۴.۱۰.۱۳۹۰

لولوی آسمانی!








با انتشار یکی دیگر از «آثار» سیاسی که به «خاطرات» حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی معروف ‌شده، بار دیگر مسئلة تاریخ‌نگاری در کشور ایران مطرح می‌شود. در جلد نوینی که از خاطرات آقای بهرمانی به زینت طبع آراسته‌اند، و در اوائل سالجاری خورشیدی به «بازار» کتاب حکومت اسلامی فرستاده شده، گویا دوران «طلائی» ولایت‌فقیه، یا همان کشتارهای تابستان 1367 مورد «بررسی» قرار گرفته. بی‌بی‌سی، به قلم «الف. گاف» مطلبی در اینمورد به چاپ رسانده که وبلاگ امروز را به بررسی چند و چون آن اختصاص می‌دهیم.

ولی در آغاز به چند مطلب اساسی می‌باید اشاره داشت. در کشورهای تحت نظارت استعمار، زمانیکه مسئلة نگارش تاریخی رخدادها مطرح می‌شود پیوسته چند اصل کلی از این «قلم‌زنی‌ها» حذف خواهد شد. اصولی که اشاره به آن‌ها، به هر ترتیب و به هر تقدیر، نقش سیاست‌های استعماری را در شکل‌گیری حکومت‌ها علنی می‌کند. در «تاریخ‌بافی» سردار سازندگی نیز این شیوه حاکمیت مطلق خود را حفظ کرده؛ نه فقط در آخرین اثر ایشان، که در تمامی این «ورق‌پاره‌ها»، حکومت اسلامی و منابع تصمیم‌گیری در قلب آن گویا مستقیماً از آسمان جدا شده و یک‌شبه بر زمین افتاده‌اند.

ارتباطات مالی، اقتصادی و تشکیلاتی و اداری بین دو رژیم سلطنتی و ملائی به طور کامل از قلم «مورخین» می‌افتد. در تاریخ‌نگاری «حکومتی» و «خودی» حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با گذشتة ایران ندارد. تا آنجا که به ایدئولوژی این حکومت مربوط می‌شود وضعیت «تاریخ‌نویسی» کاملاً قابل پیش‌بینی است، چرا که کار «تاریخ‌نویس» به فوت کردن در بادکنک «کیش‌شخصیت» محدود می‌شود، و همه چیز می‌باید به این «بادکنک»، یعنی شخص روح‌الله خمینی مربوط ‌شود. آقای خمینی همان حجت‌الاسلامی هستند که طی خردادماه 1342 بر علیه نقض مالکیت ارباب بر زمین و رعیت، اصلاح قانون انتخابات، و خصوصاً مخالفت با اعزام دختران «عفیف و مسلمان» به روستاها جهت تدریس به کودکان چند عربدة اسلامی و عقیدتی از حلقوم‌شان بیرون آمده!

با این وجود، بازخوانی سخنرانی آقای خمینی در قم مسائل جالبی را علنی می‌کند. برخلاف آنچه «تاریخ‌ساز‌ها» سعی در منقوش‌ کردن‌اش دارند، سخنرانی خمینی نه به سیاست‌های بین‌المللی و ریشه‌ای حکومت ایران در زمان شاه که بیشتر به «مطالبی» در محدودة «ارشاد ملائی» اختصاص یافته. بررسی سیاست‌های خارجی دولت کودتای 28 مرداد فقط زمانی در سخنان حضرت امام از اهمیت برخوردار می‌شود که ایشان جهت توجیه «مواضع» سخنورانة خود، بر حسب نیازی که پیش می‌آید، تمامی «اعمال غیراسلامی» دولت را به نیات اسرائیل و آمریکا در ایران مربوط می‌کنند. به عبارت دیگر، آقای خمینی که امروز علناً در ردة طرفداران کودتای 28 مرداد و همفکران کاشانی‌ها و زاهدی‌ها ایستاده، به هیچ عنوان استبداد سیاسی، برقراری روابط غیرقانونی و مستبدانة دولت کودتا، و غیره را در کشور ایران به زیر سئوال نبرده‌اند.

