجتماعی رسیده باشند که «انتخاب آزاد انسان‌ها» را به رسمیت بشناسند. اگر به چنین مرحله‌ای نرسیده‌ایم، بهتر است قمپزهای «خررنگ‌کن» را هم کنار گذاشته، بپذیریم که علیرغم ظاهر غلط‌اندازمان تفاوت چندانی با لات‌ولوت‌های حوزه و بازار نداریم.

ولی در این میانه توضیحی مکمل لازم می‌آید. شاهد بودیم که برخی هنرمندان، نویسندگان و ... در مسیر به اصطلاح «حمایت» از خانم فراهانی مطالبی آورده‌اند که عملاً حکایت «تف سر بالا» را پیدا کرد. هر چند نام این افراد را نمی‌آوریم، در اینمورد می‌باید بحث کرد و تحلیل ارائه داد. چرا که مسئله مبتلا به جامعه و نگرش اجتماعی می‌شود، در نتیجه، تحلیل نیز جدی است و بی‌رودربایستی. ما نمی‌توانیم بپذیریم که افرادی تحت عنوان نویسنده و هنرمند و... با بیان اینکه این عکس‌ها صرفاً هنری است؛ سیاه و سفید است، و یا اینکه ایشان فقط «نقش» بازی کرده‌اند، بخواهند نگرش پدرسالارانة ویژة خود را تحت عنوان «طرفداری از دمکراسی» به جامعه و مخاطب‌‌شان «حقنه» کنند.

از این نویسندگان و هنرمندان می‌پرسیم، اگر فراهانی عکس‌های «غیرهنری» گرفته بود، و این عکس‌ها رنگی می‌‌بود، و یا صرفاً جهت ارائة یک تصویر صددرصد «سکسی» برداشته شده بود، و هیچ ملاحظة هنری‌ هم در میان نمی‌بود، چه نظری داشتید؟ «محکوم» می‌کردید؟ و اگر محکوم می‌کردید، به چه حقی فردی که خود را هنرمند و نویسنده و شاعر و صاحب‌نظر معرفی می‌کند، در دیدگاه‌های اجتماعی‌اش برای اعمال سانسور، «نیک و بد» نیز قائل ‌می‌شود؟

خلاصه بگوئیم، این عکس‌ها اگر خودشان آنقدرها از نظر «پدیده‌شناسی» حائز اهمیت نبودند، واکنشی که خصوصاً برخی «طرفداران» فرضی‌ نشان دادند،‌ به صراحت عمق عقب‌افتادگی فرهنگی در جامعة ایران را آشکار کرد و به این واقعیت تلخ پی بردیم که این عقب ماند‌گی به ویژه نزد آنان که خود را اهل قلم، و «فضل» و «کرامت» و ... به شمار می‌آورند به مراتب عمیق‌تر از آن است که برخی می‌پنداشتند. می‌دانیم که آخوند و بچه‌آخوند مبلغان نگرشی قرون‌وسطائی هستند؛ خودشان نیز این را می‌دانند، و به دلائلی که در حال حاضر امکان بررسی‌شان را نداریم، اینان به نگرش پوسیدة خود می‌بالند! ولی آن‌ها که به دلیل «هنری» بودن و «نقش‌بازی» کردن خانم فراهانی از این عکس‌ها «حمایت» به عمل آورده‌اند، و در مسیر حمایت‌شان هیچ سخنی از «انتخاب آزاد انسان» نگفته‌اند، نه تنها خود به زنجیر قرون‌وسطی فروافتاده و گرفتارند، که حتی در حد آخوند نیز قادر نیستند خاستگاه «نظری» و اجتماعی‌شان را به صراحت ببینند. به عبارت ساده‌تر، اینان آخوندهائی هستند که به تراخم مزمن دچار شده‌اند! تراخمی «توهم زا» که به حضرات چنین باورانده که نگرش پدرسالارانة ویژه‌شان خیلی هم خوب و دمکراتیک و «آزادیخواهانه» است! زنده‌یاد هدایت اگر هنوز در قید حیات می‌بود، ‌ مسلماً اینان را خاله‌شلخته و باباشمل می‌خواند، ولی ما این نوابغ را آخوندهای کوری‌ می‌دانیم که به طور غیرمستقیم مبلغ سانسور و شستشوی مغزی انسان‌ها می‌‌شوند! جالب اینکه مبتلایان به تراخم «توهم‌زا» از «بار» واقعی رفتار و کردارشان غافل‌اند. مگر اینکه بتوانند با استدلال منطقی «ثابت» کنند که اگر فردی ـ زن یا مرد ـ می‌خواهد عکس برهنة‌ خود را منتشر کند، حتماً می‌باید این عکس‌ها سیاه و سفید و هنری نیز باشد. و اگر این شرایط مهیا نگردد، اربابان «عدالت‌خواه» به خود حق می‌دهند از چاپ عکس‌ها انتقاد کنند! ولی در کاسة «عدالت‌خواهان» چنین «استدلالی» نبوده و نیست، در نتیجه ‌می‌باید حضورشان بگوئیم که جفنگ‌بافی کرده‌اند، نظرات گران‌قدرشان بی‌مورد و بی‌پایه است، و در مسیر سانسور گام برمی‌دارند.

