۶.۲۹.۱۳۹۰

کربلای داردانل








در وبلاگ امروز نگاهی به وضعیت کشورهای هم‌مرز روسیه در جنوب غربی این کشور می‌اندازیم. همانطور که در «بربادرفته‌ها» گفته شد، استراتژی بسیار مهمی در مرزهای جنوب غربی روسیه فعال شده که مواضع کرملین در قبال تهران و آنکارا در رأس آن قرار دارد. بررسی تاریخی از مسائل منطقه شاید کار را به درازا بکشاند، ولی جهت توضیح دقیق‌تر مواضع کنونی روسیه در قبال تهران و آنکارا از ارائة یک خلاصة تاریخی بسیار فشرده گریزی نیست. خلاصه‌ای که امیدواریم پلی باشد جهت دسترسی ساده‌تربه مفاهیم استراتژیک این منطقة کلیدی.

ایران و ترکیه، پس از پایان جنگ اول جهانی عملاً به مستعمرة امپراتوری انگلستان تبدیل شدند؛ عوامل انگلیس در ایران از طریق کودتا میرپنج را بر مسند حاکمیت نشاندند، و در ترکیه نیز کمال پاشا با تکیه بر باقیماندة ارتش عثمانی و برخورداری از حمایت دولت انگلستان قدرت را به دست گرفت. جالب اینکه عملیات «موفقیت‌آمیز» مذکور دقیقاً همزمان با تحولات روسیة تزاری هماهنگ شده بود. به این ترتیب که امپراتوری تزارها با کودتای بلشویک‌ها از هم فروپاشید، و دربار تزار بجای قرار گرفتن در کنار «برندگان» جنگ اول جهانی که انگلستان در میان‌شان یک سر و گردن از دیگران بالاتر بود، در کنار حکومت‌هائی نشست که در نتیجة این «جنگ» از صحنة سیاست اروپا حذف شدند: امپراتوری اطریش، امپراتوری پروس، امپراتوری عثمانی، و برخی قدرت‌های منطقه‌ای.

خلاصة کلام، پیروزی انگلستان در جنگ اول جهانی بی‌قید و شرط و تمام و کمال بود؛ رقبا در شرق از میان برداشته شدند، فرانسه به دلیل فروپاشی تزاریسم و از دست رفتن تکیه‌گاه‌های پاریس در شرق اروپا، عملاً تحت قیمومت سیاسی لندن قرار گرفت، و نهایت امر «میراث» امپراتوری عثمانی،‌ یادگار مهم‌ترین و کهن‌ترین ساختارهای سیاسی تاریخ جهان همچون یک هلوی پوست کنده توی گلوی لندن افتاد.

ولی از آنجا که هر «نوشی را نیشی» است؛ تاریخ معاصر چنان کرد که امپراتوری پیروزمند انگلستان با مسئله‌ای لاینحل در درون و برون مرزهای اروپا در گیر شود؛ مسئله‌ای تحت عنوان «جنبش توده‌ای!» اغلب مورخان در این امر متفق‌القول‌اند که حداقل در درون اروپا، ریشه‌های این جنبش‌ها می‌باید در مصائب چشمگیری جستجو شود که طی جنگ اول جهانی بر توده‌ها تحمیل شده بود. این مصائب نهایت امر آوارگی ده‌ها میلیون روستائی و شهرنشین را در مرکز اروپا به همراه آورد. سرمایه‌داری انگلستان پس از پایان جنگ، علیرغم پیروزی بی‌قید و شرط بر «رقبا» به هیچ عنوان قادر به کنترل این تحرکات گستردة توده‌ای که نتیجة مستقیم فروپاشی‌های ناشی از جنگ بود نمی‌شد. و در چنین چشم‌اندازی گسترش روزافزون تحرکات توده‌ای، حداقل در اروپای مرکزی و شرقی با الهام از تعالیم مارکس و انگلس غیرقابل اجتناب می‌نمود.

در نتیجه، لندن پس از پایان جنگ اول، و در مسیر ایجاد زمینة مناسب برای مهار این «تحرکات توده‌ای»، دو سیاست هماهنگ و موازی را به صورتی بسیار استادانه در اروپا به پیش ‌راند. شاخة نخست این سیاست حمایت از فاشیست‌ها در مناطق مرکزی و برخی کشورهای اروپای غربی نظیر فرانسه، اسپانیا و پرتغال بود. سیاست دوم نیز کاملاً روشن و واضح است، همکاری مقطعی با بلشویسم روس و مهار توسعه‌طلبی‌های فرامرزی‌اش از طریق بده‌بستان‌های به موقع و «چرب کردن سبیل» تندروترها در کرملین. ولی همزمان با این پروژه، در کشورهای جنوب غربی روسیة شوروی نیز حمایت انگلستان همانطور که بالاتر گفتیم به جانب فاشیست‌های محلی منحرف شد، سیاستی که نهایت امر میرپنج را در ایران و کمال پاشا را در ترکیه به قدرت رساند.

در اواخر دهة 1930، سیاست سرمایه‌داری «پیروزمند» انگلستان در قارة اروپا و مرزهای جنوب غربی روسیه به نتایجی رسید که تاریخنگاران در مورد آن چندان اختلاف نظری ندارند. نتایجی از قبیل به قدرت رسیدن فاشیست‌های سرکوبگر در آلمان و ایتالیا، حاکمیت هرج‌ومرج و فئودالیسم قرون‌وسطائی در اروپای شرقی، شعله‌ورشدن جنگ داخلی در اسپانیا و پرتغال، دستیابی باند خونخوار استالین در مسکو به قدرت بلاواسطه و نامشروع، و نهایت امر فروافتادن ایران و ترکیه در دامان فاشیسم‌ «مدرن‌نما!»