گرفتاری ایشان در سخنرانی «تاریخی» قم بیشتر مربوط می‌شود به کوتاه شدن دست حوزه‌ها از حق‌وحساب اربابان و فئودال‌ها. در زمینة به اصطلاح «فرهنگی» و اجتماعی نیز این سخنرانی فقط بازتابی است از اخم و تروشروئی بازاریان متحجر، که اعزام دختران به مناطق دورافتاده و حضور زن در مجلس را به معنای «اشاعة فساد» در میان زنان و دختران مسلمان تلقی می‌کردند. در قاموس اینان،‌ زنان و دختران در چارچوب روابط حاکم قسمتی از ملک طلق مردان به شمار می‌روند، در نتیجه فرستادن زن به دهات و احیاناً به مجلس قانونگزاری در عمل تجاوز به محدودة مقدس مالکیت مردان تحلیل می‌شود. با توجه به این مسائل، به صراحت می‌بینیم که «اختلافات» حضرت امام با رژیم سلطنتی بر سر حفظ پایه‌های فئودال در روابط اجتماعی است،‌ و با «ندای آزادیخواهانه‌ای» که بعضی‌ها در آن «کشف» کرده‌اند در تضاد قرار می‌گیرد.

مسلماً اگر رژیم کودتای 28 مرداد قادر می‌بود در قلب جامعه پایگاه قابل توجهی برای خود تأمین کند،‌ بجای فرستادن چنین شخصیت فرهیخته‌ای به «تبعیدگاه»، او را به دادسرای محل می‌فرستاد و اظهارات «رسمی» ایشان در برابر دادستانی را در روزنامه‌های کثیرالانتشار وقت به اطلاع ملت ایران می‌رساند. دولت شاه حتی می‌توانست در چارچوب روابط حاکم بر حوزه‌ها نیز این موضع‌گیری «ملائی» را در حافظة تاریخی کشور به «ثبت» برساند. در اینصورت 15 سال بعد از عربده‌جوئی خمینی،‌ احدی نمی‌توانست این موجود روانپریش را با آن عبا و عمامه و نعلین به رهبری تحولاتی برساند که اصولاً نمی‌توانست با روحیات ملائی و آخوندی همخوانی نشان دهد. ولی دیدیم که چنین نشد! دلیل هم تزلزل حاکمیت بود.

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، در رژیم‌های حاکم بر مناطق استعمار زده یکی از مهم‌ترین معضلات، تکیة حامیان فرامرزی اینان بر عامل «تزلزل» در قلب حاکمیت دست نشانده‌ است؛ همین «تزلزل» است که می‌باید این رژیم‌ها را خدمتگزار اربابان نگاه دارد، و همزمان صورتبندی‌های «آتی» را به نحوی که اینان مد نظر قرار داده‌اند در کشور استعمار زده «سازماندهی» کند. در ایران شاهنشاهی نیز این «تزلزل» و نتایج «هولناک» آن را در «سازماندهی» زندگی سیاسی کشور شاهد بودیم.

ولی تاریخ‌نگاری «خودی» در حکومت اسلامی، سخنرانی‌های «گرم و داغ» امام خمینی را همان پیش‌فرض‌های «ایدئولوژیک» رژیم به شمار می‌آورد! بر اساس این «تاریخ‌سازی» قشر عظیمی از «مردم» که هنوز خاستگاه اصلی‌شان در ادبیات سیاسی و تشکیلاتی کشور پس از سه دهه مشخص نشده، پس از شنیدن جیغ‌ویغ‌های «امام» شیفته و فریفتة‌ ایشان شده، همگی می‌روند به زیر نگین انگشتری این حجت‌الاسلام «فرهیخته» و روشن‌ضمیر!