حال که به سانسور رسیدیم، نگاهی داشته باشیم به آنچه «اینترنت ملی» نام گرفته، و گویا قرار است طی سال‌های آینده در ایران ارتباطات دیجیتالی را در چارچوب تبلیغات حکومت اسلامی «رصد» و ممیزی کند. اولاً این «اینترنت ملی» آنقدرها که عنوان می‌شود «ملی» نیست؛ نوعی «ملی کردن» خواهد بود به شیوة مصدق‌السطنه. با این وجود، توضیح مختصری در این مورد لازم می‌آید، چرا که در حال حاضر جهانیان و در میان آنان ایرانیان همگی از «اینترنت آمریکا» استفاده می‌کنند!

ایالات متحد از نظر چاپ، نشر و تولید محصولات هفتگانة هنر، اعم از قلمی و سینمائی یکی از بازترین و آزادترین جوامع تاریخ بشری به شمار می‌آید. «آزادی بیان» موجود در ایالات متحد در هیچیک از کشورهای جهان همتا نداشته و ندارد، و شاید آمریکا در این عرصه همواره بی‌رقیب بماند. به عبارت دیگر، این «آزادی بیان» به صورت برنامه‌ریزی شده قابلیت «بازتولید» ندارد، پدیده‌ای است اتفاقی و استثنائی! و به احتمال زیاد در عملکرد ساختارهای ویژة اقتصادی، قومی و دیگر بردارهای برآمده از «جغرافیای سیاسی» و اجتماعی ویژة این کشور ریشه دارد. در نخستین سال‌های اوج‌گیری ارتباطات دیجیتال، متخصصین در آمریکا بحق به خود می‌بالیدند که میراث «آزادی بیان» موجود در ایالات متحد را از طریق اینترنت در اختیار جهانیان خواهند گذاشت. به صراحت بگوئیم، گزافه هم نمی‌گفتند. جهان هیچگاه چنین آزادی بیانی تجربه نکرده بود. ولی اگر تصاحب فضای مجازی با پیش‌فرض‌های فرهنگی، ارزشی و سیاسی، و نهایت امر «گویشی» از سوی ایالات متحد، یک برد استراتژیک بی‌قید و شرط و بی‌سابقه به شمار می‌رفت، گسترش «آزادی بیان» به شیوة آمریکائی می‌توانست منافع بسیاری از محافل، خصوصاً همان آمریکائی‌ها را مخدوش ‌نماید. به عبارت ساده‌تر، به قول زنده‌یاد پروفسور «هاوارد زین» ، «گسترش آزادی بیان، الزاماً به حمایت از مواضع دولت ایالات متحد منجر نخواهد شد!» و دیدیم که نشد.

و به همین دلیل بود که اعمال نظارت بر ارتباطات دیجیتال از همان روزها در دستورکار برخی محافل آمریکائی قرار گرفت. ولی رشد اینترنت در جهان، خصوصاً در مناطق استعمار زده و چپاول‌ شده که می‌بایست تحت سانسور کامل قرار گیرند، آنقدرها جدی نبود. در نتیجه، نظارت کذا بیشتر پدیده‌ای را هدف قرار می‌داد که به آن در زبان سانسورچی‌های اینترنت «حق مؤلف» می‌گفتند! البته «حق مؤلف»، در این میانه می‌باید به درستی تعریف شود. در اینمورد ما مطالب زیادی نوشته‌ایم و نیازی به تکرار نمی‌بینیم. باری این «حق مؤلف» بیشتر شامل حق «مافیا» می‌شود تا «مؤلفان!» و بر اساس این به اصطلاح «حق»، هنرمندان، موسیقیدانان، هنرپیشگان و حتی «ستاره‌های» پرنوگرافیک می‌بایست محصولات‌شان را از طریق «اربابان» به فروش برسانند. پرواضح است که استفادة رایگان از این محصولات «اربابان» را به شدت خشمگین می‌کرد، چرا که در قاموس تجاری «مافیا»،‌ مصرف کنندة این محصولات در دنیای مجازی همان «خریدار» است به مفهوم کلاسیک اقتصاد آدام اسمیت! پای به بحث در این باب نمی‌گذاریم چرا که مسئله بسیار پیچیده‌تر از این‌هاست، ولی یادآور شویم، در نتیجة این «عملیات» که تحت عنوان «حمایت از حق مؤلف» آغاز شد، اهل هنر و تولیدکنندگان محصولات «دیجیتال» حق نداشتند به اینترنت در مقام ابزاری «مستقل» جهت ارائة تولیدات فرهنگی‌شان تکیه داشته باشند. خلاصه بگوئیم، از «حق» مافیای محافل هولیوود و «تیغ» قمارخانه‌داران لاس‌وگاس گریزی نبود!

با این وجود، به دلیل گسترش شگفت‌آور ارتباطات اینترنتی،‌ «حق مؤلف» در دورة باراک اوباما عملاً پای به کشورهای دیگر نیز گذاشت. دولت ایالات متحد نخست اقمار خود در اروپای غربی را تحت فشار قرار داد تا ارتباطات از طریق اینترنت را تحت کنترل قرار دهند، و سپس به بهانة «حق مؤلف» به سراغ سایت سوئدی «پایرت‌بی» رفته، مؤسسان آن را در دادگاه محاکمه و محکوم نمود. ولی علیرغم این «تلاش‌ها» طی سال‌های اخیر ایالات متحد در اعمال کنترل بر اینترنت موفقیت چندانی به دست نیاورد، چرا که روسیه، با پناه دادن به «سرورهای» فوق‌قدرتمند در مناطق نفوذ‌اش،‌ در برابر چپاول مالی ایالات متحد قد علم می‌کرد؛ روسیه نیز «حق» خودش را به این وسیله می‌خواست!