بررسی تغییراتی که بعدها در آرایش استراتژیک بالا در قلب اروپا به وجود آمد خارج از بحث ما قرار می‌گیرد؛ در نتیجه به این تغییرات نخواهیم پرداخت. ولی تا آنجا که به ترکیه و ایران مربوط می‌شود صراحتاً بگوئیم، نه تنها نتایج جنگ جهانی دوم، که حتی فروپاشی تمام و کمال «اتحاد شوروی» نیز تغییرات عمده‌‌ای در این‌دو کشور به وجود نیاورد.

در اوج استراتژی‌های «جنگ‌سرد»، کشور ایران پس از کودتای 22 بهمن 57 از چنگال یک فاشیسم «متجدد» خارج شده و به دامان یک فاشیسم دست‌نشانده و «دین‌فروش» فروافتاد. در همین برهه، نظامیان ترکیه نیز جهت هماهنگی با «فضای ایدئولوژیک» که درگیری افغانستان در منطقه به وجود آورده بود، پس از یک کودتای «ابریشمین و خانگی»، با بیرون کشیدن فقه و شریعت از صندوقخانه‌های «کهن»، تمامی تلاش خود را به خرج دادند تا به صورت «سینه‌خیز» و گام به گام از کمالیسم به اصطلاح «سکولار» خارج شده به مفاهیم و الهامات اسلامی اسباب‌کشی کنند. به این ترتیب «کمالیسم» که پس از پایان جنگ اول جهانی نقطة «قدرت‌اش» را در ضدیت‌ با حاکمیت دین می‌دید و فرضاً قرار بود بر تحکم بنیادهای دینی بر جامعة شهری نقطة پایانی باشد، به تدریج تبدیل شد به عامل گسترش «دین‌باوری!»

خلاصة کلام، بحرانی که پیرامون جنگ افغانستان در مرزهای جنوبی شوروی به وجود آمد و طی آن غرب و اتحاد شوروی در برابر یکدیگر قرار گرفتند، ترکش‌های ایدئولوژیک‌اش جز گسترش «اسلامگرائی» نبود. سیاستی که به دلائل فراوان هنوز نه مسکو می‌تواند از آن صرفنظر کند و نه غرب که معمار اصلی‌اش به شمار می‌رود می‌تواند از «فواید» چشمگیر آن دل بکند. در نتیجه، همانطور که می‌بینیم، سیاست‌های جهانی در مسیر چپاول هر چه گسترده‌تر ملت‌های منطقه همگی در کنار «دیگ پلوی» اسلام چمباتمه‌ زده‌اند. چه به بهانة حمایت از «بهارعرب»، و چه تحت عنوان جانبداری از «انقلابات مردمی» و الهامات آزادیخواهانه و «الهی» و ... و در هر حال تفاوتی نمی‌کند، معنای واقعی این‌ جفنگیات همان است که از قدیم‌الایام بوده: یافتن شیوه‌هائی بهینه جهت چپاول ملت‌ها.

با این وجود، فروپاشی اتحادشوروی و شکل‌گیری سرمایه‌داری «نوین» در روسیه مطلب پیش‌پاافتاده‌ای نیست؛ این سرمایه‌داری با تکیه بر شبکة «نظامی ـ امنیتی‌ای» که از دوران «جنگ‌سرد» باقی مانده، «منطق» ویژه‌ای از آن خود در دست توسعه دارد و رشد و گسترش همین «منطق» نهایت امر ساختارهائی را که از قدیم‌الایام بر روابط استراتژیک اروپای شرقی و آسیای جنوب غربی حاکم شده به چالش خواهد طلبید. با در نظر گرفتن این «چشم‌انداز» است که مواضع سیاسی ایران و ترکیه و ارتباطاتی را که ایندو حاکمیت دست‌نشانده با مسائل بین‌المللی برقرار می‌کنند مورد بحث و گفتگو قرار می‌دهیم.

حال که مقدمه‌ای کوتاه بر تاریخچة استراتژیک منطقه ارائه کردیم، با تکیه بر داده‌های تاریخی، تحلیل مواضع سیاسی از جانب دو تشکیلات وابسته و سرکوبگری که در تهران و آنکارا توسط عوامل «قدرت‌ساز» غرب به حاکمیت رسیده‌اند ساده‌تر خواهد بود. طی چند سالی که از اوج‌گیری قدرت سرمایه‌داری روسیه در ارتباطات جهانی می‌گذرد، تحولات در ساختار دو حاکمیت دست‌نشاندة‌ غرب یعنی حکومت اسلامی و کمالیسم ترک در دو مسیر ظاهراً متخالف صورت گرفته. ولی علیرغم این مسیر «متخالف» منطق مشخص و واحدی بر این تحولات حاکم شده.

نخست به وضعیت ایران نگاهی بیاندازیم. به طور کلی، در ایران شاهدیم که پس از آغاز کار هاشمی ‌رفسنجانی، که تقریباً با فروپاشی رسمی اتحادشوروی تقارن زمانی یافت، باند «خط امامی‌ها» از قدرت اجرائی کنار گذاشته می‌شود، و برخلاف هیاهوی رایج در «انقلاب اسلامی» که نبرد فرضی با ایالات متحد را در رأس سیاست خارجی خود «جاسازی» کرده بود، تمامی تلاش‌ دولت از این مقطع به بعد در مسیر یافتن راه‌کارهائی جهت «عادی» نمودن روابط با آمریکا مصروف می‌شود! البته در قلب این تحولات از جناح‌های به اصطلاح «تندرو» و «غیرسازشکار» نیز کم سخن به میان نمی‌آید، ولی جالب اینجاست که جناح‌های «تندرو» کذا‌ به هیچ عنوان مواضع ایدئولوژیک، ساختاری، مالی و اقتصادی مشخصی ندارند. این جناح‌ها، همچون باند احمدی‌نژاد از نبرد با اسرائیل و آمریکا در سخنرانی‌ها و ژست‌های تبلیغاتی آغاز کرده، نهایت امر کارشان به تلاش‌های آشکار و پنهان جهت عادی‌سازی روابط با واشنگتن می‌کشد!