ادامة این «ایدئولوژی‌سازی» نیز توسط مخالفان «زینتی» و مجلسی حکومت پهلوی به رشتة تحریر در آمده. قسمتی تحت نظارت شورته‌های بغدادی در نجف و کربلا بر کاغذهای «نامرئی» نگاشته می‌شود، و قسمتی دیگر توسط نانخورهای «پاریس‌نشین»‌ ساواک، که «نظریة» حکومت اسلامی را به اسب گاری امپریالیسم در ایران تبدیل می‌کنند. به طور مثال، این مسئله هنوز جالب توجه است که جناب آقای شریعتی چگونه پس از تحمل زندان در ایران با بورس تحصیلی دولتی به کشور فرانسه می‌روند، و پس از بازگشت‌ به استخدام دانشگاه دولتی در می‌آیند! این صحنه‌سازی‌ها همان «قایم باشک‌بازی‌ای» است که امروز نیز حکومت اسلامی با «مخالف‌نماهای‌اش» در سطح جهان به راه انداخته؛ با این تفاوت که اینبار دیگر مشکل «خر» بتواند باقلا بیاورد!

تمامی آنچه در تاریخچة «رسمی» حکومت اسلامی قلمی می‌شود، با در نظر گرفتن همین ابعاد استعماری است. زمانیکه حکومت در قاموس این «تاریخنگاری» از آسمان می‌آید؛ بدیهی است که دولتمدار و شخصیت سیاسی‌اش نیز از جمله همان «آسمانی‌ها» باشد. در مطلب «الف. گاف» می‌خوانیم:

«در دهة اول انقلاب به طور مرتب، جلسة سران قوا با شرکت آیت‌الله علی خامنه‌ای، آیت‌الله موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و احمد خمینی تشکیل می‌گردید. تصمیمات اصلی ادارة کشور در این جلسات اتخاذ می‌شد.»

اینکه به طور مرتب جلسة «سران قوا» تشکیل شود، به هیچ عنوان مسئلة مهمی نیست. این جلسات می‌تواند تشکیل شود و می‌تواند اصولاً تشکیل هم نشود؛ چرا که «تصمیمات اصلی ادارة کشور» بر خلاف آنچه نویسنده ابراز می‌دارد، به هیچ عنوان تحت نظارت این افراد صورت نپذیرفته و نمی‌پذیرد. پس از 22 بهمن 1357، هیچکدام از اینان موضع مشخصی در ارتباط با «قدرت» نداشته و ندارند. خلاصه بگوئیم، این آقایان که نام‌شان در «بی‌بی‌سی» به عنوان تصمیم‌گیرندگان اصلی سیاست کشور ایران ردیف شده، همه از آسمان آمده‌اند؛ مشتی مترسک‌اند که نه اختیاری دارند و نه قادرند بر روند مسائل کشور تأثیری بگذارند.

حداقل تجربة چندین سالة حکومت اسلامی به صراحت نشان داده که اینان تا چه اندازه در امور کشور دخیل بوده‌اند! موسوی اردبیلی سال‌هاست که در قم اقامت می‌کند و اصولاً در امور سیاست کشور طی دو دهة گذشته هیچ دخالت مستقیمی نداشته، اگر هم حرفی زده به هیچ گرفته شده. هاشمی رفسنجانی پس از 8 سال ریاست جمهوری‌اش عملاً به ته صف افتاد و فقط زمانیکه حاکمیت نیازمند «کیسه بوکس» و «کتک‌خور» باشد یقة ایشان را گرفته، در برابر افکار عمومی او را تبدیل می‌کنند به «برة» عیدقربان. میرحسین موسوی پس از 8 سال نخست‌وزیری دیگر هیچگاه در سیاست کشور سرش را از ته چاه «خیابان پاستور» بیرون نیاورد. ایشان جز «مزمزه» کردن «پیروزی‌های» بزرگ زندگی خود طی سال‌های نخستین «انقلاب»، اصولاً حضور سیاسی نداشته‌اند. و اما احمد خمینی؛ ایشان‌ هیچ موقعیت شناخته شدة سیاسی نداشته، و مسلماً اگر هنوز در قید حیات می‌بود، او نیز همچون دیگران از وضعیت ابراز نارضایتی می‌کرد! فقط می‌ماند خامنه‌ای!