در این گیرودار بود که سروصدای «اینترنت ملی» نیز در ایران به آسمان رفت. البته این اینترنت کاری با «حق مؤلف» ندارد، «حق استعمارگران» را می‌طلبد. همان‌ها که در چارچوب منافع انسان‌ستیز‌شان به جامعه‌ای تک‌ساحتی، یک‌دست و سانسور شده احتیاج دارند. امروز اگر اینترنت ایران از طریق آنگلوساکسون‌ها و در چارچوب نیازها و منافع اینان «ممیزی» می‌شود، در راستای طرح «اینترنت ملی»، گویا جناح رو به قدرت ولادیمیر پوتین نیز قرار است منافع‌اش را بر دوش ملت ایران «بهینه» فرماید. چرا که نخست‌وزیر روسیه در یکی از مصاحبه‌های اخیرشان، رسماً از «حق مؤلف» کذا حمایت به عمل آوردند، هر چند شبکه‌های خبری در انعکاس این موضع «انقلابی» خست زیادی از خود به خرج دادند. خلاصة کلام، پوتین با همین جمله پای به بازی‌ای گذاشت که امروز به قطع خدمات «مگاآپ‌لود» و بسیاری از سایت‌های میزبان فایل‌ها انجامیده و مشکل می‌توان ابعاد واقعی آن را تخمین زد. می‌بینیم که پروژة «اینترنت ملی» صرفاً به حکومت اسلامی و مسائل مبتلا به این حاکمیت مربوط نمی‌شود. پیشتر از این‌ها، اعمال کنترل بر ارتباطات اینترنتی در دستورکار دولت‌های جهان قرار گرفته بود، و «اینترنت ملی» آخوندها فقط قسمت عیان کوه‌یخ است، و به قولی، «سر گنده» هنوز زیر لحاف مانده.

با این وجود نمی‌باید به شکست فضای مجازی در برابر سوداگران سنتی سرمایه‌سالاری از هم اکنون «اذعان» داشت، چرا که مقاومت در برابر این پدیده بسیار گسترده و وسیع است. بازیگران و کاربران‌اش متعدداند، فناوری‌ها عملاً از شمار بیرون، و پروژة «اینترنت ملی» آخوندها نیز آنقدرها که بعضی‌ها می‌پندارند نه آش‌ دهان‌سوزی است و نه فکری «بکر.» ولی کسانیکه معتقدند ایالات متحد از «آزادی بیان» در کشورهای استعمارزده حمایت می‌کند، جهت آگاهی از واقعیات، بهتر است بجای بازتولید تبلیغات یانکی‌ها، به شرایط «آزادی بیان» در اینترنت عربستان، کویت، امارات و قطر و عراق و افغانستان نظری بیاندازند تا تصویر واقع‌گرایانه‌تری از نیات اصلی کاخ‌سفید در دست داشته باشند.

در پایان مطلب امروز،‌ مواضع‌مان را در ارتباط با اظهارات رضا پهلوی مورد «بازبینی» قرار می‌دهیم، چرا که برخی از خوانندگان اشکالات «جدی» در مطالب ما دیده‌ بودند. در همینجا بگوئیم، ملاک ارزش‌گزاری‌های ما بر یک جریان سیاسی، فقط و فقط در چارچوب احترام این جریان به «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» است؛ «احترامی» که نمی‌تواند صرفاً به صورت زبانی و «سرسری» ارائه شود. مردم‌دوستی، عوام‌پرستی، غوغاسالاری، شخصیت‌پرستی، درویش‌نمائی، دین‌فروشی و ... در چارچوب این «اعلامیه» جائی نخواهد داشت، چرا که به جوامع دمکراتیک تعلق ندارد.‌ این پدیده‌ها ویژگی‌ اصلی جوامع سرکوب شده و استعمارزده است، و جوامعی از این دست به هیچ عنوان با «اعلامیة جهانی حقوق بشر» نمی‌توانند پیوند برقرار ‌کنند!

در یک جامعة دمکراتیک ـ مقصود دمکراسی سیاسی است، نه آن دمکراتیک که استالینیسم مدافع‌اش بود ـ هر فرد از جایگاه ویژة خود برخوردار است. رئیس دولت، پادشاه، کارگر، کارمند، روحانی، روزنامه‌نگار و ... جایگاهی از آن خود دارد، جایگاهی که از سوی ضابطین قوة قضائیه، و خصوصاً قوای سه گانه مورد حمایت «قانونی» قرار می‌گیرد. کسانیکه با تکیه بر پدیدة موهومی به نام «مردم» می‌خواهند مواضع سیاسی‌شان را توجیه کنند، دقیقاً پای در مسیری خلاف روند حاکم بر جامعة دمکراتیک ‌گذاشته‌اند. این نوع برخورد با مسائل اجتماعی همان حکایت «حمایت» از عکس‌های خانم فراهانی است.

