۳.۱۴.۱۳۸۹

آتاترک در غزه!









اهداف سیاسی و تبلیغاتی که در پس بحران «ناو آزادی» پنهان باقی ماند، هر چه بود و نبود، همانطور که در مطلب پیشین نیز به صراحت عنوان کردیم در نطفه خاموش شد. دلیل نیز روشن است؛ زمینة سیاسی مناسب جهت داغ کردن تنور «اسلام‌پرستی» و به راه انداختن فوج‌ها و هنگ‌های «کفن‌پوش» در کشورهای مسلمان‌نشین منطقه دیگر از دست رفته. امکان تجدید حیات برای این نوع «فولکلور»‌که نهایت امر می‌تواند کار را به جنگ، درگیری و کشت‌وکشتار میان ملت‌ها، و اقوام یک کشور بکشاند خوشبختانه دیگر وجود ندارد، و قدرت‌های بزرگ منطقه، در چارچوب منافع خود برای فوت کردن در آستین این نوع «مراسم» دلیلی نمی‌بینند. ولی «فولکلور» شیعی‌مسلکان و سنی‌جماعت هر چه هست و نیست بماند؛ مسئلة «حماس» یک بحران‌سازی عمدی توسط محافل سرکوبگر جهانی است، و پرده ‌برداشتن از این رخداد نامیمون، یعنی تولد پدیده‌ای به نام «حماس»، و علنی کردن دست‌های استعمار در پس پردة آنچه «خیزش اسلامی» در مناطق اشغالی فلسطین نام گرفته، مسلماً می‌تواند راهگشای تأمین آرامش نسبی در منطقة غزه و کل خاورمیانه شود.

هنگامی که در صبحدم 22 مارس 2004، هلیکوپتری که «اسرائیلی» معرفی شد، با شلیک یک موشک بر زندگی شیخ احمد اسماعیل حسن یاسین، که او را تحت عنوان شیخ یاسین می‌شناختیم نقطة پایان گذاشت، اهداف جنبش «حماس» هنوز برای همگان آشکار نبود. به طور مثال، استفاده از عبارت «پاک کردن اسرائیل از نقشة جهان» که بعدها در ورق‌پاره‌های بنیادگرایان اسلامی بسیار باب دندان شد، در واقع یکی از ابداعات سخنورانة همین شیخ یاسین به شمار می‌رود. نیروهای امنیتی اسرائیل شیخ یاسین را در سال 1989 دستگیر کرده به زندان ابد محکوم می‌کنند! با این وجود در سال 1997، به صورتی کاملاً غیرمترقبه، و پس از ترور ناموفق «خالد مشعل»، که بعدها شاخه‌ای مجزا از «حماس» را تحت نظارت سوریه تشکیل داد، «شیخ» یاسین از طریق توافقاتی بین حکومت اردن و تل‌آویو از زندان آزاد می‌شود! «روابط پیچیده‌ای» که به آزادی «شیخ» از زندان امنیتی اسرائیل انجامید، از همان زمان ورد زبان‌ها شد و در میانة «چیستان‌های» خاورمیانه، ارتباط شیخ یاسین با دولت‌های اسرائیل و اردن خود چیستانی بود.

شیخ یاسین که از سوی برخی محافل در غرب تحت حمایت قرار داشت، نه آن بود که در ظاهر در بوق و کرنا کرده بودند. چرا که در ظاهر امر شیخ کذا کاری جز دعوت مسلمین به «جهاد» و بمب‌گزاری‌های «شهادت‌طلبانه» نداشت. با این وجود سیر تحولات سیاسی به صراحت نشان داد که پایه‌ریزی جریان «حماس»، مفری برای سیاست‌های جهانی ایالات متحد و راه گریزی بود برای دولت‌های پی‌درپی در اسرائیل. هر چند حماس برای فلسطینیان یک فاجعة درونمرزی و ابزاری بود جهت انزوای هر چه بیشتر ملت فلسطین در میان ملل جهان.

دیری نگذشت که مشخص شد سازمان دهندگان «حماس» هدفی جز فراهم آوردن تخطئة تمامی جنبش‌های انسانی در منطقة فلسطین دنبال نمی‌کنند. یادآور شویم پس از عملیات «قهرمانانة» ارتش اسرائیل که منجر به اشغال نظامی مناطق گسترده‌ای در منطقة خاورمیانه شده بود، جنبش‌های فلسطینی از سال‌های 1960 تا 1980 توانسته بودند از محبوبیت و همگامی و همراهی بسیاری احزاب، گروه‌ها و تشکیلات مختلف در اروپا، آسیا و حتی آمریکا برخوردار شوند.

آرمان‌های فلسطین که در قلب تشکیلات مترقی از قبیل الفتح و جنبش‌های چپ‌گرای این منطقه تبلور یافته بود، علیرغم ضرباتی که به دلیل برخی تندروی‌ها و ترورهای «کور» تحمل کرد، تحرکی «مترقی»، انسانی و آینده‌نگر تحلیل شده، و فلسطینی‌ها با تکیه بر این جنبش‌های فکری، سیاسی و فرهنگی در مجامع بین‌المللی ارج و قرب ویژه‌ای یافته بودند. ارتباط اندام‌وار آرمان‌های جهانی، خصوصاً در میان چپ‌گرایان با جنبش فلسطین و تقرب محافل انقلابی فلسطین با مجامع و تشکل‌های پیشرو در اروپای غربی و حتی آمریکا برای دولت‌های اسرائیل و محافل خارجی حامی آنان دردسر بزرگی درست کرده بود.

پروژة استعماری «حماس» که با حمایت کامل محفل آریل شارون پس از استقرار شیخ یاسین در منطقة غزه پیاده شد، هدفی جز تخریب جنبش‌های انسان‌محور فلسطینی و حمایت از اهداف نامشروع دولت‌های اسرائیل دنبال نمی‌کرد. بر خلاف شعارها و تبلیغات الفتح، جرج حبش و ... در تبلیغات «حماس» دیگر جائی برای همگرائی ملت‌ها و اهداف عالیة جهانی و انسانی دیده نمی‌شد. سخن فقط از اسلام بود؛ اسلامی بنیادگرا، زن‌ستیز، متحجر و مهاجم. اسلامی که فقط می‌توانست فلسفة وجودی خود را در تداوم بحران و تخالف میان اقوام و ملت‌ها و خصوصاً در «جنگ ادیان» جستجو کند. البته در اینکه این الگوی انسان‌ستیز از کدام سوراخ سر بیرون آورد نمی‌باید زیاد دچار سردرگمی شد؛ حماس امتدادی بود منطقی بر پروژة استعماری حکومت اسلامی در ایران که همچون بدیل فلسطینی‌اش موجودیت سیاسی و تشکیلاتی خود را در «جنگ مذاهب» جستجو می‌کند و خارج از بحران‌سازی بر محورهای «دینی» و گاه «بومی» قادر به حفظ اهرم‌های سیاسی کشور نیست.

با این وجود، پروژة «حماس» چندین طرح استعماری را همزمان دنبال می‌کند. در سیاست‌های فرامرزی هدف اصلی «حماس» همانطور که دیدیم تحمیل یک انزوای ایدئولوژیک بر جنبش‌های سیاسی فلسطین در ارتباطات‌شان با اروپا و آمریکا است. پر واضح است که خصوصاً رهبران جریانات سیاسی مستقر در اروپا، منطقه‌ای که سواحل آن را با چند ساعت دریا نوردی می‌توان به سرزمین فلسطین متصل کرد، دیگر نمی‌توانستند از طرفداران خود بخواهند که با یک «تشکل» بنیادگرا و خصوصاً اسلامی همدلی و هم‌گرائی داشته باشند. «حماس» با تکیه بر «احکام» متحجر دین اسلام تهدیدی بود برای دیگر مذاهب. و در چنین ساختاری حتی همکاری تشکیلات «لائیک» با حماس نیز غیرممکن می‌شد. نتیجة عمل «حماس» امروز در برابرمان قرار گرفته، تحمیل نوعی «آپارتاید» جهانی بر ساکنان غزه.

ولی خیمة این «آپارتاید» صرفاً بر روابط جهانی ملت فلسطین سنگینی نمی‌کند، این بنای استعماری همچون آوار بر ارتباطات فلسطینی‌ها با دولت‌های منطقه‌ نیز فرو ریخته. خارج از حکومت اسلامی جمکران، حکومتی که خود نیز وابسته به همین پروژة استعماری می‌باید تلقی شود، کمتر دولتی را می‌توان در منطقه یافت که حاضر باشد در ارتباط با ساختاری تا به این حد خشونت طلب و بنیادگرا از تحکیم روابط علنی و استراتژیک سخن به میان آورد. تلاش‌های سوریه، جهت خروج از بن‌بست سیاسی‌ای که پروژة حماس در منطقه ایجاد کرده بود نیز نهایت امر به برقراری جناح «معتدل‌تری» از حماس منجر شد، جناحی که «خالد مشعل» در رأس آن قرار گرفت. ولی به طور کلی این تلاش‌ها نتوانست پروژه و اهداف اصلی «حماس» را از مسیری که در آن قرار گرفته بود منحرف کند. در پناه این پروژه، ارتباط‌ مردمان ساکن نوار غزه به طور کلی با جهان خارج قطع شد؛ اینان تبدیل به تهدیدی بر علیه فلسطینی‌ها و غیرفلسطینی‌ها شدند؛ و این انزوا همان بود که معماران حماس از روز نخست می‌جستند و نهایت امر آن را به دست آوردند.