ولی علیرغم به اصطلاح «مخالفت‌های» شدید تندروها با آمریکا، سیاست داخلی حکومت اسلامی با عامل «ارتباط» و یا «عدم‌ارتباط» با ایالات متحد از روز نخست «مسموم» شد، و این خود نشان می‌دهد که وابستگی این حکومت به واشنگتن به مراتب بیش از آن است که ادعا می‌شود. اگر در قلب این «وابستگی»، خصوصاً پس از فروپاشی اتحادشوروی تلاش‌ تمامی جناح‌ها در حکومت اسلامی مصروف به فریاد «مرگ بر آمریکا» و همزمان جستجوی راه‌ حلی جهت کنار آمدن با آمریکا شده، این سئوال مطرح می‌شود که چرا این امر حیاتی تاکنون نتوانسته «اجرائی» ‌شود؟ چرا هیچیک از دولت‌ها و تشکیلات رنگارنگ و از همه‌رنگ آخوندیسم دست ‌نشانده، از اصلاح‌طلبان گرفته تا سرداران سازندگی و نهضت عاظادی و خط امام و «جنبش سبز» و ... هیچکدام نتوانسته از مرز «هماهنگی» پنهان با واشنگتن عبور کرده دست آمریکا را به صورت علنی در سیاست و اقتصاد کشور باز بگذارد؟ چه عاملی توانسته در برابر این امر مقاومت کرده، تمایل به اصطلاح «عمیق» آمریکا جهت بازگشت «علنی» به درون مرزهای ایران، خصوصاً تحت حاکمیت یک نظام دست‌نشاندة واشنگتن را به این سادگی ابتر کند؟

سئوال مشکلی است! ولی در پاسخ به این پرسش، «تقصیر» اصلی همیشه بر گردن جناح‌هائی می‌افتد که اصولاً وجود خارجی ندارند. چرا که نبود روابط گسترده و علنی با آمریکا، چه در درون تشکیلات حکومت اسلامی، و چه نزد بسیاری از جناح‌های «مخالف‌نما»، که از «کلاهی» تا ریش‌وپشمی و عمامه‌ای در غرب «دکان» اسلام‌فروشی و «انقلاب‌پرستی» باز کرده‌اند، بر این ستون تکیه دارد که «تندروها» در برابر این ارتباط سنگ‌اندازی می‌کنند! باید اذعان داشت که این «تندروها» بسیار «قدرتمندند»، چرا که هم در برابر تمایلات یک ابرقدرت جهانی ایستاده‌اند، و هم در برابر تمایلات اکثریت جناح‌های سیاسی حکومت اسلامی. ولی در واقع «تندروهائی» در کار نیست؛ این یک «جنگ زرگری» است که توسط ایالات متحد و در چارچوب منافع استراتژیک غرب در میدان سیاست منطقه به راه افتاده.

پایه‌ریزی این «جنگ‌زرگری» را می‌توان به عوامل متعددی نسبت داد. ولی به طور مثال، از منظر مواضعی که برای نویسندة این وبلاگ اهمیت دارد، یعنی آزادی بیان و حقوق‌بشر، حمایت واشنگتن از «تندروها»، یا بهتر بگوئیم القاء این دروغ بزرگ که چنین جناح قدرقدرتی در درون حکومت اسلامی تمامی اهرم‌های «قدرت» را قبضه کرده‌، به واشنگتن این امکان را می‌دهد که با ارائة تصویر «مستقل» از حکومت دست نشاندة خود، در برابر مسائلی از قبیل عدم رعایت «حقوق بشر» در ایران همچنان به ایفای نقش «غیرمسئول» ادامه دهد. به عبارت ساده‌تر، در افکار عمومی،‌ واشنگتن چگونه می‌تواند به دولتی در زمینة رعایت حقوق‌بشر «امر و نهی» کند که خود را با آمریکا در جنگ می‌بیند؟ اینهمه اگر نخواهیم منافع مالی، اقتصادی، تجاری و غیره را در مسیر گسترش این «جنگ‌زرگری» در نظر بگیریم.

ولی ایفای نقش «غیرمسئول» توسط غرب در تحولات ایران دقیقاً از نخستین دیدار «علنی» مقامات «حکومت اسلامی» با طرف‌های غربی در الجزایر آغاز شد؛ طی این ملاقات بود که دولت موقت «انقلاب»، به ریاست شیخ مهدی بازرگان از طرف مقامات کاخ سفید دستورالعمل خود را دریافت داشت و همزمان شبکة لات‌های ساواک تحت عنوان «دانشجویان پیرو خط امام»، با تسخیر «لانة جاسوسی» این سیاست را در کشور اجرائی کردند. از همان روز فضای سیاست ایران با پدیدة موهومی به نام «نبرد با آمریکا» مسموم شد، و شاهدیم که این مسمومیت اگر برای ملت ایران کشنده و دردناک بوده ظاهراً طرف‌های آمریکائی را خیلی خوش آمده، چرا که از این «آب‌قنات» دست‌بردار نیستند‌.

در نتیجه، سیاست کشور ایران بر این مسیر افتاده که هر از گاه، گروهی از لش‌ولوش‌های حکومت اسلامی تحت عناوین غلط‌انداز دست به حمایت از «آزادیخواهی»، «جمهور»، «آراء مردم» و دیگر «الهامات» مردمی می‌زنند، و به دنبال این هیاهو، رسانه‌های خارجی و داخلی نیز پیرامون این شعارها که هیچ تعهد و دلبستگی اصولی به آن‌ها در درون این حکومت وجود ندارد «جنجال گسترده» و بساط قهرمان‌سازی به راه می‌اندازند. همزمان نیز جناحی‌ «ناشناس» و بسیار «مقتدر» در درون حکومت دست‌نشاندة غرب در ایران موجودیت‌اش را «علنی» می‌کند که هم با آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی و مطبوعاتی و به طور کلی با «آزادی» مخالف است و هم با آمریکا!