با بازگشتی به آغاز مطلب امروز می‌بینیم که گلشیفته فراهانی و عکس‌های‌اش نیازی به «حمایت» کسی ندارد،‌ این «حق بیان آزاد» انسان‌هاست که می‌باید مورد حمایت قرار گیرد. حقی که در کمال تأسف در پستوی «باباشمل‌ها» به دست فراموشی سپرده شد و چرا راه دور برویم؟ چند سال پیش نیز همین حکایت شرم‌آور با کاریکاتورهای محمد آغاز شد. احدی از حقوقدانان، نویسندگان و «صاحب‌نظران» نگفت که کاریکاتوریست را به دلیل رسم تصاویر نمی‌توان به «محکمه» برد. همین باباشمل‌ها نشستند و به قول خودشان سبک‌سنگین و سین‌جیم‌ کردند، و به این نتیجه رسیدند که رسم این کاریکاتور «کار درستی نبوده آقا!» به این «لات‌بازی» نمی‌گویند حمایت از «آزادی بیان»؛ آخوندی که فتوی قتل کاریکاتوریست را می‌دهد از این‌ جماعت «انسجام» فکری‌اش بیشتر است. یا مدافع «آزادی بیان» هستید یا مخالف آن؛ «آزادی بیان» نیک و بد ندارد! لطفاً موضع‌تان را مشخص فرمائید.

ما هم به رضا پهلوی جز این نگفتیم. سخن ما این بود که ایشان پس از سه دهه با همان موضع‌گیری‌هائی که خمینی در بارة سیاست کشور می‌کرد، نمی‌توانند از دربار و سلطنت و آنچه «حقوق بشر» می‌خوانند سر به در آورند. رضا پهلوی یا حامی یک حکومت قانونی است، در اینصورت نقش پادشاه را به عنوان هماهنگ‌کنندة روحانیت‌های مسلمان، مسیحی و ... و اشرافیت و بازماندگان فئودالیسم کشور می‌پذیرد، و اینان را از دخالت در سیاست منع می‌کند. در اینصورت حکومت را در چارچوبی قانونی به دولتی سکولار و منتخب ملت ایران وا‌گذار خواهد کرد. ولی اگر ایشان دوست دارند به عنوان «پیشوا» مورد حمایت «مردم» قرار گیرند، و از آنجا که فعلاً مدروز چنین ایجاب می‌کند، همزمان به اصطلاح «سکولار» هم باشند مسئله فرق می‌کند. خدمت‌شان بگوئیم، پادشاه نمی‌تواند «سکولار» باشد، چرا که «سلطنت ودیعه‌ای است الهی»، و ودیعة الهی را به دست سکولار نمی‌سپارند.

متأسفانه در همین راستا می‌باید با جماعت باباشمل‌های چپ‌نما نیز برخورد ‌کنیم. همان‌ها که می‌پندارند «انقلاب اسلامی» و رخدادهائی که به کودتای 22 بهمن 57 انجامید فی‌نفسه یک حرکت تاریخی و سرنوشت‌ساز بوده، و سخن گفتن از سلطنت یک خیانت بزرگ به آرمان‌های ملت ایران است! به اینان توصیه می‌کنیم، بهتر است بجای چپ‌نمائی عمامه‌های‌شان را از سربینه در آورده، به دور کله‌شان بپیچند. این نوع «مخالفت» با بازگشت سلطنت فقط و فقط حمایت از دکترینی است که حکومت اسلامی را به حکومت «مطلوب» مردم تبدیل کرده. نمی‌توان صرفاً با تکیه بر اینکه ناصرالدین شاه «خوب» بود یا «بد»، و یا اینکه بر پایة توهمات شما و «رفقا» روز 22 بهمن 57 «مردم» انقلاب کرده‌اند موضع‌گیری سیاسی کرد. دوران این «کلیشه‌های» بازاری به سر آمده. یا در کنار حرکت دمکرات‌ها قرار می‌گیرید، یا دیر یا زود مجبور خواهید شد علناً به آغوش جمکرانی‌ها بخزید.

کسانیکه تا همین دیروز پشکل بوگندوی میرحسین موسوی را زیر زبان‌شان گذاشته «به‌به‌ و چه‌چه» می‌کردند، در عمل به اثبات رسانده‌اند که شناخت درستی از روند مسائل کشور ندارند. خلاصه می‌کنیم، رفقا! در موضعی نیستید که با عشوه‌های شتری و «طنازی‌‌های» بازاری به حرکت‌های سیاسی آیندة ایران «خط» بدهید. هر چند، در کمال تأسف این نخستین بار نیست که «چپ‌نمائی» وطنی نهایت امر به «راست‌گرائی» نوکرمنشانه در خدمت اجنبی منجر شده. در تاریخ معاصر ایران کم نبودند احزاب و گروه‌ها و به ویژه «چریک‌هائی» که صریحاً در این مسیر گام برداشتند. امیدواریم این «نمونه‌ها» هر روز کم و کم‌تر شود.

خلاصة کلام، شاید به دلیل همین مسائل «بی‌ارزش» باشد که ما هم کمتر می‌نویسیم؛ کمتر می‌نویسیم تا خودمان کمتر به یاد آوریم که بر سر ملت ایران چه آمد و ... و در کمال تأسف اگر خوش رقصی این «باباشمل‌ها» ادامه یابد، چه‌ها می‌تواند بار دیگر بر سر ملت ایران بیاید.