امروز ساکنان نوار غزه تحت نظارت یک حاکمیت شبه‌کودتائی و یک حکومت «اسلامی ـ اجباری» زندگی می‌کنند. حجاب، قوانین شرع، جلسات اجباری روضه و زوزه و ضجه، نمازهای نمایشی «سیاسی ـ عبادی»، تظاهرات فرمایشی و ... تحت حاکمیت گروه‌های مسلح که تنها هنرشان «دین‌فروشی» است، تبدیل به روزمرة مردمان ساکن این سرزمین شده. جالب اینجاست که «رهبران» این بساط ضدبشری تمایلات گسترش طلبانة خود را جهت فراگیر کردن همین «روابط» بر دیگر مناطق فلسطینی‌نشین پنهان نمی‌دارند. با این وجود، طی چند ماه اخیر مسئلة دیگری نیز در تبلیغات این «جنبش» پای به صحنه گذاشته: تمایل به تجزیة فلسطین و کسب «استقلال» غزه! «استقلالی» که نتیجة آن همان برقراری یک «جمهوری اسلامی» به سبک و سیاق آخوندهای جمکران در این «منطقه» خواهد بود!

می‌بینیم برنامة حماس که نخست تحمیل انزوای بین‌المللی بر فلسطینی‌ها را پیگیری می‌کرد، چگونه لبة تیز تبلیغاتی خود را به تدریج متوجه درون مرز کرده، و تبدیل به تهدیدی علنی بر علیه فلسطینی‌ها ‌شده. این جریان امروز در منطقه مبلغ روابطی است که منفعت نهائی و غائی آن فقط به جیب دولت‌ها و محافل جنگ طلب اسرائیلی و غربی سرازیر خواهد شد.

ولی در این میان روابط پیچ در پیچ منطقه‌ای را نیز نمی‌باید فراموش کرد. اینکه عملیات اسلامی «حماس» فقط نوعی لبیک به نیازهای استراتژیک محافل جنگ‌طلب در درون اسرائیل است، امروز دیگر از واضحات به شمار می‌رود. با این وجود، مسائل به این سادگی قابل بررسی نخواهد بود. به طور مثال، از زمانیکه به بهانة «مبارزه با بنیادگرائی» و پیشگیری از عملیات «بمب‌گزاران انتحاری»، دولت‌ اسرائیل نوار غزه را تحت محاصرة دریائی، زمینی و هوائی قرار داد، این «محاصره» فقط و فقط باعث تقویت مواضع حماس در داخل نوار غزه شد. چرا که تمامی مایحتاج عمومی، حتی دارو، بطری‌های آب آشامیدنی و ... فقط از کانال‌های حماس در دسترس مردم قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، از طرقی که «نامشخص» عنوان می‌شود، «حماس» تمامی این مایحتاج را دریافت داشته، از طریق کانال‌های مالی و اقتصادی‌ای که در داخل نوار غزه ایجاد کرده، روابط اقتصادی را تبدیل به اسب شاهوار گسترش نفوذ سیاسی خود نموده، و با تحمیل یک «مونوپول» مالی، اقتصادی، غذائی و داروئی، کنترل کامل و بی‌کم‌وکاست تفنگچی‌های حماس را بر نوار غزه «تثبیت» کرده. این است نتیجة واقعی «محاصرة نوار غزه»!

در عمل اگر ایدة نخستین در شکل‌دادن به جنبش «حماس»، نسخه‌برداری از حکومت اسلامی در ایران جهت کنترل الهامات توده‌ها و نهایت امر سرکوب تحولات نامطلوب به شمار می‌رفت، «محاصرة نوار غزه» نیز در مقام خود نوعی نسخه‌برداری از همان روابطی شد که دولت‌های غربی از طریق همکاری با حکومت اسلامی بر امور اقتصادی ملت ایران حاکم کرده‌اند. به عبارت ساده‌تر، زمانیکه تمامی اقتصاد یک منطقه، یک کشور، و یک ملت در ید اختیار مشتی تفنگچی قرار ‌گیرد، اعمال سیاست بر این مناطق و کشورها و ملت‌ها کار بسیار سهل و ساده‌ای خواهد شد. و این است دلیل واقعی گسترش بی‌رویة نفوذ «درآمدهای نفتی» در اقتصاد ایران و افزایش رشد و نفوذ تشکیلات «حماس» در نوار غزه!

با این وجود همانطور که در ایران شاهدیم مقاومت در برابر حکومت اسلامی شدت گرفته، و در نوار غزه نیز مقاومت‌ها در برابر رشد نفوذ «سازماندهی شدة» تشکیلات بنیادگرای حماس افزایش یافته، هر چند جهت تغییر مسیر این تشکیلات استعماری، چه در ایران و چه در نوار غزه نخست می‌باید منابع الهام و تغذیة فرامرزی‌شان را هدف قرار داد. همان «منابعی» که به بهانة مبارزه با بنیادگرائی مرتباً نعل‌وارونه می‌زنند، و با حمایت از تحمیل صورتبندی‌های «تحریم اقتصادی» در عمل آب به آسیاب تشکیلات بنیادگرائی می‌ریزند که خود بر مردم این کشورها و مناطق حاکم کرده‌اند. تمایلاتی که امروز نیز در محفل کلنیتن‌ها و برخی دولت‌های اروپای غربی در مورد ایران به صراحت به چشم می‌خورد. در همین چارچوب ریشة روابط دوستانة علی خامنه‌ای با اسمعیل هنیه، رهبر بنیادگرای حماس را نمی‌توان صرفاً در همگرائی «اسلامی» این دو جستجو کرد، اینان نانخورهای یک محفل استعماری واحد‌اند و به همین دلیل شرایطی فراهم می‌آورند تا تحت عنوان دفاع از «استقلال»، زمینه‌ساز تداوم محاصرة اقتصادی غرب بر علیه ملت‌های‌شان شوند؛ یکی با فعالیت‌های به اصطلاح «هسته‌ای»، و دیگری با بمب‌گزاری‌های انتحاری!

ولی بحران «ناو آزادی» مچ بسیاری از همین محافل را عملاً باز کرد! نخست این سئوال مطرح می‌شود که محموله‌های ارسالی به این مناطق، به مقصد کدام تشکیلات و کدامین محافل داخلی در غزه ارسال می‌شد؟ از ظواهر امر چنین بر می‌آید که برخی تشکیلات «او. ان. جی» که در کشور ترکیه مستقر شده‌اند، ملهم از تعالیم «بنیادگرایان» اسلامی هستند، و ظاهراً ارتباط اینان با نوار غزه به محمولة اخیر محدود نبوده. ولی آنچه طبیعی است این خواهد بود که محموله‌ها در صورت ارتباط و همگرائی بین «حماس» و «او. ان. جی‌های» ترک به طرف‌های وابسته به اسماعیل هنیه تحویل داده شود. به عبارت دیگر، از طریق ارسال این محموله‌ها کسانیکه در پس پرده نشسته‌اند همان صورتبندی مطلوب را از دیرباز دنبال می‌کرده‌اند: قراردادن مایحتاج عمومی در ید اختیار رهبران «حماس»! ولی هیاهو پیرامون «ناو آزادی» زمینه را برای دخالت دیگر اهرم‌های سیاسی منطقه‌ای نیز باز کرده، و در نتیجه قاهره رسماً اعلام داشت که جهت «حمایت از مردم غزه» گذرگاه رفح را گشوده، و به احتمال زیاد محاصرة شبکة تونل‌های زیرزمینی در مرزهای مصر را نیز می‌باید پایان یافته تلقی کنیم. «بی‌بی‌سی»، مورخ اول ژوئن 2010 می‌نویسد:

«از سه سال قبل که جنبش حماس ادارة نوار غزه را به عهده گرفت، مصر تحت فشار فزاینده قرار گرفت که این گذرگاه را باز نکند.»

نیازی به توضیح نیست، ولی با آنچه که در بالا آوردیم و با در نظر گرفتن وابستگی مستقیم رژیم مصر به انگلستان، «فشار فزاینده» که بی‌بی‌سی به آن اشاره دارد فقط می‌تواند نمادی باشد از سیاست‌های لندن در قبال پیروی از محافل جنگ‌طلب در منطقة خاورمیانه. ولی علیرغم تمایل لندن، مسئله به هیچ عنوان به بازگشائی صرف گذرگاه رفح منتهی نخواهد شد، تلاش جهت ارسال محموله‌های دیگر به نوار غزه آغاز شده، محموله‌هائی که در صورت کثرت و تعدد می‌توانند در ید اختیار محافلی جز تشکیلات «حماس» قرار گیرند. و به این ترتیب است که کنترل مطلوب اسرائیل که از طریق حمایت از تشکیلات حماس بر ساکنان نوار غزه اعمال می‌شد، به چالش کشیده شده.

از طرف دیگر، بان‌کی مون، دبیرکل سازمان ملل در بیاناتی پیرامون بحران «ناو آزادی» تمایل سازمان ملل را جهت پایان دادن به محاصرة غزه صریحاً عنوان کرده. می‌دانیم که دبیرکل سازمان ملل در عمل سخنگوی «توافقات» به عمل آمده میان اعضای دائم شورای امنیت است؛ ایشان از طرف خودشان صحبت نمی‌کنند. در نتیجه باید بدانیم که پایان دادن بر محاصرة نوار غزه، حداقل در صوری که تا به حال حاکم بوده، در دستورکار قدرت‌های بزرگ جهانی قرار گرفته. و دقیقاً به همین دلیل است که فریادهای «جانگداز» از آنکارا، تهران و تل‌آویو گوش فلک را کر می‌کند.