به صراحت می‌توان دید که چگونه سرمایه‌داری آمریکا از تلفیق این دو تیغة «مسموم»، یعنی‌ آزادیخواهی‌های تبلیغاتی و اقتدارگرائی‌های ساختگی، «قیچی» برنده‌ای درست کرده که با آن طی سه دهة گذشته گوش ملت ایران را در هر میعاد «بریده!» در ظاهر به نظر نمی‌آید که سیاست غرب پیرامون مسائل ایران تحول چشم‌گیری یافته باشد. به عبارت ساده‌تر سیاست «قیچی مسموم» هنوز هم از جانب ایالات متحد گام به گام در ایران دنبال می‌شود. ولی به دلائلی که توضیح در موردشان مطلب امروز را بسیار مطول خواهد کرد، تیغه‌های برندة این قیچی ضدبشری هر دم کند و کندتر شده. به همین دلیل است که شاهد حضور فراگیرتر ترکیه در میانة این «صحنه‌سازی» مسخره می‌شویم.

همانطور که بالاتر اشاره کردیم، در ظاهر امر ترکیه در مسیر عکس حکومت اسلامی متحول می‌شود! به عبارت دیگر، این کشور از «سکولاریسم» کمالیست‌ها آغاز کرده و به صورت ک...ن خیزک خود را به حکومت «اسلامی» فکل‌کراواتی‌ها رسانده! فراموش نکنیم که ایندو حکومت هنوز هم از طریق پیمان «سنتو» نانخورهای اصلی آمریکا و انگلستان در منطقه‌ هستند. با این وجود شاهدیم که طی چند ماه اخیر صورتک «دمکرات‌پرور» آنکارا به سرعت از چهرة دست‌نشاندگان انگلیس و آمریکا در ترکیه فرو می‌افتد. دولت اردوغان در برابر اسرائیل دست به موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ می‌زند؛ از تحولات وسیع «آزادیخواهانه» در جهان عرب، یا همان «بهار عرب» حمایت جهانی به عمل می‌آورد؛ و مقامات آنکارا سفرهای «نگران کننده‌ای» به مستعمرات قدیم امپراتوری عثمانی در برنامه‌های خود می‌گنجانند. سفرهائی که با در نظر گرفتن تاریخچة منطقه می‌تواند فی‌نفسه بحران‌آفرین نیز تلقی شود. باید پرسید، چه پیش آمده که امروز در ردای «خیرخواهی» و «مردم‌دوستی» آنکارا عملاً دست به ایجاد آشوب و هیجانات کاذب در منطقه می‌زند؟

بن‌بستی که ترکیه در آن فروافتاده بسیار وسیع و گسترده است. در اینجا سعی می‌کنیم همزمان با پرهیز از «ساده‌انگاری» تا حد ممکن این بن‌بست را «ساده» کنیم. شاهدیم که مدتی است معضلی به نام «بدهی‌های دولت یونان» بر سر زبان‌ها افتاده. هم امروز، گویا به دلیل نبود «توافق» میان طرفین اروپائی پیرامون شیوة حل بحران «بدهی‌ها»،‌ بورس‌های غرب به شدت سقوط کرد! البته در مطلب پیشین به صراحت گفتم که «بدهی‌های» یونان، همچون بدهی دیگر دولت‌ها بیشتر رسانه‌ای است تا واقعی. چرا که از دیرباز در جهان سرمایه‌داری،‌ دولت‌ها از طریق «کسب اعتبار» سیاستگزاری کرده‌اند و این بدهی‌ها خود قسمتی از موجودیت سیاسی نظام‌ سرمایه‌داری به شمار می‌رود. ولی اگر تحت فشار مسکو خروج یونان از واحد پولی یورو تحقق یابد و این کشور به دلیل تجانس‌های مذهبی به روسیه نزدیک شود، و به دلیل «تخالف‌های تاریخی» در همان مقیاس از ترکیه فاصله بگیرد، فاجعه‌ای بسیار بزرگ برای آنکارا و هم‌پیمانان‌‌اش به دنبال خواهد آورد.

حضور مستقیم روبل روسیه در کنار کلیسای ارتدوکس یونان به مسکو مرکزیتی اعطا می‌کند که در عمل به معنای فتح مالی و اقتصادی مجمع‌الجزایر یونان توسط روسیه می‌باید تلقی شود. فتح‌الفتوحی که شبکة سرمایه‌داری نوین روسیه را به صورتی بلاواسطه و بدون تکیه بر دلار و یورو از طریق دریای سیاه به مدیترانه و نهایت امر به آب‌های گرم رهنمون خواهد شد. در این میان فقط ترکیه می‌ماند که می‌باید با حمایت ارتش تضعیف‌شدة ناتو در تنگة «داردانل» بر سر راه گسترش مرزهای سرمایه‌داری روس سنگ‌اندازی کند. این است دلیل وحشت حزب اسلام‌گرای ترکیه و جفتک‌اندازی‌های اخیر اردوغان در باب حمایت از «دمکراسی» و اسلام و خصوصاً مبارزة ایشان با اسرائیل!

به عبارت ساده‌تر، اگر روسیه بتواند در عمل شکاف مورد نظر را در اتحادیة اروپا ایجاد کرده، یونان را به روبل وابسته کند،‌ ادامة حیات کمالیست‌ها در ترکیه غیرممکن خواهد شد. چرا که خطوط ارتباطات حیاتی ترکیه با غرب تحت نظارت روسیه قرار خواهد گرفت. و پیشتر دیدیم که تاریخچة منطقه چگونه کمالیست‌ها را در مقام «دنبالیچة» سیاست‌های لندن تحلیل می‌کند. دلیلی وجود ندارد که روسیه، پس از پیروزی بر رقبای تجاری و مالی خود، از نوکران شناخته شدة انگلستان در آنکارا نیز حمایت به عمل آورد؛ به صراحت بگوئیم چنین عملی صورت نخواهد گرفت.