 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید26ژانویه2012

surfturf.info
speedily.tk
tricksurf.tk
supportprox.tk
visionsurgery.tk
unblckme.tk
roeverstunnel.info
privatesurfer.tk
bypassproxyholder.info
unblkme.tk
jownsanalystics.tk
401rollover.tk
wantescape.tk
nethugger.info
extendedwarranty.tk
sneakyred.com
papervpn.info
stockfunds.tk
simsurf.tk
speedfastprxy.tk
debtreducer.tk
ratesurfers.tk
creditwatchfree.tk
proxycruises.info
stockstip.tk
doneaffect.tk
goldfunds.tk
prxfyme.tk
anonymousproxyholder.info
speedfyprxy.tk
iposurf.tk
vpnaccelerator.tk
freedomcloud.info
freecreditsurf.tk
unlockalki.info
loadfunds.tk
sonicspark.info
taxreturns.tk
freeanonymousvpn.info
marketindex.tk
deepseq.tk
efiling.tk
bigrunning.tk

۱۱.۰۲.۱۳۹۰

بوس و چماق!








وبلاگ امروز را به امکان بازگشت سلطنت به ایران اختصاص می‌دهیم؛ این بحث از چند نظر حائز اهمیت است. نخست اینکه، در صورت پایه‌گیری یک حرکت سیاسی «برانداز»، همانطور که تجربة ناکام و مضحک «جنبش سبز» به صراحت نشان داد، ‌به صف کردن ملت بر محور ترهاتی از قماش «خط امام»، «انقلاب شکوهمند» و ... کار بسیار مشکلی خواهد بود. در نتیجه، از آنجا که این تمایل همیشه در توده‌‌ها دیده می‌شود که با پشت کردن به شرایط موجود، می‌توانند بازگشتی به گذشته‌های «آشنا» داشته باشند، گزینة سلطنت، ‌ به عنوان تجربه‌ای «مأنوس» به یکی از مهم‌ترین گزینه‌های سیاسی در فردای فروپاشی حکومت اسلامی تبدیل خواهد شد. چه بهتر که بحث پیرامون ویژگی‌های سلطنت، خصوصاً بن‌بست‌های سیاسی نظام سلطنتی را در ایران از هم اکنون آغاز کنیم.

دیگر آنکه، شاهدیم برخی دولت‌ها، خصوصاً دولت انگلستان تمایل زیادی به مطرح کردن خاندان پهلوی به عنوان «گزینة سیاسی» آینده در ایران دارند. حضور رسمی رضا سیروس، ولیعهد این خانواده در مجلس عوام بریتانیا و سخنرانی وی پیرامون آنچه «اهداف» سیاسی مطلوب‌اش معرفی شد، نشان داد که چنین برنامه‌ای مدت‌هاست که در دستورکار قرار گرفته. پس چه بهتر که در این مورد نیز کارت‌های سیاسی را با صراحت روی میز سیاست جاری کشور بگذاریم. و البته از آنجا که یک دست هیچوقت صدا ندارد، امید است که صاحب‌نظران پیرامون مسائلی که در پی خواهد آمد نظرات خود را ابراز دارند.

با این وجود، مواضع رضا پهلوی، طی 33 سال اخیر، به صورت پیوسته فاقد ثبات و صراحت بوده و در انعطافی نامأنوس فرو ‌افتاده. در واقع، ایشان با هر مصاحبه گوش شنوای «جدیدی» جهت دریافت «مواضع» نوین‌شان می‌طلب‌اند. بنابراین سعی خواهیم کرد جدیدترین «مواضع» اعلام شدة ایشان را، علیرغم ابهام حاکم بر آن بررسی کنیم. این مواضع طی مصاحبة اخیر رضا پهلوی با «حشمت رئیسی» اعلام شده و روی یوتوب قرار گرفته. اما پیش از آن، بهتر است نخست به موضع نویسندة این وبلاگ در مورد سلطنت و صور مختلفی که یک نظام سیاسی می‌تواند بر کشور حاکم کند بپردازیم.

تا آنجا که به عقاید سیاسی طرفداران دمکراسی مربوط می‌شود،‌ قالب حکومت، چه سلطنتی و چه جمهوری و حتی «جمهوری اسلامی»، به هیچ عنوان «برداری» ارزشی محسوب نمی‌شود. چه جمهوری‌ها که به مراتب از سلطنت استبدادی سیاه‌ترند، و چه نظام‌های خونریز و ضدبشری که خود را «دمکراتیک» معرفی می‌کنند. در نتیجه، آنچه حائز اهمیت است، بررسی ماهیت یک رژیم سیاسی، و ارتباطی است که این رژیم با پدیدة «شهروند» ایجاد می‌کند. به اعتقاد ما، «بازی» با عناوین و آویزه‌های «تزئینی» یک رژیم سیاسی در عمل با هدف «به بازی گرفتن» احساسات توده‌ها صورت می‌گیرد، نه جهت ارائة راهکارهای اساسی. به عبارت دیگر، هدف از این بحث‌های ابتر عوامفریبی است.