رجب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، که با تحلیلی تبلیغاتی از روابط حسنة «آنکارا ـ تل‌آویو» این روابط را پیوسته اهرمی در مسیر ارتباطات «دمکراتیک» در منطقه جا زده بود، به دلیل علنی شدن ارتباطات «او. ان. جی‌های» اسلامگرای ترکیه با سیاست‌های محاصرة اقتصادی غزه، در موضع سیاسی خود به شدت متزلزل شده. از اینرو، طی سخنرانی‌هائی تند و هشداردهنده، به عملیات «جنایتکارانة» تل‌آویو در کنترل محمولة صادراتی به غزه حمله کرده، و در راستای همین حملات حتی ادامة همکاری‌های امنیتی و نظامی با اسرائیل را نیز به زیر سئوال برده! ولی همانطور که در مطالب پیشین نیز عنوان کرده‌ایم این «هارت‌وپورت‌ها» توخالی‌تر از آن است که زمینه‌ای جهت اجرا داشته باشد. حاکمیت ترکیه جهت تأمین نیازهای امنیتی و نظامی خود تا گریبان وامدار سرنیزة ارتش ناتو است، نتیجتاً این موضع‌گیری‌ها فقط می‌تواند نمایشی تلقی شود. از طرف دیگر ترکیه پیشتر می‌دانست که محموله‌های ارسالی به بنادر غزه از طرف نیروی دریائی اسرائیل مورد «بازبینی» قرار خواهد گرفت، پس دلیل این عکس‌العمل تند و دعوت از سازمان ناتو جهت تشکیل «جلسة اضطراری» چیست؟

گذشته از این، تل‌آویو نیز در بوق‌های تبلیغاتی به نوبة خود و بنا بر عادت معمول، محدودیت‌های اعمال شده از جانب ارتش اسرائیل بر بنادر و مرزهای غزه را «تلاشی» کاملاً «خداپسندانه» جهت مبارزه با بنیادگرائی عنوان کرده! و شاهدیم که بنیامین نتانیاهو ضمن توجیه مداخلات نظامی در مورد ارسال محموله‌ها، بار دیگر با کوبیدن کارت باطل شدة حکومت اسلامی روی میز می‌گوید:

«[...] اجازه نمی‌دهیم غزه بندر ایران در مدیترانه شود!»
بی‌بی‌سی، 3 ژوئن 2010

پرواضح است که سخنان آقای نتانیاهو هم در مسیر تبلیغات «مرضیه» و معمول در جریان افتاده، ولی برای ایشان بسیار متأسف‌ایم چرا که این «مسیر» به صراحت زمینة اجرائی و تبلیغاتی خود را از دست می‌دهد. امروز برای افکار عمومی در جهان مسلم شده که تحمیل محاصره بر غزه هدفی جز قرار دادن اسماعیل هنیه و هنگ‌های چاقوکش و مسلح او بر تخت «حاکمیت» دنبال نکرده و نمی‌کند. در نتیجه، بازی کردن با کارت سوختة «مبارزه با حکومت اسلامی» دیگر نمی‌تواند برای نتانیاهو شرایطی جهت تحکیم مواضع سیاسی دولت فعلی اسرائیل تأمین نماید.

به دلیل وحشت از آنچه در شرف وقوع است، دولت اردوغان نیز دست به دامان سازمان ناتو شده و طی جلسة اضطراری‌ای که به درخواست ترکیه برگزار شد، از این سازمان تقاضای همگرائی در مسیر سیاست‌هائی را دارد که طی اینمدت توسط آنکارا در منطقه مورد حمایت قرار گرفته. بدیهی است که علنی شدن این سیاست‌ها و نقشی که پایتخت‌های غرب در این میان بازی می‌کرده‌اند می‌تواند دولت اسلام‌گرایان ترکیه را در مواضع سیاسی‌اش به شدت متزلزل کرده، حتی زمینة سقوط‌اش را فراهم آورد.

ولی علیرغم این پیچیدگی‌های سیاسی، موضع حکومت اسلامی روشن‌تر از آن است که نیازی به تحلیل داشته باشد. این حکومت می‌داند که باز شدن بنادر و مرزهای نوار غزه فقط به معنای از میان رفتن «مونوپول» سیاسی و مالی «باند» اسماعیل هنیه و «حماس» بر این بخش از فلسطین خواهد بود، و اگر چنین طرحی به مرحلة اجرا درآید معنا و مفهوم نهائی آن چیزی جز فروپاشی «اقتدار» منطقه‌ای حکومت اسلامی نیست. به همین دلیل علی خامنه‌ای دست در دست دیگر سردمدارانی که از «محاصرة اقتصادی» غزه و کشور ایران تا به حال بسیار «منتفع» شده‌اند، سعی دارد تا با رقص و قرکمر به آهنگ «آنکارا»، همدستی‌های حکومت اسلامی با سیاست‌های غرب را در منطقه پنهان داشته، این سیاست‌ها را به دولت اسلام‌گرای ترکیه نسبت دهد،‌ باشد که به حساب خود جان سالم از مهلکه به در برد!

ولی همین محافل از طرفداران و چماق‌کش‌های‌شان انتظار دارند تا بر این واقعیت چشم ببندند که دولت وابسته به ناتو در ترکیه کمک‌های «انساندوستانة» اسلامگرایان را به خیمة اسماعیل هنیه ارسال می‌کرده، نه برای کمک به مردم غزه. و عملکرد دولت ترکیه در این راستا فقط پیروی این کشور از سیاست ایالات متحد و اروپای غربی در مورد «محاصرة» غزه می‌تواند به شمار آید. با اینهمه دعوت به تظاهرات و لات‌بازی‌های معمول در برابر سفارت ترکیه در تهران جهت «قدردانی» از مواضع قدرتمدارانه و «اسلامی» آنکارا، یکی از همان ریسمان‌های پوسیده‌ای است که محافل حکومت اسلامی معمولاً با خیابانی کردن بحران‌ها به آن متوسل می‌شوند.

با این وجود مسئلة غزه دیگر رو به اتمام دارد و صحنه‌سازی پیرامون آن برای احدی «نان و آب» نخواهد داشت. امروز اسرائیل از حضور هیئت‌های بین‌المللی جهت بررسی رخداد «ناو آزادی» حمایت به عمل آورد. و این موضع‌گیری در عمل دست سیاست‌های جهانی را جهت «تبیین» آنچه دلائل «واقعی» این درگیری معرفی خواهند کرد «باز» می‌گذارد. اینجاست که سرنوشت دولت آنکارا، نتانیاهو و علی خامنه‌ای در دست همین هیئت می‌افتد. باید دید مسیر آیندة سیاست‌های بزرگ جهانی در مورد مسئلة غزه، خاورمیانه، تحریم‌های «هدفمند» اقتصادی و تجاری و غیرانسانی ایالات متحد و دیگر معضلات منطقه‌ای، تا کجا از حضور سیاسی بازیگران فعلی در تهران، آنکارا و تل‌آویو حمایت صورت خواهد داد. چرا که در صورت عدم حمایت، این بازیگران می‌باید جای خود را به مهره‌های جدیدی بسپارند.



نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر







فیلترشکن‌های جدید4ژوئن2010

prx.juiceventures.com
takethehide.tk
network-pass.tk
web-proxo.tk
nice-proxy.tk
even-day.tk
proxyru.tk
tsg-clanpage.de
bekgle.tk
22337.tk
samsurf.tk
waffenunblock.tk
schoolfree-it.tk
proxsky.info
fast-free.tk
basis-full-day.tk
zeusweb.tk
are-reputed.tk
proxybreathe.tk
a-regularly.tk
mooandboo.info
ironman-proxy.tk
88776.tk
builds-relation.tk
establish.tk
forexspot.tk
cable-net.tk
zadoo.info
bizserver.tk
fayde.info
all-those-who.tk
a-surefire.tk
55544.tk
green-proxy1.tk
cyberspot.tk
usahide.com
adventure-likewise.tk
as-party.tk
can-hire.tk
forexmoney.tk
finance-broker.tk
proxyads.tk
blueproxie.tk
giftproxie.tk
registproxie.tk
icrystal.tk
proxyfans.tk
proxie.proxyboy.com
55664.tk
netandhide.tk
hidelock.tk
hideofficeprint.tk
accepted.tk

۳.۱۱.۱۳۸۹

ناو و آزادی!









پس از صدور بیانیة تهران که با همکاری «ترکیه و برزیل» بر بحران هسته‌ای دست‌ساز ایالات متحد در کشورمان نقطة پایان گذاشت، شاهد موضع‌گیری‌های تند و «قانون‌مند نما» از طرف محفل کلینتن‌ها و حامیان اروپائی‌شان بودیم. طی هفتة گذشته به صراحت دیدیم که این محافل چگونه با پناه گرفتن در پس «مقاوله‌‌نامه‌های» بین‌المللی در واقع قوانین جهانی را به زیر پای می‌گذارند و اگر کرملین قادر نمی‌بود که از غیرهسته‌ای شدن کشورمان در عرصة جهانی حمایت صورت دهد، این محافل ظاهراً «قانون‌مدار»، تا پای تحمیل جنگ بر ایرانیان ایستاده بودند. البته این موج «بحران‌ساز» که بازتابی است از مجموعه نیازهای استراتژیک غرب در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی مسلماً به این سادگی‌ها از پای نخواهد افتاد. شاهدیم که هنوز هم همین محافل به صور مختلف در پی داغ نگاه‌داشتن تنور بحران هسته‌ای هستند و از طرق مختلف در امور داخلی ایران آشکارا دخالت می‌کنند.