البته رسانه‌های غرب به عادت معمول، فریادهای اردوغان را نشانة پیروزی «اسلامگرایان» ترکیه در همراهی با تحولات منطقه معرفی می‌کنند، و روزنامة آلمانی «یونگه‌ولت» در مورد سفرهای نابهنگام اردوغان می‌نویسد:

«به نظر می رسد که رجب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، در سفر خود به بهار عرب سخنان مناسبی بر زبان رانده باشد. اگر اظهارات وی در جمع وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب، در قاهره، از ملاحظات دیپلماتیک به دور بود، در عوض مورد پسند مردم کوچه و بازار قرار گرفت.»

باید پرسید «یونگه‌ولت» از کجا می‌داند که این سخنان مورد پسند «مردم کوچه و بازار» قرار گرفته؟ این همان «مردم‌دوستی‌ای» نیست که غربی‌ها در تبلیغات‌شان به خمینی و خامنه‌ای و دیگر لات‌ولوت‌های «انقلاب» نسبت می‌دادند؟ این «مردم کوچه و بازار» همان «مردم همیشه در صحنة» امثال بنی‌صدر و خامنه‌ای نیستند؟ در عمل به همین دلیل است که اردوغان جفنگیاتی مشابه عملة فاشیسم در ایران «غرغره» می‌کند، ترهاتی که پیشتر ملاممد خاتمی، اصلاح‌طلبان و «سبزها» علم کرده بودند. اینان هم با اسرائیل سر جنگ دارند و هم از جمله طرفداران اسلام «راستین» و تلفیق دمکراسی با دین‌اند! ولی در مورد آنکارا دادوفریادهای اخیر را می‌توان به تقاضای کمک یک غریق تشبیه کرد که به هر تخته‌پاره‌ای متوسل می‌شود. اردوغان جهت خارج کردن «کمالیسم» دست‌نشانده از بن‌بست استراتژیکی که تحمل آن هر روز برای آنکارا سخت و سخت‌تر ‌می‌شود دست به التماس برداشته.

کمالیسم انگلیسی در ترکیه،‌ ‌ همچون فاشیسم «آخوندی» در ایران گام به گام به بن‌بست‌های استراتژیک «تاریخی» خود نزدیک می‌شود، و همانطور که فروپاشی «اسلام حکومتی» را در سکوت کامل در قلب دستگاه حکومت پاکستان شاهد بودیم، دیری نخواهد گذشت که دگردیسی در حیات سیاسی ایران و ترکیه نیز علنی شود. جهت پرهیز از اطالة کلام، ‌ مواضع مسکو پیرامون اسلام و اصولاً بنیادهای دینی را در فرصت‌های بعدی مطرح خواهیم کرد.


 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر


نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید20سپتامبر2011

surf-unblockers.info
alyssaprx.info
proxy-business.info
laurenprx.info
meganprx.info
https://myclothes-online.com
experthide.com
bypass-privacy.info
proxyforever.net
nicoleprx.info
morganprx.info
juicyproxy.com
madisonprx.info
webdaili.info
proxy.bangladeshall.info
https://vpn-usa.info
proxylist.at
hidemybehind.com
youservers.info
proxy.baubd.info
jenniferprx.info
unblock-surfer.info
https://proxfree.com
brittanyprx.info
jessicaprx.info
clothing-article.com
taylorprx.info
casinofree.in
samanthaprx.info
you-anonymized.info
anonymouslyproxy.info
rebeccaprx.info
courtneyprx.info
sarahprx.info
alexisprx.info
hide-at-school.info
usa-vpnsite.info
binaryway.tk
unlimited-info.tk
elite-proxy.info
newfast-proxy.info
myquickproxy.info
quickproxytoday.info
proxy-agent.info
fast-proxynow.info
rareguardian.info
launchcode.info
highforexprofit.tk
highlyjumping.tk
4hide.info
lowstocksurf.tk
epilepsyid.tk
ashleyprx.info
amandaprx.info
youserver.info
briannaprx.info
stephanieprx.info
rachelprx.info
surf-unblocker.info
filter-cracker.info


۶.۲۷.۱۳۹۰

بربادرفته‌ها








به تدریج ابعاد و زوایای آشکار و پنهان پدیده‌ای که در نظام رسانه‌ای جهان «بحران بدهی‌های دولتی» خوانده می‌شود از پرده برون می‌افتد. این به اصطلاح «بدهی‌ها» که برخی محافل مالی در ایالات متحد از وجود فرضی‌‌شان جهت تضعیف مواضع باراک اوباما استفاده کرده و از این مسیر اعتبار مالی کاخ‌سفید را به زیر سئوال بردند، پدیده‌ای است همچون «بحران هسته‌ای» در حکومت اسلامی، البته در ابعادی به مراتب گسترده‌تر و فراگیرتر. خلاصه بگوئیم، «مشکل مالی» به صورتی که در نظام رسانه‌ای عنوان می‌شود به هیچ عنوان وجود ندارد؛ همانطور که «تهدید هسته‌ای» نیز در بحران هسته‌ای حکومت اسلامی وجود خارجی نداشت.

با مقایسة دو نمونة بالا، به این نتیجه می‌رسیم که مذاکراتی در جریان اوفتاده و برخی محافل قدرتمند از طریق هیاهو پیرامون این «مذاکرات» سعی دارند در این میانه سهم‌ بیشتری برای خود تامین کنند. به عبارت دیگر، این هیاهوی‌ رسانه‌ای جهت پوشش دادن به مسائل دیگری به راه می‌افتد، هر چند در مورد «بدهی‌» کشورهای اتحادیة اروپا و حتی ایالات متحد این هیاهو در عمل از ابعاد گستردة جهانی برخوردار شده.