با این مقدمه به صراحت معلوم می‌شود که اگر ما با حکومت اسلامی نیز مخالفت‌ می‌کنیم، به هیچ عنوان به دلیل یدک کشیدن صفت «اسلامی» آن نیست؛ مشکل ما با «تحلیل» گنگ و مبهمی است که از روز نخست پیرامون این «صفت» به وجود آمد. دیدیم که در حکومت اسلامی این «تحلیل» گنگ و مبهم پیرامون اهداف موهوم به تدریج به ارکان نظام تبدیل شد. تا جائی که پس از گذشت بیش از سه دهه، این حکومت هیچ نیست جز یک استبداد آخوندی، متکی بر مردمفریبی، دین‌فروشی، غوغاسالاری. حکومتی که نهایت امر به هیچ انگاشتن درک و برداشت انسان‌ها، و به چالش کشاندن «فردیت‌ها» را، با هدف تخریب بنیة مالی، فرهنگی و اقتصادی کشور دنبال می‌کند. اینهمه جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای باقی ماندن بر اریکة قدرت.

«تحلیلی» که پیرامون «اسلامی» بودن حکومت رایج شد، و بالاتر به آن اشاره کردیم، در عمل تبدیل به «ملک طلق» انقلابیونی می‌شد که به قولی «انقلاب» کذا را از آن خود می‌دانستند. راه دور نمی‌رویم، در واقع این «انقلاب» امروز فقط به هم‌اینان تعلق دارد. خلاصه بگوئیم، همان است که از روز نخست می‌جستند و یافتند. مشکل برای حضرات «انقلابیون» از لحظه‌ای آغاز ‌شد که اگر ملت ایران به هیچ عنوان این‌ «انقلاب» را نمی‌خواسته و نمی‌خواهد؛ و به زبان سلیس فارسی، در هر برهه‌ای که فرصت یافته با صدای بلند فریاد زده، «خودتان با انقلاب‌تان به جهنم!» سیاست‌های حامی این بساط نیز دیگر نمی‌توانند از روند سرکوب ایرانیان با تکیه بر روش‌های «ملامنشی» حمایت گسترده و پیگیر به عمل آورند. در این مقطع است که برای حاکمان انقلابی «مشکل» ایجاد می‌شود. خلاصه بگوئیم، اینان تکلیف‌شان را نمی‌دانند، و به همین دلیل مرتب از این شاخ به آن شاخ می‌پرند.

یک روز خاتمی پیدا می‌شود با شعارهای خررنگ‌کن «اصلاحات‌اش»؛ روز دیگر، همین خاتمی دست احمدی‌نژاد را می‌گیرد و با هم پای در روابط دیپلماتیک جدیدی با دنیای شرق و غرب می‌گذارند! در فردای این «همکاری» انقلابی شاهد بروز حوادث و جریاناتی می‌شویم که از خارج از مرزها دیکته می‌شود، و سعی دارد تا یک فرد شناخته شده و سرکوبگر به نام میرحسین موسوی را بار دیگر به ملت ایران قالب کند، و ... و قس‌علیهذا!

پس اگر امروز از آیندة تیره و تار رژیم جمکران سخن به میان آمده، فقط و فقط به این دلیل است که اربابان این تشکیلات در غرب دیگر نمی‌توانند از حکومت کذا آنچنانکه باید و شاید استفاده کنند. از این رو راه برای دیگران می‌گشایند، باشد که منافع‌شان «بهینه» شود. تا زمانیکه آخوندیسم حاکم بر ایران آنچنان که لندن و واشنگتن انتظار داشت، «آب به آسیاب غرب می‌‌ریخت» کسی سرش را با پیچ و خم‌های «زندان اوین» به درد نمی‌آورد. هزاران انسان در سلول‌ها کشته می‌شدند و خواب حتی یک نفر هم در غرب آشفته نمی‌شد! کسی همچون دوران «بهار عرب» فریاد «دمکراسی دوستی» دولتمردان غرب را نمی‌شنید! خلاصه آن روزها، حضرات که امروز برای «بهار عرب» در پایتخت‌های غرب جان می‌دهند، دست‌ دعا به آسمان بلند کرده بودند تا روح‌الله خمینی و میرحسین، دست در دست «مجاهدین افغان»، ملاعمرها و بن‌لادن‌ها و دیگر لات‌واوباش جیره‌خوار محافل غرب در منطقه «جنگ با کمونیسم» را به پیش رانند. و انصافاً که خوب هم به پیش راندند! «پیروز» هم شدند، هر چند ملت ایران زیر چرخ تانک‌های مرئی و نامرئی‌شان در خون خود غوطه‌ور شد؛ چه غم؟! سر لندن و واشنگتن سلامت؛ سر آخوند سلامت؛ گور پدر ملت ایران.

در راستای همین تحلیل است که ما حضور پیگیر برخی سیاسیون از قماش رضا پهلوی را در فضای اینترنت بخشی از همین «تغییر برنامه» می‌بینیم. راستش را بگوئیم، با نیم‌نگاهی به نام و مشخصات «همکاران» و «مشاوران» و ... که در پیشگاه اعلیحضرت نشست و برخاست می‌کنند، انتظار دیگری هم از ایشان نداشتیم. ولی امروز می‌باید مسئلة احتمال بازگشت سلطنت را نه در یک ساختار مقطعی که به صورتی پایه‌ای و ریشه‌ای مطرح کرده، ابعاد مختلف آن را بشکافیم، چه این سلطنت برقرار و استوار باشد، و چه دولت مستعجل.