از سوی دیگر، طی روزهای اخیر، موضع‌گیری عجولانة «امنیتی ـ استراتژیک» دولت احمدی‌نژاد را در ارتباط با کرملین شاهد بودیم. همانطور که در مطلب «مسکو و سوته‌دلان» توضیح دادیم برداشت دولت تهران از رخدادهای اخیر به صراحت مغالطه‌آمیز است، و نمی‌توان در آن نکتة قابل اتکائی از منظر استراتژیک پیدا کرد. دولت فعلی ایران برای آنکه بتواند در کنار قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای قرار گرفته، اهرم‌های سیاست غرب را توسط حکومت اسلامی جابجا کند، نخست نیازمند فاصله گرفتن از الزامات استراتژیک غرب است! نیازی که مستلزم بازنگری اساسی و پایه‌ای در بسیاری از سرفصل‌های سیاست داخلی و خارجی خواهد بود، و این‌ عمل به این سادگی‌ها امکانپذیر نیست.

در گام اول می‌باید این اصل را در نظر گرفت که دولت فعلی در مسکو از جابجائی‌ها و تحولات تند و خونین و فراگیر در مرزهای‌اش نمی‌تواند حمایت کند. صورتبندی ساده‌تر از آن است که می‌نماید؛ دولت روسیه اگر از آرامش در مرزهای خود برخوردار نباشد، قادر به تحمیل تنش به طرف مقابل نیست. روسیه در صورت پذیرش بحران در مرزهای‌اش از مهم‌ترین اهرم تحمیل سیاست، که همان ایجاد تنش در مرزهای طرف مقابل باشد محروم خواهد ماند! در عمل یکی از مهم‌ترین پیروزی‌های استراتژیک انگلستان و سپس ایالات متحد وامدار همین سیاست بوده. اینان به دلیل انزوای جغرافیائی و طبیعی، به نحوی از انحاء بر علیه بحران و تنش در مرزهای‌شان واکسینه شده بودند! اگر تنش‌زائی در مرزها را یکی از مهم‌ترین داده‌ها در روند تحمیل استراتژی به «رقبا» به شمار آوریم، هم دلیل نشت غیرقابل ترمیم نفت‌خام در خلیج‌ مکزیک را بهتر درک می‌کنیم، و هم به صراحت می‌بینیم که چرا روسیه سعی دارد از ایجاد تنش در مرزهایش پیشگیری کند.

زمانیکه دیوارة آهنین پیرامون بلشویسم که به ادعای محافل غرب می‌بایست وسیله‌ای جهت حمایت از «سوسیالیسم علمی» تلقی می‌شد، از هم فروپاشید «دیوارة امنیتی مرزهای» کشور روسیه به طور کلی پای در دگرگونی گذاشت. در همین راستاست که دیگر کرملین نمی‌تواند همچون گذشته در مورد آنچه در ایران اتفاق می‌افتد به ساخت‌وپاخت با محافل غربی بسنده کرده، چشم بر تحولات ببندد. پیشتر توضیح داده بودیم که تحولات برق‌آسا در مرزهای یک ابرقدرت جهانی همچون اتحاد شوروی سابق نمی‌توانست بدون صلاحدید و «چراغ سبز» مسکو توسط ایالات متحد راهبری شود. خارج از کودتای میرپنج که به دلیل ضعف فزایندة روسیه توسط عمال انگلستان در ایران عملی شد، پس از پایان جنگ دوم طی بحران‌های سیاسی و اجتماعی، خصوصاً بحران‌سازی مصدق، کودتای 28 مرداد، انقلاب سفید و کودتاهائی که از 22 بهمن به صور مختلف در کشور صورت گرفت، نظر مساعد مسکو پیش از هر اقدامی از جانب واشنگتن تحصیل می‌شد. البته امروز هضم این مسئله برای «همیاران» اتحاد شوروی سابق، همان‌ها که چشم امیدشان به «پولیت‌بورو» دوخته شده بود بسیار ثقیل خواهد بود، هر چند به استنباط ما تاریخ این تحولات را نیز آنطور که باید و شاید به ثبت خواهد رساند.

در همین راستاست که پس از فروپاشی اتحاد شوروی شاهد «بی‌اعتنائی» ظاهری مسکو به بحران‌سازی‌های «انتخابات» جمکران می‌شویم. آقای موسوی به صراحت می‌دانستند که پای در چه میدانی گذاشته‌اند؛ خود ایشان طی دوران هشت‌سالة نخست‌وزیری این دستگاه سرکوبگر را در قلب وزارت‌کشور جایگیر کرده بودند و در دوران صدارت دوبار حضرت خامنه‌ای را با بیش از 90 درصد آراء از صندوق‌های همین «نظام» بیرون کشیده بودند. در نتیجه، منطقی بود که هیاهوی میرحسین موسوی از منظر مسکو فقط یک صحنه‌آرائی باشد و تلاشی تلقی شود از طرف محافل استعماری جهت رنگ‌وروغن زدن به مهره‌های پوسیده و فرسوده در صحنة سیاست کشور ایران. اهداف غرب کاملاً روشن بود؛ حال که فروپاشانی و کودتا و غوغاسالاری به صورت گذشته امکانپذیر نیست، چه بهتر که فعالیت سیاسی در جامعه را نیز به غوغاسالاری‌هائی از نوع دیگر آلوده کنیم و اجازه ندهیم که سیر تحولات سیاسی تغییری در اعمال سیاست‌های استعماری ایجاد کند. آنچه موسوی و کروبی انجام دادند، به عبارت ساده‌تر می‌باید «تاجگزاری» عوامل استعمار در مسیر سیاست آیندة کشور عنوان شود. ولی اینکه این «تاجگزاری» میمون تا کجا برای استعمار و محافل‌ وابسته به آن «نان و آب» به همراه آورد، مطلبی است که فقط سیر تحولات آینده می‌تواند آنرا مشخص کند.

پس از هیاهوسالاری‌های «انتخاباتی» که در واقع ارتباطی هم با «انتخابات» نداشت و هنوز هم ندارد، شاهدیم که دولت احمدی‌نژاد حتی وسیع‌تر از دورة نخست، «بالاجبار» پای در سیاست‌های تنش‌زائی ‌گذاشته. مسکو نیز دست در دست برخی محافل آمریکائی سعی در به انزوا کشاندن آندسته از محافل در غرب دارد که بهره‌برداری از تنش‌های ظاهراً «هسته‌ای» در ایران، و حمایت‌های نمایشی از دولت اسرائیل در منطقه را هدف‌هائی استراتژیک تلقی می‌کنند. ماه‌ها پیش، در همین وبلاگ گفتیم که اگر «اصلاحاتی» در این حکومت بتواند در واقع عملی شود فقط به دست باند احمدی‌نژاد خواهد بود.

دلیل نیز روشن است. حاکمیت سیاسی در جمکران در دست همین گروه به اصطلاح «افراطیون» وابسته به نظامی‌ها و سپاه پاسداران قرار دارد، دیگر محافل حتی اگر رنگ و روغن «امام‌دوستی» نیز به خود زده باشند، در همان ادبیات آخوندی در حکم زن ‌صیغه‌ای‌اند! کسی برای حرف اینان تره خرد نخواهد کرد. محافل نظامی، امنیتی و باند چماق‌کش‌های دولتی، یعنی همان میراث‌داران محافل «جاویدشاه» و جاویدان‌های اعلیحضرت‌ هستند که در این رژیم نیز می‌باید «اصلاحات» کذا را به پیش رانند! زوزة شوم «اصلاحات» که از حلقوم امثال خاتمی، موسوی و کروبی به گوش می‌رسد، فقط به معنای استغاثه از گروه‌های سرکوب است. اینان تقاضا دارند گروه‌های سرکوب پای پیش گذاشته، به رژیم اسلامی امکان دهند تا به بهانة‌ حفظ «تقدس‌ها» از هر گونه اصلاحات و تغییرات در کشور پیشگیری کند. برنامة آقای موسوی و کروبی نیز جز این نبوده. اصولاً چگونه طرفداران موج سبز وانمود می‌کنند که امثال خاتمی، پس از تجربة 8 سالة دولت «اصلاحات» می‌توانند هوادار تغییرات دمکراتیک در سطح جامعه باشند،‌ و یا از چنین پتانسیلی برخوردار شوند؟

در راستای همین به اصطلاح «اصلاحات» در جامعة ایران است که می‌باید تغییرات در منطقه را نیز دنبال کرد. محافلی در غرب به هیچ عنوان از آنچه امروز در ایران می‌گذرد راضی نیستند؛ جالب اینکه تا پیش از تغییرات پایه‌ای در استراتژی‌های منطقه‌ای، یعنی پیش از آنکه سیاست مسکو به صورتی قدرتمندانه به معادلات منطقه‌ای بازگردد، این محافل از جمله بهرهمندان اصلی از کودتای 22 بهمن و فروپاشی رژیم سلطنتی در ایران بوده‌اند. در همین چارچوب به تحولاتی که طی هفتة گذشته پیش آمده نگاهی می‌اندازیم. مسلماً در رأس این تحولات می‌باید از سفر اردوغان به برزیل نام برد.

قرار گرفتن رجب اردوغان، در مقام رئیس دولت ترکیه و یکی از مهم‌ترین مهره‌های سازمان آتلانتیک شمالی در خاورمیانه و اروپای شرقی در کنار «بیانیة تهران» به صراحت نشان داد که حداقل شاخه‌ای از حامیان این بیانیه را می‌باید در واشنگتن جستجو کرد، هر چند منافع اصلی آن مسلماً نصیب مسکو خواهد شد. ولی به صراحت دیدیم که چگونه هیلاری کلینتن از زبان محفل جنگ‌طلب در حزب دمکرات با این بیانیه از سر ناسازگاری در آمد و به دلیل حمایت از بیانیة تهران اردوغان و رئیس دولت برزیل را که هر دو دست‌نشاندة پنتاگون‌اند رسماً سرزنش کرد. با این وجود، هیچکدام از ایندو در برابر حملات کلینتن عقب ‌ننشستند و از مواضع اتخاذ شده حمایت نیز به عمل آوردند! واکنش غرب به این شرایط نامطلوب تهاجم نظامی به «ناوآزادی» بود.