ولی از قدیم گفته‌اند، «دروغگو کم حافظه است!» به همین دلیل بر اساس گزارش روزنامة «لوموند»، در می‌یابیم که علیرغم بدهی‌های کذا، شرکت سهامی «ایرفرانس ـ کی‌. ال. ‌ام» 50 فروند هواپیمای ایرباس خریداری کرده، و سفارش 50 فروند دیگر را نیز در دستور کار قرار داده! در سال 2004، شرکت «سهامی» کذا از ادغام «ایرفرانس» و «کی‌ال‌ام» هلندی سر برآورد، و علیرغم عنوان «شرکت سهامی»،‌ اختیارش به دست دولت‌های فرانسه و هلند است. حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر دولت‌های اروپائی، بر اساس هیاهوی رسانه‌ها در معرض ورشکستگی قرار گرفته‌اند، چگونه به خود اجازه می‌دهند دست به چنین سرمایه‌گزاری عظیمی در میانة بحرانی بزنند که فرضاً «بدهی‌» دولت‌ها به «بانک‌ها» به وجود آورده؟

از سوی دیگر، به گواهی تجربیات تاریخی در امور مالی و اقتصادی، هنگام آغاز بحران‌های گستردة جهانی، نخستین صنعتی که ضربة‌ اول را متحمل خواهد شد خطوط هواپیمائی است. چرا که مسافرت از طریق هواپیما به صرف سرمایة هنگفتی نیاز دارد که نمی‌توان آن را با تکیه بر لشکر «بینوایان» تأمین کرد. حال، حتی اگر برخی مدعی شوند که بحران به یونان، اسپانیا، ایتالیا و ... مربوط می‌شود و فرانسه و هلند در آن گرفتار نیستند، باز هم این سئوال بی‌جواب می‌ماند که در شرایطی اینچنین بحرانی، چگونه شرکت‌های مذکور گسترش سفرهای هوائی را پیش‌بینی کرده‌اند؟ خبر سفارش پنجاه فروند هواپیما در کنار ده‌ها «خبر» دیگر به صراحت نشان می‌دهد که آنچه تحت عنوان «بحران بدهی‌ها» در غرب به راه افتاده فقط یک «خالی‌بندی‌» رسانه‌ای است؛ می‌ماند اینکه هدف چنین بحران‌سازی رسانه‌ای چه می‌تواند باشد؟

به استنباط ما مسئله به تقسیم مناطق نفوذ «سیاسی ـ مالی» در شرایط استراتژیک نوین بازمی‌گردد. شرایطی که طی چند سال گذشته با اوج‌گیری قدرت روسیه، هند و چین مواضع غرب را مورد تهدید قرار داده. این شرایط سه منطقة استراتژیک را شامل می‌شود که مهم‌ترین‌شان مرزهای شرقی اتحادیة اروپا است. دو منطقة دیگر، شمال آفریقا و کشورهای جنوب غربی روسیه، یعنی ایران و ترکیه را در بر می‌‌گیرد! در وبلاگ امروز به مرزهای شرقی اتحادیة اروپا نگاهی می‌اندازیم.

زمانیکه دیوار برلین فروریخت، استنباط غرب، حداقل در چارچوب تبلیغاتی که به راه افتاد این بود که، «غرب پیروز شده!» به همین دلیل نیز اتحادیة اروپا به قصد تحکیم منافع پایتخت‌های غربی، به سرعت به جانب اروپای شرقی منحرف شد. این اتحادیه از آغاز جهت تأمین نفوذ ایالات متحد در کشورهای سابقاً «محور»، یعنی آلمان، ایتالیا و فرانسه و ایجاد انسجام مالی و صنعتی میان اینان پایه‌ریزی شد. ولی با فروپاشی دیوار برلین مأموریت دیگری نیز بر عهدة این «اتحادیه» گذاشتند: گسترش مرزهای سرمایه‌داری وابسته به غرب تا حد امکان در سرزمین‌های شرق اروپا!

اگر کشورهائی از قبیل یونان و پرتغال و اسپانیا که از شرایط اقتصادی‌ای غیرقابل تلفیق با اروپای «صنعتی» برخوردارند به سرعت به دامان اتحادیه فروافتادند، مسلماً دلیلی جز این نداشت که «اتحادیة اروپا» امتدادی مالی و اقتصادی بر «سازمان آتلانتیک شمالی» به شمار می‌رفت. به همین دلیل نیز عضویت کشورهای مذکور در این سازمان «نظامی ـ امنیتی» به صورت «طبیعی» به معنای گسترش مرزهای «اتحادیه» به این کشورها بود! ولی شاهدیم که پس از فروپاشی دیوار برلین و ورود کشورهائی از قبیل لهستان، مجارستان و ... به این اتحادیه، در عمل اتحادیة اروپا سعی داشت صورتبندی را به طور کلی «وارونه» کند.

در صورتبندی جدید، عضویت در سازمان «ناتو» پیش‌شرطی جهت حضور در اتحادیه نبود؛ کاملاً بر عکس! اینبار اتحادیه می‌خواست خود را به پیش‌فرضی جهت تحکیم مواضع سازمان ناتو در اروپای شرقی تبدیل کند. به اینصورت که با تحکیم مواضع «مالی ـ اقتصادی» اتحادیه در کشورهای سابقاً «کمونیست»، مرزهای‌ این اتحادیه به درون اروپای شرقی کشیده می‌شد و نهایت امر، گسترش نفوذ «سازمان ناتو» به سوی مرزهای روسیه عملی می‌گردید!