در گام نخست می‌باید به ولیعهد خاندان پهلوی یک مطلب را یادآوری کنیم؛ یا شما خود را پادشاه ایران می‌دانید، و در چارچوب این مسئولیت تاریخی به عنوان پادشاه مشروطه موضع‌گیری می‌کنید، یا رسماً در مقام تنها بازماندة ذکور خاندان پهلوی از سلطنت برای همیشه کناره‌گیری می‌کنید. بدیهی است که در اینصورت می‌باید به وظائف خود به عنوان «شهروند» عادی عمل کنید. ولی رضا پهلوی نمی‌خواهد «موضع مشخص» داشته باشد، می‌خواهد هم این باشد و هم آن، و نه این باشد و نه آن! از اینرو عباراتی از قبیل «من هم می‌توانم پادشاه باشم و هم یک شهروند عادی؛ مسئله به خواست ملت ایران مربوط می‌شود»، بارها و بارها در مصاحبة کذا به صور مختلف بر زبان رضا پهلوی جاری شد.

ولی باید در همینجا بگوئیم، ملت ایران نوع حکومت را تعیین می‌کند، نه «حشو و زوائد» آن را. و از قضای روزگار اگر سلطنت مورد نظر شما نوع «مشروطه» باشد، پادشاه از جمله تزئینات رژیم سیاسی تلقی می‌شود. سلطنت حکومت نخواهد بود، یادگاری خواهد بود از پیشینة تاریخی و فرهنگی ایران. پس از منظر سیاسی، تکیة حضرتعالی بر «رأی مردم» بیش از آنچه یک برخورد دمکراتیک تلقی شود، تقاضائی است جهت تعیین موقعیت سیاسی‌تان به عنوان «پیشوا» و «رهبر». به صراحت بگوئیم، با چنین برخوردی با مسئلة «آراء عمومی» شما خواهان یک مشروعیت سنتی و برقراری یک سلطنت مشروطه نیستید؛ خواهان «مشروعیتی» جمع‌گرا و انسان‌ستیز جهت ایجاد ارتباط گنگ و مخربی به نام رابطة «توده‌ها با پیشوا» می‌شوید. آنچه از طریق «لبیک» توده‌ها عمل می‌کند، «پیشواسازی» است، نه پادشاهی مشروطه. از شما می‌پرسیم، آیا قصد دارید به عادت خانوادگی بساط استبداد و فردپرستی پهن کنید؟

بارها و بارها رضا پهلوی در مصاحبه‌اش به «تجربیات» روشنفکران و ایرانیان و غیره و ذلک «اشاره‌ها» کرد، و بر این به اصطلاح «تجربیات» چه بسیار ‌بالید! از قضای روزگار ما هم با تکیه بر همین «تجربیات» می‌گوئیم، اگر آن روزها که خمینی در نوفل لو‌شاتو ادعا می‌کرد، «من یک طلبه هستم، با حکومت کاری ندارم»، آنچنانکه شایسته و بایسته بود پاسخ‌اش را دریافت می‌کرد، شاید این جهنم سیاه بر سرنوشت ملت ایران سایه نمی‌انداخت. هیچکس به این طلبة کودن نگفت که تو نمی‌توانی هم ملا باشی، هم رهبر انقلاب؛ هم نمایندة دین خدا باشی و هم نمایندة سیاست مملکت؛ هم مقدس باشی و هم زندان‌بان؛ هم قانون‌نویس باشی و هم قانون‌شکن! تنها کسی که به خمینی گفت می‌توانید به کشور بازگردید ولی نخست‌وزیر من هستم و شما یک روحانی، زنده یاد بختیار بود، کس دیگری خمینی را سر جای‌اش ننشاند. خلاصة‌ کلام به خمینی «اینهمه» را نگفتند، چرا که اطرافیان‌اش مشتی خودفروخته و بی‌مایه، مزور و جاه‌طلب بودند. ولی امروز «همین تجربة روشنفکری» ایران به شما خواهد گفت که نمی‌توانید همزمان در دو جایگاه بنشینید. چرا که هر جایگاهی الزاماتی از آن خود و مسئولیت‌های غیرقابل تفویض و ویژة خود دارد.

به طور کلی، شما به عنوان ولیعهد قانونی ایران، تا زمانیکه رسماً از تاج و تخت صرفنظر نکرده‌اید، حق ندارید خود را «شهروند عادی» به شمار آورید. پادشاه مشروطه شهروند عادی نیست، هر چند پادشاه مستبد می‌تواند هر لات بی‌سروپائی باشد! امروز، همان «روشنفکری پرتجربه» به شما می‌گوید که امکان بازی در میدانی از قماش میدان «امام خمینی» به شما داده نخواهد شد. میان توبره و آخور انتخاب خودتان را باید بکنید، در کشور ایران و در برابر ایرانیان راه دیگری از نظر سیاسی در برابرتان گشوده نخواهد شد. می‌توانید جهت برقراری حکومت استبدادی به گابن، ساحل‌عاج و یا هر ناکجاآباد دیگری تشریف ببرید، ولی سلطنت در ایران فقط می‌تواند در چارچوب «قانون مشروطه» بازگردد و بس! در این چارچوب نه جائی برای چماق شعبان‌خان وجود دارد، و نه محلی برای مانور «داس» توده‌پرستان.