بحرانی که بر محور ارسال یک کشتی حامل کمک‌های «انساندوستانه» به بنادر غزه توسط برخی «او. ان. جی‌ها» بر پا شد، پاسخ همین محافل بازنده به «بیانیة تهران» و سخنان اخیر باراک اوباماست که در آن «امنیت اسرائیل» توسط کاخ سفید تضمین شده بود! عکس‌العمل بازندگان کاملاً قابل درک است. اگر ایالات متحد امنیت اسرائیل را تضمین کند، زمینة بحران‌سازی بر محور سلاح‌های هسته‌ای «فرضی» اسرائیل از میان خواهد رفت. می‌دانیم که اسرائیل سلاح هسته‌ای ندارد؛ این محافل بین‌المللی‌اند که تحت عنوان مسلح بودن اسرائیل به سلاح هسته‌ای تهدیدی علیه کشورهای منطقه و سیاست‌های «رقیب» اعمال می‌کنند. به زبان ساده‌تر، اینان هر گاه در معادلات منطقه‌ای به بن‌بست برخورد کنند، جهت باج‌گیری، آناً علم تهدید هسته‌ای اسرائیل را به هوا می‌برند.

با «تضمین امنیتی» اوباما به اسرائیل، استفادة تبلیغاتی از «قدرت هسته‌ای» این کشور دیگر از میان رفته. به همین دلیل است که کشتی «انساندوستانة» کذا توسط محافل مختلف در ترکیه «بارگیری» می‌شود، و سایت «رادیوفردا»، مورخ 10 خردادماه 1389 چنین می‌نویسد:

« ترکیه که جمعیت خیریه اسلامی آن [...] سهم مهمی را در تدارک کاروان دریائی کمک‌رسانی به غزه داشت، خشمگینانه‌ترین واکنش را به این موضوع نشان داده است.»

بله، کاملاً روشن است که دست چه محافلی در کار آمده! اینک رجب اردوغان می‌باید هزینة حمایت از سیاست «مدودف ـ اوباما» در به انزوا کشاندن محافل جنگ‌طلب در منطقه را در کوچه و خیابان‌های آنکارا بپردازد. البته روابط دولت ترکیه با اسرائیل روابطی استراتژیک تلقی می‌شود؛ ارتش و نیروهای انتظامی و نظامی هر دو کشور از وابستگان به پیمان آتلانتیک شمالی هستند و تحت نظارت پنتاگون فعالیت می‌کنند. در نتیجه «درگیری» ترکیه با سیاست اسرائیل نمی‌تواند به صورتی «نابجا» تحلیل شود. ترکیه از یک سو مجبور است که «هوای» لات‌الله و حزب‌الله شهری را داشته باشد، و از سوی دیگر می‌باید روابط خود را با مسکو و واشنگتن به نحوی سروسامان دهد که ادارة امور کشور از دستش خارج نشود. رادیو فردا می‌نویسد:

«از نخستین ساعات بامداد دوشنبه تظاهرات گستردة مردمی با شعارهای مرگ بر اسرائیل در استانبول در جریان است. تظاهرات مردمی به آنکارا نیز کشیده شده و در برابر سفارت اسرائیل در آنکارا ادامه دارد.»

گروه‌هائی که کشتی کذا را در ترکیه به راه انداختند، و جناح‌هائی که در بنادر اسرائیل ترتیبی دادند تا به این کشتی «حمله» شود، همان‌ها هستند که تظاهرات به قول «رادیوفردا» مردمی را در آنکارا، استانبول، بیروت و دیگر شهرهای منطقه به راه انداخته‌اند. در این میانه برای محافل مذکور دو هدف اصلی مطرح است. نخست ایجاد تزلزل در محور «مسکو ـ ترکیه ـ واشنگتن» خواهد بود. در صورتیکه اینان به اهداف‌شان برسند، پیامد این «تزلزل» روشن است: عقب نشینی ترکیه و برزیل و ادامة «بحران هسته‌ای» در ایران! در گام بعدی این محافل سعی خواهند داشت سیاست خاورمیانه‌ای کاخ سفید را نیز بی‌اعتبار کنند، و نشان دهند که اسرائیل در شرایط جغرافیائی خطرناکی قرار گرفته و به شدت «منزوی» است، در نتیجه می‌باید سیاست «تسلیح تبلیغاتی تل‌آویو» به سلاح هسته‌ای همچنان ادامه یابد.

به طور مثال می‌دانیم که در تبلیغات مخالف‌نمایان حکومت اسلامی، سایت «فارس نیوز» یکی از طرفداران دولت احمدی‌نژاد معرفی می‌شود! این در حالی است که ما بارها عنوان کرده‌ایم، «طرفداران» دولت احمدی‌نژاد را نمی‌باید در ساختارهای شناخته شدة حکومت اسلامی و یا مجموعه‌های متشکل دنبال کرد. این دولت فاقد «طرفدار» به معنای معمول کلمه است، و در عمل کارگزاری مستقیم سیاست خارجی را بر عهده دارد. در حال حاضر توضیح بیشتری در اینمورد نمی‌دهیم چرا که سخن به درازا خواهد کشید، ولی پس از هیاهوئی که شبکة مخالف «بیانیة تهران» در سطح منطقه‌ای به راه انداخت، نخستین خبرگزاری‌ای که ریختن روغن بر روی آتش را آغاز کرد، همین سایت «فارس‌نیوز» بود! جالب این است که تندترین بیانیه در محکومیت حمله به این کاروان «انساندوستانه» از جانب مجلس فرمایشی جمکران صادر شده. نمایندگان این به اصطلاح مجلس که از نمایندگی فقط شکم‌چرانی و چرت زدن روی صندلی‌های گرم و نرم را شناخته‌اند، به یک‌باره تب «انقلاب‌اسلامی‌شان» شعله‌ور شده فریاد برآورده‌اند:

«جنايت جديد رژيم صهيونيستي اعلان جنگ با [به] همه جهان است!»
فارس‌نیوز، 10 خردادماه 1389

البته با در نظر گرفتن مطالبی که بالاتر توضیح دادیم، پرواضح است که در پس این «انقلابی‌نمائی‌ها» چه اهدافی نشسته. ‌ نمایندگان این به اصطلاح «مجلس»، به همراه رئیس‌شان، علی لاریجانی همان‌ها هستند که طی سه دهه در بدنة شبکة جاسوسی اجنبی و سرکوب ملت ایران جا خوش کرده‌ و جز قاچاقچی‌پروری، آدمکشی و سرکوب ملت هیچ عملی صورت نداده‌اند. حال باید دید این شبکه که در جریان «مبارزات اسلامی» خود دست در دست لات‌الله و حزب‌الله همه روزه ده‌ها ایرانی را به قتل ‌‌رساند و خم به ابرو نیاورد، چه شده که تا این حد از کشته شدن «فرضی» و تبلیغاتی چند تن اتباع خارجی در سواحل غزه اینچنین خون‌‌اش به جوش آمده؟ از قدیم گفته‌اند:‌ چراغی که به منزل رواست، به مسجد حرام است.

با این وجود، به استنباط ما بحران‌سازی‌های اخیر از موضع ضعف صورت گرفته، و نمی‌باید برای‌شان ارزش کاربردی در سطوح دیپلماتیک و سیاسی قائل شد. این صحنه یک هیاهوی تبلیغاتی است که به سرعت توسط محافل اصلی هضم شده صحنة سیاست منطقه‌ای را ترک خواهد گفت. این صحنه‌آرائی‌ها در عمل نوعی «سنجش» زمینة بحران‌سازی است که از طرف حزب تازه به قدرت رسیدة «محافظه‌کار» انگلستان صورت پذیرفته. ولی در این میان نقش‌آفرینی برخی محافل داخلی و خارجی به صراحت نشان داد که طرفداران ایجاد «تزلزل» در مواضع «بیانیة تهران» در تمامی کشورها خود را جهت مخالفت با این «مسیر منطقه‌ای»‌ آماده کرده‌اند. و این مطلبی است که در آینده مورد بررسی قرار می‌دهیم.



نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر







فیلترشکن‌های جدید1ژوئن2010

fiftycentproxy.info
craftymonkey.info
pojokdomain.us
hellzbellz.info
libreproxy.tk
ofcourseimworking.tk
93212.tk
facebook-bypass.tk
unblockschoolinternet.info
dotview.info
07532.tk
their-one.tk
gb-proxy1.tk
spiderswebproxy.info
oldseadog.info
doing-why.tk
gogoproxy.tk
zdomainproxy.tk
trulymarketline.info
effective-not.tk
ourschooltunnel.tk
vermilionproxy.tk
answer-to.tk
hotbaby.tk
doing-there.tk
new-temp.tk
119proxy.tk
quickforex.tk
stathideschool.tk
flatter-surf.tk
rehideanonymous.info
winnersurf.tk
free-it-up1.tk
un-blocking.info
24hoursblog.info
newpain.tk
howtounblocksites.info
ontimehide.tk
lnse.info
bypass-blockedsites.info
miamigirls.tk
freeteenweb.info
mariosuperproxy.info
can-do-some.tk
at-basic.tk
no1proxy.info
entersurf.tk
21468.tk
can-also-use.tk
utah02.tk
justwatch.info
14225.tk
access-it1.tk
internetpr0xy.tk
are-thinking.tk
47452.tk
about-earning.tk
fieldhide.tk
amount-good.tk
itchyfanny750.info
hidefacebook.info
proxyind.tk

۳.۰۹.۱۳۸۹

فرهنگ فردا!