ایجاد پول واحد اتحادیة اروپا یعنی «یورو»، آنهم با دستپاچگی و تبلیغات فراوان قسمتی از همین یورش به سوی مرزهای شرقی بود. یورشی که فرضاً می‌بایست در برابر گسترش نفوذ «روبل» روسیه «سدسکندر» ایجاد کند. کار هیاهوی تبلیغاتی بجائی رسید که جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان نیز «رسماً» قسمتی از قارة اروپا «تعریف» شده، مراکز تصمیم‌گیری در غرب گسترش مرزهای اتحادیه به اینکشورها را نیز «طبیعی» می‌دانستند! در «تبلیغات» ارائه شده، تمامی اروپا عضو طبیعی «اتحادیة اروپا» به شمار می‌رفت!

در این مقطع، از بررسی دقیق پیش‌فرض‌هائی که این برخورد «غیرقابل توجیه»، از منظر استراتژیک می‌توانست در قلب اروپا، خصوصاً در ارتباطات مسکو با لندن و پاریس ایجاد کند، اجتناب می‌کنیم، ولی این امر مسلم بود که نوعی «جنگ مالی» به راه افتاده. واشنگتن که می‌دانست با ورود «رسمی» روسیه به قارة اروپا و فروپاشی قرنطینة «جنگ‌سرد» داستان شیرین «دلار جهانی» با بحران روبرو خواهد شد، سعی کرد با حمایت از «یورو» و اروپائی نمایاندن این واحد پولی، آن را جایگزین دلار کند؛ عملی که حداقل طی چند سال گذشته با موفقیت فراوان روبرو بوده. روبل به اروپا نرسید، هر چند دلار از این سرزمین بکلی رخت بر بست!

جالب اینکه، یکی از مسائل و مشکلاتی که امروز تحت عنوان «بدهی‌ دولت‌های اروپائی»‌ علم شده به حضور فراگیر یورو به عنوان یک «واحد پول استراتژیک» بازمی‌گردد. یک واحد پولی، هر آنچه باشد، صرفاً با تکیه بر بانک، صنایع و خدمات نخواهد توانست از موجودیت خود در برابر تهاجم واحدهای پولی دیگر دفاع کند. یک واحد پولی نمایندة تمام و کمال یک حاکمیت است؛ به بانک و صنایع و خدمات نیازمند خواهد بود، ولی تصمیم نهائی را قدرت نظامی‌ای می‌گیرد که در قفای این واحد پولی می‌ایستد و منافع این حاکمیت را در تخالف با مهاجمان به پیش می‌راند. اروپای غربی در مصاف با نفوذ «نظامی ـ امنیتی» روسیه فاقد چنین پتانسیلی است؛ خصوصاً پس از آنکه ایالات متحد ترجیح داد خارج از پادرمیانی‌های سازمان ناتو، دست به حل و فصل مشکلات خود با روسیه، چین و هند بزند. به این ترتیب اروپا در کنار یک سازمان فروریخته و پوسیده به نام «ناتو»، که دیگر فلسفة وجودی‌اش را نیز از دست داده، تنها ماند.

جالب اینجاست که علیرغم عدم حضور انگلستان در واحد پولی «یورو»، طی سفر اخیر نخست‌وزیر اینکشور به مسکو است که شاهد عقب‌نشینی عملی «یورو» در برابر فشار روسیه می‌شویم. عقب‌نشینی‌ای که تحت عنوان «هماهنگی» لندن با مواضع مسکو در لیبی خود را نشان داد. در لیبی نیز لندن به سیاق معمول قصد داشت همچون دیگر «انقلابات» مشتی اوباش و اراذل شهری را مسلح کرده، تحت عنوان «افراد مستقل‌الرأی» به قدرت برساند و از طریق آنان اهرم‌های مورد نیاز خود را در زمینة سیاست‌های بین‌المللی فعال کند. خلاصه دقیقاً همان عملیاتی را انجام دهد که در ایران، به طرق مختلف پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید تا به امروز به منصة ظهور رسانده. شاهدیم که «استقلال» فرضی اوباش کذا بهترین راه‌ ممکن جهت حل معضلات لندن در تقابل با افکارعمومی و خصوصاً منافع مسکو بوده؛ پروژه‌ای که در آخرین تلاش‌ بی‌ثمر لندن در ایران، یا همان «جنبش سبز» شکست خورد، و تمامی اعتبار سیاسی انگلستان را نیز بر باد داد.

سفر شتابزدة دیوید کامرون، دست در دست نیکولا سرکوزی به لیبی، آنهم دو روز پس از بازگشت از مسکو به صراحت نشان داد که به قدرت رسیدن «مستقل‌الرأی‌ها» در این‌کشور خارج از انتظارات «معقول» می‌باید تلقی شود. به عبارت ساده‌تر، اینبار لندن و پاریس می‌باید در برابر آنچه در لیبی به وقوع می‌پیوندد رسماً و در برابر افکارعمومی «قبول مسئولیت» کنند. و می‌دانیم که برخورد استعماری با منافع ملت‌ها به معنای مردود دانستن مسئولیت‌ پایتخت‌های مهم سرمایه‌داری در برابر مسائل و بحران‌هائی است که نوکران‌شان در این کشورها به راه می‌اندازند.

به طور مثال، دهه‌هاست که آفریقای سیاه توسط «دولت‌های مستقل» غارت می‌شود، پول این غارت نیز در بانک‌های غرب انبار شده. ولی هیچیک از دولت‌های غربی حاضر به قبول مسئولیت خود در قبال موجودیت «دولت‌های پوشالی‌ای» که شهروندان‌شان را قتل‌عام می‌کنند نخواهد بود؛ این است راه و رسم ادارة مناطق «استعمارزده!» راه و رسمی که گویا با عقب‌نشینی منطقة یورو دچار تحول اساسی و پایه‌ای شده.