البته روی سخن ما با داس‌های توده‌پرست نیز هست. به امثال «حشمت رئیسی» یادآور ‌شویم که قرار دادن مواضع رضا پهلوی در «ابهام مطلق»، و خارج کردن وی از جایگاهی که «سلطنت مشروطه» برای پادشاه پیش‌بینی کرده، آنهم با توسل به مصاحبه‌هائی از این دست، اگر توسط امثال یزدی و قطب‌زاده و بنی‌صدر برای «امام سازی» از خمینی «کارساز» بود، برای امثال شما غیرممکن است. همان روشنفکری «پرتجربه» در برابرتان خواهد ایستاد، همان‌ «پرتجربه‌ها» جلوی «ک...ن خیزک» کردن امثال شماها را به سوی استبداد سیاه «میرپنجی» خواهد گرفت. اگر یک گام از مسیری که دمکراسی سیاسی الزامی می‌کند منحرف شوید، اگر کوچک‌ترین تمایلی به سوی استبداد از خود نشان دهید، همانطور که در این مصاحبه تلاش کردید تا «تقدس» و نکبت و ادبار را با سلطنت در هم‌ آمیزید، تمامی کارت‌هائی که تا به امروز در بیرون‌کشیدن‌شان «تعلل» به خرج داده شده،‌ به روی میز خواهیم آورد.

ملت ایران اجازه نخواهد داد که مشتی فرصت‌طلب با سوسه آمدن و مسخرگی‌، با اظهارات مضحک و نابجا همچون، ‌ «لغو این اشرافیت‌ها که میان شما و ایرانیان جدائی می‌اندازد»، سعی در «پیشواسازی» داشته باشند. اگر مسائل سیاسی را نمی‌شناسید، قبل از آنکه مصاحبه کنید زحمت مطالعه بر خود هموار سازید تا دریابید، پادشاه «رأس هرم» اشرافیت کشور است! یک کشور بدون اشرافیت نمی‌تواند «پادشاه» داشته باشد. پادشاه درویش نیست، و هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که پادشاه کشور «درویش» و «ضداشرافی» شود. اگر مقصود سرکار از «ضدیت با اشرافیت» همان روند «میرپنج‌ایسم» است، در همینجا حضورتان بگوئیم، میرپنج با اشرافیت ضدیت می‌کرد چرا که جائی در اشرافیت قاجار نداشت؛ پادشاه هم نبود. آقای رئیسی! با «ور رفتن» با تاریخ معاصر نمی‌توانید میرپنج را به عنوان «پادشاه» به ملت ایران حقنه کنید. به هر تقدیر، شاید آنروزها به دلیل انقلاب اکتبر در روسیه، میرپنج انتخابی نداشت، ولی امروز شرایط نوین حق «انتخاب» را به رضا پهلوی داده است! در نتیجه هیچ دلیلی ندارد ایشان در نقش «رعیت» به دست‌وپابوسی بیافتند.

«من دست و پای کسانی را که ... می‌بوسم!» به رضا پهلوی بگوئیم، اعلیحضرت! اگر به بازتولید «ادبیات» مردمفریب خمینی ادامه دهید، و همانطور که «امام» می‌گفت «خدمتگزار ملت» هم بشوید، نه تنها مجبور خواهید شد که واقعاً و در عمل دست و پای هر کس و ناکسی را ببوسید، که در پایان سر بر چوبة دار «تاریخ» خواهید سپرد. هیچ ملتی نمی‌خواهد که پادشاه‌اش دست‌وپای کسی را ببوسد! ملت‌ها از «پادشاه قانونی» انتظاراتی دارند. و اگر بر آوردن این انتظارات در ید اختیارتان نیست از حکم تاریخ پیروی کرده و برای همیشه «آب‌قنات» سلطنت را که طی یکصدسال گذشته بیشتر آبشخور اسب اجنبی بوده تا کارساز ملت ایران، از پایه و اساس تعطیل کنید. در غیر اینصورت بهتر است بجای بوسیدن دست و پای این و آن، به وظائف خود به عنوان یک پادشاه مشروطة قانونی عمل کرده، در نخستین گام به امثال حشمت رئیسی تفهیم کنید که ملت ایران امیرعباس هویدا نیست.

 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید22ژانویه2012

controlpeace.tk
newlemonlaws.tk
proxy4proxy.info
easysurf.tk
murderproxie.info
dupers.tk
beautifuldays.tk
redcarpetsurf.tk
freeproxyshredder.info
hedging.tk
cdkforex.tk
cruzesurf.tk
thatsurf.tk
passionsurf.tk
getunblock2012.info
vioxxlawyers.tk
hiddenidentity.co.cc
freevpndirtbag.info
surfquest.tk
proxybasketball.info
teentrack.tk
5tunnel.com
gelagelo.com
ditchdebt.co.uk
notrackingme.com
anonymous-proxy.eu
bustskool.info
d0p.co.uk
eagleproxy.info
proxter.com.ar
learnbusinessonline.co.uk
decreasesurf.info
proxyfreeme.com
withholdingsurf.info
hideipfree.com
unblockthat.us
xitesite.com
glype-proxy.info
cloakthat.net
taxattorneys.tk
anonymousralph.info
proxtft.tk
surfcashadvances.tk