در نظام رسانه‌ای، خصوصاً از زمانیکه ارتباطات بلاواسطة اینترنتی پای در میان گذاشته، تبلیغات سیاسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده. در مورد اهمیت اینترنت و ارتباطات نوین ـ تلفن‌های سیار، اس‌. ام. اس، ایمیل و ... ـ مقالات، کتب و نشریاتی زیادی به زبان‌های مختلف به چاپ رسیده، و اگر در این میان ما سخنی بر زبان آوریم مسلماً فقط نوعی تکرار مکررات خواهد بود. با این وجود از آنجا که اینترنت در جهان بستة فرهنگی ایران سریعاً به صورت یک بردار سیاسی مورد استفادة محافل مختلف قرار گرفت، ابعاد دیگر این ارتباطات در جامعه‌ای که حکومت آن همه چیز را «سیاسی» کرده، از نظر دور افتاد. در جهان فارسی زبان،‌ اینترنت در کمال تأسف ابعاد فرهنگ‌سازی، ارتباطی و خبررسانی خود را از دست داد و به سرعت تبدیل شد به یک ماشین «تبلیغات سیاسی»!

البته این مشکل در گام‌های نخست به این دلیل پیش آمد که حکومت اسلامی «بازی» در فضای اینترنت را با روزی‌نامه‌نگاری دولتی، کتاب‌سازی حکومتی و خلاصة کلام نقش مساجد و تکایا عوضی گرفته، «توپ اینترنت» را به زمینی انداخت که هنوز در آن گرفتار است: زمین خاکی سیاست روزمره! اگر از روز نخست دولت برخوردی متفاوت با پدیدة اینترنت می‌داشت، مسئله شاید به این مرحله از پیچیدگی نمی‌رسید. با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که «بازی» در همین زمین نیز برای حکومتی که عملاً فاقد دستگاه تبلیغاتی «کارساز» است، کار بسیار مشکلی به شمار می‌آید.

این حکومت تا آنجا که نقش خود را به عنوان «متکلم وحده» در زمینه‌های ارتباطات سنتی ایفا می‌کرد هیچ مشکلی نداشت. سخن گفتن از «اسلام»، مقدسین، فقه و غیره، زمانیکه سئوالی نمی‌توانست مطرح ‌شود، و بر سئوالات مشکل‌آفرین نیز آناً برچسب «ضدیت با مقدسات» الصاق می‌شد، آنقدرها نیازمند صنعت پیشرفته در زمینة ارتباطات نبود؛ هر آخوندی با چند چماقدار و چند «شانه» تخم مرغ می‌توانست آندسته از افرادی که می‌بایست سرکوب شوند از بین ببرد، و جماعت «خریدنی‌ها» را هم به ضرب چند شانه تخم مرغ از برابر مسیر پیشرفت اسلام و دین مبین به کنار زند. ولی در فضای اینترنت چنین اعمالی مشکل خواهد شد. اگر چند وبلاگ نویس نخست را یا «خریدند» و یا به سکوت دعوت کردند، آنهنگام که تعداد وبلاگ‌نویسان زیاد شد دیگر اعمال این سیاست‌ها امکانپذیر نبود. به همین دلیل حکومت به صورتی گسترده پای در روند «شبیه‌سازی» گذاشته، جبهه‌ای از «مخالف‌نمایان» بر روی خطوط اینترنت سازماندهی کرد.

نقش اصلی این «مخالف‌نمایان» فرسایش بحث‌های اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی است. اینان با به انحراف کشاندن این بحث‌ها در عمل دست مخالفان این حکومت را در کاسة حنائی می‌اندازند که توسط همین حکومت درست شده. به طور مثال زمانیکه فردی همچون میرحسین موسوی سخن از «آزادی مطبوعات» به میان می‌آورد، در عمل هدفی جز فرسایش «بحث مطبوعات» دنبال نمی‌کند. چرا که این فرد طی 8 سال دوران نخست‌وزیری‌اش در تمامی زمینه‌ها ملت ایران را با توسل به نظامیگری بی‌قیدوشرط، حداقل در زمینة مطبوعات سرکوب کرده. میرحسین موسوی در هیچ بعدی معتقد به آزادی مطبوعات نیست، چرا که اگر چنین تعلق خاطری می‌داشت نمی‌توانست طی 8 سال دولتی را رهبری کند که هدفی جز سرکوب مطبوعات دنبال نمی‌کرد.

به طور مثال، همانطور که شاهدیم از روزی که میرحسین موسوی را در بوق‌های استعمار نشانده‌اند، ایشان روز به روز در ویترین‌های جهانی «دمکرات‌تر» می‌شوند و سخنان‌شان در ظاهر امر روز به روز دلنشین‌تر!‌ البته اگر می‌گوئیم در «ظاهر امر» دلیل دارد، چرا که اگر این سخنان را از دیدگاه زبانشناسانه و منطقی‌ مورد بررسی قرار دهیم، مسائلی از پرده برون می‌افتد که طبیعت سخنران را سریعاً افشا خواهد کرد. در عمل، سخنوری‌های موسوی که با استفاده از همان شیوة «فرسایش» مطالبات واقعی ملت ایران دنبال می‌شود، بیشتر صحنه‌آرائی است تا برخورد سیاسی. ما در مورد سخنان موسوی، خاتمی و دیگر نورچشمی‌های «استعمار ـ ولایت» کم مطلب ننوشته‌ایم، امروز این بررسی را در مورد فردی صورت می‌دهیم که خود را خارج از حیطة حکومت اسلامی قرار داده، و ظاهراً‌ هیچ ارتباطی با این حکومت ندارد. هر چند به استنباط ما یکی از عوامل تبلیغاتی حکومت اسلامی می‌باید تلقی شود: آقای فرج سرکوهی!

اوج‌گیری «نهضت» ایشان که گویا با ماهنامة آدینه در ایران آغاز شده بود، به سرعت از چند لایه «حماسه» نیز برخوردار شده، فرج خان نهایت امر پای در اسطوره گذاشتند. روزی در ینگه‌دنیا یکی از همکارانم گفت: «فرج» در کاناداست! با بی‌تفاوتی پرسیدم، فرج کیست؟! با همان لهجة آمریکائی گفت، «سارکوهی» را می‌گویم. فکر کردم شوخی می‌کند. خلاصه بعدها فهمیدیم که چه دقایقی را از دست داده‌ایم. آقای سرکوهی که عمری را به روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم گذرانده بودند، امروز تبدیل به یکی از پامنبری‌های مهم «موج سبز» شده‌اند و به دلیل تعلق خاطر مذهبی‌شان این شبهه نیز گویا برطرف شده که ایشان در واقع عامل حکومت اسلامی‌اند! ولی هدف از عملیات قهرمانانة آقای سرکوهی در واقع همان فرسودن مطالبات ملت ایران است.

سایت رادیوفردا، مورخ 6 خردادماه 1389، مطلبی از فرج سرکوهی در مورد حجاب و بحران‌سازی‌های «بدحجابی» که از طرف حکومت اسلامی در کشور به راه افتاده، منتشر کرده. این مطلب که با تیتر غلط انداز «مبارزه با بدحجابی، سرکوب امنيتی در پوشش مذهب و فرهنگ» در سایت مذکور منعکس شده، در مرحلة نخست به خواننده چنین القاء می‌کند که نویسنده قصد ریشه‌یابی مسئلة «بدحجابی» را دارد، چرا که در تیتر کذا از طریق «کلی‌گوئی» رادیوفردا چنین وانمود کرده که مطلب آقای سرکوهی، صریحاً اهداف واقعی پدیده‌ای به نام «بدحجابی» را در ایران بررسی خواهد نمود. با این وجود، این فقط یک «لایه» از فریب کلی‌ است، «رادیو فردا» به شهادت تمام مطالبی که تاکنون منتشر کرده به هیچ عنوان روشنگری در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در کشورمان دنبال نمی‌کند. مطلب فرج سرکوهی نیز فقط تداوم همین سنت فرخنده به شمار می‌رود! ابعاد واقعی مردمفریبی در جملة نخست این «مطلب» مشهود است:

«موج جديد حمله عليه زنان با شعار مبارزه با بدحجابی، در آستانة تظاهرات احتمالی معترضان در سالگرد انتخابات رياست جمهوری و نخستين سالگرد جنبش اعتراضی آغاز و بيش از همه خيابان‌های شهرهای بزرگ، دانشگاه‌ها و جوانان را هدف گرفته است.»

باید گفت که این نوع «جمله نویسی» از یک روزنامه‌نگار ظاهراً‌ «کارکشته» کمی بعید است، ولی حال که این «موج» به قول ایشان «حمله علیه» زنان را با شعار آغاز کرده، بهتر است ابعاد مردمفریبی را در همین جمله بهتر بشناسیم. نویسنده مسئلة مبارزة یک حکومت قرون‌وسطائی با «انسان‌محوری» را به هیاهو و قیل‌وقال لات‌ولوت‌های «موج سبز» وصله کرده، و تحت عنوان اینکه مبارزه‌ای بر علیه «بدحجابی» فضای شهرهای بزرگ را «فراگرفته»، هم باد در بادبان کشتی‌شکستة میرجلاد موسوی، که همسر نامحترم‌شان از بنیانگزاران «حجاب اجباری» معرفی می‌شوند، می‌اندازد و هم از بحرانی پرده‌ برمی‌دارد که اصلاً وجود خارجی ندارد و از روز نخست فقط بحرانی بوده ساخته و پرداختة حکومت اسلامی و کانال چماق‌کش‌های وابسته به محافل بین‌الملل.