بی‌دلیل نیست که «تیموتی گیتنر»، وزیر خزانه‌داری ایالات متحد، پس از سفر کامرون به لیبی، به شدت اروپا را مورد حمله قرار داده و خواستار اتخاذ یک «سیاست منطقی» در برابر بحران مالی اروپا و یورو می‌شود! به عبارت ساده‌تر، ایشان به عنوان حامی «منافع استعماری» ایالات متحد در لیبی، حال که افسار اسلامگرایان را «شل‌تر» از آنچه می‌پنداشته می‌بیند، جهت تأمین آنچه قرار بوده لات‌های «اسلامگرا» و دست‌ساز واشنگتن به خزانة ایالات متحد سرازیر کنند، قصد باجگیری از اروپا و واحد «یورو» را دارند. در تاریخ 16 سپتامبر 2011، فرانس‌پرس می‌نویسد:

«ایالات متحد در هشداری که آنقدرها از طرف مسئولان اروپائی جدی گرفته نشد، از منطقة یورو درخواست کرد تا با بسیج نقدینگی کافی به حل بحران پایان‌ناپذیر بدهی‌ها پرداخته، از خطرات هولناکی که شکاف در این اتحادیه می‌تواند ایجاد کند بپرهیزد.»

باید پرسید آقای تیموتی گیتنر به چه دلیل اینهمه به جنبش‌وجوش افتاده‌اند؟ همین چند روز پیش بود که یک محفل تصمیم‌گیرندة سرمایه‌داری در ایالات متحد، اعتبار دولت فعلی را عملاً از منظر مالی به زیر سئوال برد؛ چرا گیتنر بجای «حمله» به اروپا نگاهی به سیاست‌های جاری در کشور خودش نمی‌اندازد؟ جواب مشخص است؛ از قضای روزگار مشکلات دولت آمریکا قرار بوده از طریق به قدرت رسیدن اوباش اسلام‌گرا در لیبی، و حمایت از هم‌نوعان اینان در الجزایر عملی شود! حال که دولت‌های انگلستان و فرانسه، علیرغم منافع استعماری‌شان مجبور شده‌اند مسئولیت عملیاتی را در لیبی بر عهده گیرند، بهره‌برداری‌های نامشروع ایالات متحد، چه در اقتصاد لیبی و چه در صحرای جنوبی الجزایر که بیش از 5 دهه به طول انجامیده به پایان خود نزدیک می‌شود. خلاصه جیغ‌وویغ «تیموتی» بی‌دلیل به هوا بلند نشده؛ نه تنها اعتبار سیاسی انگلستان در ایران از دست رفته که منافع استعماری آمریکا نیز در صحرای لیبی و الجزایر «بر باد رفته» تلقی می‌شود.

ولی اگر تیموتی گیتنر با هیاهو و سروصدا از اروپائی‌ها باج می‌خواهد، جواب‌اش را نیز آلمان که نزدیک‌ترین حاکمیت اروپای غربی به مسکو به شمار می‌رود به تندی داده. آلمان از پیشنهادات آمریکا انتقاد کرده و می‌گوید:

«[...] نمی‌توان بیش از این‌ مالیات دهندگان را تحت فشار قرار داد، با این وجود می‌توان با اخذ مالیات از مبادلات بازار بورس، خصوصاً در ایالات متحد، مبالغ کافی جهت رفع بحران تأمین نمود.»

به عبارت ساده‌تر، آلمان می‌گوید، حال که آمریکا خیلی دل‌اش برای اروپا سوخته می‌تواند از صدها میلیارد دلاری که در روز بورس‌بازان نیویورک به جیب می‌ریزند مالیات گرفته، کمبودهائی را تأمین کند که یورو و دلار در مصاف با استراتژی‌ها منطقه‌ای با آن روبرو شده‌اند. آنان که با قواعد بازی سرمایه‌داری آشنائی دارند مفهوم اینگونه «جروبحث‌ها» را بهتر می‌دانند.

منطقة یورو از الهامات «آتلانتیست» خود هر چه بیشتر فاصله می‌گیرد، و مسئولان اروپائی رسماً به ایالات متحد می‌فهمانند که اگر قصد بهره‌برداری از موضع جغرافیائی اروپا در مسیر تهدید مرزهای شرقی مسکو را دارد، چه بهتر که مخارج این عملیات را خودش تأمین کند. البته مشکل می‌توان در چنین شرایطی انتظار داشت که آمریکا از بورس‌بازان نیویورکی پول گرفته به پای اسلامگرایان لیبی و «جهادیونی» بریزد که با هزار دوزوکلک آن‌ها را در شهر تریپولی مستقر نموده.

در آغاز گفتیم که سه منطقة استراتژیک در حال حاضر از اهمیت برخوردار شده‌اند. مقدمه‌ای بسیار شتابزده بر بحران اروپای شرقی را در همینجا ارائه دادیم، ولی همانطور که می‌توان حدس زد این «مناطق» استراتژیک به یکدیگر به شدت وابسته‌اند. در فرصت‌های بعدی به بحث در بارة استراتژی‌ای می‌پردازیم که به مناطق جنوب غربی روسیه یعنی به کشورهای ترکیه و ایران مربوط می‌شود.


 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید18سپتامبر2011

you-anonymized.info
proxyforever.net
https://vpn-usa.info
freeproxiesite.tk
efbrokers.tk
heavenlyspeed.info
deltaproxy.info
unlock-forex.tk
unblockmyfriends.info
dotmatrik.tk
binarydragon.tk
sariroti.tk
futuresstocksurf.tk
slumstock.cz.cc
3des-encrypt-tunnel.tk
cloneunit.tk
speedyproxy.info
hidetheip.info
proxyanywhere.info
speedyvpn.info
unblockedweb.info
breakmyspace.com
unblockprivacy.info
internetandcomputersecurity.com
ditchdebt.co.uk
myproxysite.net
prohide1.info
vpn4school.info
trafficpoint.co.uk
gplusproxy.com
aass.info
https://myclothes-online.com
surf-unblockers.info
experthide.com
proxy.baubd.info
proxylist.at
proxy.bangladeshall.info
alexisprx.info
youservers.info