در این وبلاگ‌ بارها در مورد مسئلة «حجاب» مطالبی نوشته‌ایم، و این نماد بردگی و فروهشتگی اجتماعی را از پایه و اساس محکوم کرده‌ایم. ولی طی چند ماه گذشته بارها عنوان کردیم که دولت احمدی‌نژاد دیگر قادر نیست همچون دوران گذشته به صورت سنتی پای در سرکوب زنان بگذارد؛ و این مطلب به هیچ عنوان نشانه‌ای از درک و فهم ایشان و یا هیئت دولت فعلی نمی‌باید تلقی گردد. دولت در زمینة سرکوب اجتماعی پای به بن‌بست گذاشته و به هیچ عنوان امکان موضع‌گیری سنتی در اینمورد را ندارد. حال اگر کسی می‌خواهد عدم‌توانائی دولت فعلی را در اجرای احکام «دین مبین»، به حساب پیروزی «موج سبز» بنویسد حتماً حکمتی دارد، که ما از آن بی‌خبریم!

نخستین انتظار ما از کسی که خود را «نویسنده» می‌داند این نیست که هنگام بررسی مسئلة حجاب هم‌صدا با بوق‌های استعماری به عادت بوزینة معرکه‌گیرها «جای دوست و دشمن» نشان دهد. در کلام متفکران نماد حجاب می‌باید در ابعاد اجتماعی، فلسفی و تاریخی مورد بررسی قرار گیرد، نه در مفاهیم سیاسی و اوباش‌گری‌های یک حکومت دست‌نشانده. و نهایت امر «روشنفکری» ایجاب می‌کند که این «نماد» بردگی صریحاً محکوم شود؛ اینهمه اگر اصولاً نویسندة محترم از شناختی کافی در زمینة سنت‌های فئودال و تبعات تحمیل آن‌ها بر جامعة معاصر آگاه باشد. آقای سرکوهی می‌فرمایند:

«اما غلبة اهداف امنيتی و سياسی بر انگيزه‌های فرهنگی و مذهبی، از جمله در مساله حجاب اسلامی زنان، وجهی بارز از فرآيند تقليل ارزش‌های مکتبی و مذهبی به اهرم‌های امنيتی و سياسی در ايران است.»

اینکه ایشان پس از سال‌ها روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم، ناگهان به چنین نتیجة «چشم‌گیری» دست یافته باشند، مسلماً از جمله دستاورهای بزرگ «ملت ایران» می‌باید تلقی شود. ولی خدمت‌شان بگوئیم، مسئله‌ای به نام «حجاب» حتی اگر خارج از مرزهای ایران و در قلب جوامع غربی که معمولاً ریشه‌های غیراسلامی دارند رایج شده، از دیرباز فقط و فقط یک مسئلة سیاسی بوده و هیچ ارتباطی با به قول ایشان «ارزش‌ها» ندارد. دامن زدن به حجاب‌دوستی از طرف دولت‌های غربی کار را بجائی رسانده که حتی در پایتخت این کشورها با توزیع دلار «حجاب» را در میان زنان غیرمسلمان نیز به ارزش گذاشته‌اند. ولی نمی‌دانیم آداب و رسوم به ارث رسیده از دوران فئودال چگونه می‌تواند در عرصة اجتماع کنونی «ارزش» تلقی شود. عنوان کردن اینکه یک زن به دلیل آنکه زن زاده شده می‌باید پیکرش را بپوشاند تا آقایان «تحریک» نشوند، تقلیل زن به ابزار شهوترانی مرد خواهد بود، مطلب دیگری در کار نیست. اگر فرج ‌سرکوهی در این روند «ارزش» پیدا کرده بهتر است بجای بازگوئی کوکورانة واژگان رایج آخوندیسم و فوت کردن پنهان در پشم بوگندوی آخوند و مذهب‌پرست و دین‌خو و اسلام‌پناه، پیش از آنکه ارزش کذا از دستش در برود آنرا در معرض دید همگان قرار دهد! عنوان کردن اینکه پدیده‌ای به نام حجاب می‌تواند «ارزش» تلقی شود فقط و فقط از طریق نفی «حق انتخاب» زن می‌تواند خود را به اثبات برساند، انتخابی که اصولاً آخوندجماعت با فرستادن دختربچه‌های 10 ساله به حجله با آن بیگانه باقی مانده.

البته شاهدیم که آخوندیسم خصوصاً در قوالب مطلوب استعماری‌اش که مهم‌ترین وظیفة خود را اعمال کنترل بر مجموعه‌های گستردة شهری در مناطق نفتخیز تلقی می‌کند، از دیرباز جهت سرکوب تحرکات اجتماعی، فرهنگی، هنری، ادبی و حتی سیاسی و مالی در این جوامع سرکوب زن را سنگ زیربنای سیاست‌های خود تحلیل کرده. شعبده‌‌ای هم در کار نیست! صورتبندی ساده‌تر از آن است که برخی ریش‌پهن‌ها برای آن صدها «حل‌المسائل» قلمی کنند؛ اگر محدودیت‌های اجتماعی بر زنان اعمال شود، عملی که به دلیل حضور فعال فرهنگ مردسالار کم هزینه‌تر است، به صورت خودبه‌خود مردان نیز تحت نظارت قرار خواهند گرفت. و بر خلاف ادعاهای فرج سرکوهی این صورتبندی‌ها هیچ ارتباطی با لات‌بازی‌های اخیر میرجلاد موسوی و کروبی چپاولگر و جاسوس ندارد.

توجیهات ارائه شده در حل‌المسائل‌ها و «سخنرانی‌های» فرهیختگان حکومت اسلامی پیرامون «حجاب» فقط بازتولیدی است کودکانه و ابتدائی از مجموعه ترهات رایج در فرهنگ‌های مردسالار. راه دور نرویم، از کرة ‌شمالی تا ویتنام و مکزیک همین مزخرفات را می‌توان به هزار زبان متفاوت بازیافت. نیازی به اسلام و شبه‌جزیرة بی‌آب و علف و صحرای حجاز نیست. جالب است بدانیم که کشیش‌های کاتولیک و پروتستان، خاخام‌های حرام‌زادة یهودی، رهبران مذهبی زرتشتیان و مسلماً پیش‌نمازهای «نهضت بهائیت» در مورد این مسائل با هم کاملاً هم‌عقیده‌اند. اینان همگی ریشه در طفولیت تمدن بشری دارند و خواستار گسترش و احیای فرهنگ مردسالار و «فئودال» هستند، چرا که این به اصطلاح «فرهنگ» که تاریخ مصرف‌اش هم دیگر سپری شده، نقش هم اینان را به «ارزش» می‌گذارد. ولی در مناطق استعمارزده این جماعت «دین‌پرور» نخست به مطالبات اربابان‌شان در بانک‌ها و صنایع نظامی مغرب زمین خیره مانده‌اند. در دنبالة حل‌المسائلی که فرج سرکوهی در مورد حجاب برای رادیوفردا نوشته می‌خوانیم:

«در همة قرائت‌ها زن مسلمان موظف به رعايت حجاب اسلامی است اما اين قرائت‌ها در بارة مسائلی چون اجباری بودن يا اجباری نبودن حجاب برای زنان نامسلمان [...]»

همانطور که می‌بینیم حداقل «رادیوفردا» از زبان این تحفة محفل استعمار نظر نهائی خود را در مورد حجاب اجباری «زن مسلمان» به صراحت اعلام داشته! خلاصه هر قرائتی که دارید داشته باشید، از نظر رادیوفردا حجاب برای زنان مسلمان اجباری است. توجه کنیم که «حرف» این نیست که این اسلام چیست و از کجا همچون بختک بر سر یک ملت افتاده! در ثانی، مگر حجاب در مسیحیت اجباری نیست؟ سرپرست «محترم» رادیو فردا که این مزخرفات را تحت عنوان مقالات تحلیلی منتشر می‌کنند مگر چشم‌مبارک‌شان کور بود و ندیدند که «لورا بوش» همسر غیرکاتولیک جورج بوش، رئیس جمهور ایالات متحد، هنگام بوسیدن دست پاپ چادر بر سر انداخته بود؟ حال چه شده که از زبان یک موجود فکسنی که عمری را در خدمت مشتی اوباش به روزی‌نامه‌نویسی گذرانده، به فارسی‌زبانان چنین تفهیم می‌کند که «در اسلام حجاب اجباری» است؟! به فرض که در اسلام حجاب اجباری باشد، مگر کشور ایران متعلق به اسلام است، یا مگر همة ‌مسلمان زادگان موظف‌اند احکام اسلام را بپذیرند؟ این اجبار اگر از توضیح‌المسائل محبوب سازمان سیا نیامده از کجا آمده که حقوق زن را به فعالیت اجتماعی با رعایت حجاب محدود می‌کند؟ پاسخ به این پرسش را از فرج سرکوهی دریافت می‌کنیم که در این گیرودار هندوانه‌ای هم زیر بغل روح‌الله خمینی می‌چپاند و ایشان را در جایگاه «برتر» از دیگر مراجع تقلید می‌نشاند:

«آيت‌الله خمينی، برخلاف اغلب مراجع تقليد آن روزگار، با حضور زنان در تظاهرات سياسی، البته به سود انقلاب و جمهوری اسلامی، موافقت و با اين اقدام و ديگر دستورها و فتواهای خود راه را برای حضور محدود مشروط به حجاب زنان لايه‌های فرودست و مذهبی جامعه باز کرد.»

می‌بینیم که در متن ایشان از هر سوراخ فقط «نیکوئی‌های» آخوند و اسلام است که بیرون می‌زند. به آقای سرکوهی یادآوری کنیم که خمینی جلاد و همپالکی‌هایش در جامعه‌ای سخن از نقش «حجاب» به میان آورده بودند که طی سه ماه تابستان در سواحل شمال و جنوب، هتل و متل و ویلاهای متفاوت و اتاق‌ خالی باقی نمی‌گذاشتند. میلیون‌ها زن ایرانی با مایو و بیکینی در ساحل و دریا به شنا و گردش و نوشیدن همان مشروباتی مشغول بودند که جنابعالی «حرام» می‌دانید. این زنان حتماً‌ همه میلیارد بودند؟! چطور آن زمان چشمان‌ شما کور می‌شود، ولی امروز ریش و پشم این مزدوران خودفروخته و زن‌ستیز را از هزار کیلومتری «رصد» می‌فرمائید؟ در این هماهنگی حتماً نشانه‌ای از «ارزش‌های» مشترک می‌باید جست!

در ثانی، آنچه به قول شما زنان «فرودست» را به خیابان‌ها فرستاد شکرخوری‌های روح‌الله خمینی نبود؛ فروپاشی دیواره‌های امنیتی رژیم کودتای 28 مرداد بود که دیگر نمی‌توانست حرکت‌های اجتماعی را کنترل کند. اتفاقاً یکی از دلائل حضور آقایان آیات عظام در صحنة سیاست کشور همین فروپاشی محتمل رژیم کودتا بود. اینان قرار بود آنچه از این رژیم باقی می‌ماند با سریشم اسلام و حل‌المسائل و مفاتیح‌الجنان و حدیث مسلم و روایت معصوم و هزار مزخرفات دیگر به هم بچسبانند تا امثال شما پس از سه دهه عملیاتی را به خمینی دجال نسبت دهید که این روانپریش ابله به خواب هم نمی‌توانست ببیند. شاید شوخی می‌کنید! خمینی کجا و این حرف‌ها کجا؟! خمینی بینوا اگر شبانگاه راه مبال‌اش را گم نمی‌کرد خیلی هنر کرده بود. اینهمه بادمجان دور قاب امام‌تان نچینید، هم ریش‌ها برای‌تان حرف در می‌آورند. آقای خمینی با «فتواهای‌شان» در واقع غذائی را تناول می‌کرد که ژنرال هویزر در برابرش گذاشته بود. ولی اگر شما به این ترتیب ادامه بدهید بعضی‌ها را در این «سنگر» مستقر خواهید کرد که اصلاً نظریة «آزادی زن» و فمینیسم را همان آقای خمینی در سطح جهان مطرح کرده بود! خمینی، همان ابلهی که در سخنرانی «انقلابی‌اش» در مخالفت با اصل ششم انقلاب سفید، اصلی که به زنان اجازه می‌داد نمایندة مجلس شوند، در شهر «مقدس» قم عربده می‌زد: «زنان را چرا جلو می‌کشید، جامعه را چرا فاسد می‌کنید؟!»

ولی آقای سرکوهی دست بردار نیستند، ایشان سعی دارند که حکومت نفرت‌انگیز ولایت‌فقیه را به هر ترتیب ممکن در چنتة‌ ما ملت ایران بچپانند،‌ از همین روست که می‌فرمایند، زن ستیزی «فرهنگ» است، تحمیل حجاب برای تقویت همین «فرهنگ» صورت گرفت:

«تبعيض جنسيتی مولفه‌ای موثر در فرهنگ جامعة ايرانی است و جمهوری اسلامی با تصويب و تقديس قوانين تبعيض‌آميز عليه زنان و با اجباری کردن حجاب اسلامی اين فرهنگ را تقويت کرد و کوشيد تا زنان را، هر جا که ممکن است، به توده هوادار بی‌شکل خود بدل کند.»

نخست می‌باید قبول کرد که مشکل می‌توان همزمان با سرکوب یک جماعت، آنان را به «تودة هوادار» نیز تبدیل نمود!‌ مگر اینکه این جماعت را دیوانه و صغیر و مهجور به شمار آوریم! امیدواریم که موضع آقای سرکوهی در تأئید مبانی دین مبین تا این اندازه «مستحکم» و علنی نشده باشد. البته این مشکلی است که «متن» آقای سرکوهی ایجاد کرده، مسلماً خودشان با متن‌شان تفاوت دارند! ولی بهتر بود مقصود خود را روشن‌تر عنوان می‌کردند. با این وجود در اینکه جامعة ایران بسیار عقب‌افتاده است حداقل نویسندة این وبلاگ هیچ تردیدی ندارد. تمامی مدرنیسمی که طی دوران پهلوی در جامعه به طرق مختلف تزریق شد به دلیل نبود زمینة فرهنگی مناسب و عدم مسئولیت‌‌پذیری دولت‌ها جهت ایجاد هماهنگی‌های ساختاری و بطنی در جامعه، و نهایت امر به دلیل عدم حمایت واقعی کل حکومت از اصول «انسان ‌محوری» آخرالامر تبدیل شد به ابری گذرا در آسمان سیاست کشور و از میان رفت. چرا که مدرنیسم همواره بر گسست استوار شده و فاقد تداوم فرهنگی است. در این مختصر پای به بحث مدرنیسم و تفاوت‌های آن با مدرنیته نمی‌گذاریم، چرا که فرصت کوتاه است.

ولی مؤلفه‌های اجتماعی را بر خلاف آنچه آقای سرکوهی مطرح می‌کنند نمی‌باید در آسمان جستجو کرد. این مؤلفه‌ها زمینه‌هائی کاملاً ملموس، اجتماعی، اقتصادی و مالی دارد و اگر این زمینه‌ها از میان برود منبع تغذیة‌ مؤلفه‌ها نیز از میان خواهد رفت. اگر آنچه ایشان تبعیض‌های «جنسیتی» می‌نامند، امروز در جامعه حضور فعال پیدا کرده، به دلیل حمایتی است که حکومت‌های دست نشانده و حامیان غربی‌شان از گسترش این مؤلفه‌ها صورت داده‌اند. همانطور که پیشتر گفتیم، در کمال تأسف این «مؤلفه‌ها» در تمامی کشورهای عقب‌افتاده که در آن‌ها روابط اجتماعی فئودال حاکم است، از شبه‌جزیرة کره گرفته تا قلب مکزیک و آرژانتین حاکمیت بلامنازع دارد. مسئله این است که حاکمیت‌ها تا چه حد جهت حفظ موجودیت خود مجبورند بر این مؤلفه‌ها تکیه کنند.

برخلاف ادعای آقای سرکوهی، حکومت اسلامی نتوانسته هیچیک از قشرها را در جامعة ایران، حتی آنچه ایشان «زنان طبقات فرودست» نامیده‌ به «تودة هوادار بی‌شکل خود بدل» کند. امروز حمایت‌ها از این حکومت فقط فرامرزی است. و دیروز نیز اگر حمایت‌های فرامرزی وجود نمی‌داشت، این حکومت کارش به هیچ عنوان به سه دهه نمی‌کشید. نهایت امر مبارزات زنان ایران با حکومت آخوندی، هیچ تضادی با مبارزات مردان ندارد و نخواهد داشت. ما مبارزه با حجاب اجباری را یکی از اهداف اصلی مبارزات تمامی ایرانیان تلقی می‌کنیم. این مسئله همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم ارتباطی به «زن» در مفاهیم اجتماعی ندارد و عاملی است جهت کنترل و سرکوب ملت ایران.

برخلاف آنچه رادیوفرداها و بی‌بی‌سی‌ها قصد القای آن را دارند، ما نه در طبقات شهری متوسط و بالا که در تمامی طبقات جامعه ریشه‌های مبارزه با این حکومت را دنبال می‌کنیم و اطمینان داریم که این برخورد در طبقات فردوست، به دلیل فشار گسترده و روزافزون حکومت نهایت امر شکل و صورت تعیین‌کنندة خود را پیدا می‌کند. حرکتی که وابستگان به این طبقات جهت حفظ موجودیت اجتماعی و فرهنگی خود از طریق بازنگری در الگوهای پایه‌ای در قلب همین طبقات صورت خواهند داد. نشانه‌های بسیاری در دست است که دگرگونی این مؤلفه‌ها در قلب طبقات فرودست جامعه را می‌نمایاند. ما مطمئن‌ایم که این تغییر صورت خواهد گرفت، هر چند چنین تغییری مسلماً در مسیر انتظارات سرکوهی‌ها و مدیریت رادیو فردا صورت نگیرد.

در پایان از رادیوفردا نیز تقاضا داریم که اگر به حفظ حجاب اسلامی و «نوامیس» در ایران تا به این حد پایبند باقی مانده، حداقل این مواضع را به قلم «مدیریت» در همان بالای صفحه اعلام کند، تا بیش از این عبای سرکوهی را که آخوندی تازه‌کار به شمار می‌آیند، به ریش و حجاب و نماز و روضه آلوده نکند که به زبان آخوندی، «خدای را خوش نمی‌آید!»



نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر







فیلترشکن‌های جدید30مه2010

can-use.tk
fuckproxynet.tk
virtualpass.tk
free-hide.tk
cdnproxy.tk
stealthsurf.tk
5656543.tk
well-p1.tk
through-2.tk
show-it2.tk
hill-2.tk
does-it-all.tk
proxystation.us
can-you-relate.tk
greattunnels.tk
but-what.tk
record-proxy1.tk
coconut-proxy1.tk
and-good.tk
tenhideschool.tk
work-proxy2.tk
moneycan.tk
ushide.tk
record-proxy.tk
dexianj.tk
regmino.com
fullshadow-proxy.tk
proxygogo.tk
hide-pipe.tk
anyone-looked.tk
at-keyword.tk
and-wonder.tk
qrunout.tk
tampadigg.tk
gengll.tk
also-mean.tk
cityhide.tk
chase-proxy.tk
be-insearch.tk
for-genuine.tk
wall-proxy.tk
thingthingsurf.t
all-meant.tk
keepprox.tk
demand-all.tk
gathered-with.tk
united-kingdom123.tk
all-figure.tk