باید قبول کرد که ایشان یکی از لولوهای سرخرمن هستند که برای «تازه‌کاران » سطحی‌نگر هنوز عبا و عمامه‌شان بوی «قدرت» می‌دهد. البته دیدیم که همین «لولو» چگونه در مراسم «ارتحال امام» خوراک لات‌ها شد؛ آمدند و شال‌شان را برداشتند، بدون آنکه محافظان‌شان به خود زحمت ممانعت بدهند!‌ با چنین وضعیتی، بر اساس کدام منطق، ایشان می‌توانند در مرکز «تصمیم‌گیری» یک حکومت فاشیست قرار داشته باشند؟!

باری، ‌ پس از اینکه «بی‌بی‌سی» این قماش «مقامات» را به عنوان تصمیم‌گیرندگان اصلی سیاست ایران به مخاطب می‌فروشد، خریدار مغبون را با خود بر سر سفرة «نبرد» حکومت اسلامی با «مجاهدین خلق» می‌نشاند! تلاش این رسانه و «مقاله‌نویس» آن نهایت امر می‌باید به نحوی از انحاء «پاسخ» مناسبی جهت توجیه وحشی‌گری‌های حکومت اسلامی در قبال مخالفان سیاسی‌اش برای این شبکه و حکومت ملائی تأمین کند. چرا که، مدتی است شاهدیم برخی قلمزن‌‌ها «عملیات نظامی مخالفین» بر علیه حکومت اسلامی را دلیل مناسبی برای توجیه «قتل‌عام زندانیان سیاسی» معرفی می‌کنند! و هر چند «الف. گاف» پای در این حیطة مصیب‌بار نمی‌گذارد، از برخی جهات تفاوت زیادی با آنان که چنین نحوة برخوردی را «توجیه» کرده‌اند نخواهد داشت. با این وجود در مورد جریانات چپ و چپ‌نما بهتر است چند مطلب را قبل از شکافتن موضوع یادآور شویم.

در بارة مجاهدین و فدائیان خلق و اصولاً‌ گروه‌های کوچک‌تر و رادیکال چپ و چپ‌نما، در تاریخ معاصر ایران چند موضوع به طور کلی «زیرسبیلی» در رفته. کسی به این نکته اشاره نمی‌کند که در هنگامة کودتای 22 بهمن 57 و فروپاشی سلطنت پهلوی این سازمان‌ها فاقد موجودیت سیاسی بودند. اینان به چندین گروه پراکنده با تمایلات و گرایش‌های متعدد و گاه متخالف تقسیم می‌شدند و در هیاهوی کودتائی که ارتش شاهنشاهی با بیش از 600 هزار تفنگچی برای آخوندها به راه انداخته بود، اینان به دلیل نبود سازماندهی منسجم، از منظر نظامی و سیاسی فاقد هر گونه ارزش عملیاتی بودند. ولی رشد سریع حمایت‌های عمومی از این گروه‌ها دلائل دیگری داشت.

ملت ایران و خصوصاً نسل جوان‌ پس از مشاهدة چرخش خیانت‌بار ارتش شاهنشاهی به سوی ملا جماعت، خود را در برابر یک حکومت مردمفریب و پوپولیست می‌دیدند که توسط لات‌های بازار جهت تسخیر فضای اجتماعی خیز برداشته بود. از اینرو گروه وسیعی از روی ناچاری و به امید رهائی از دیکتاتوری نعلین و عمامه به این جریانات پناه ‌بردند. به این ترتیب بود که این سازمان‌ها در میان جوانان کشور از حمایتی بسیار گسترده برخوردار شدند. ولی پر واضح است که این واقعیت با نگرش «تاریخ‌سازی» حاکم و تاریخنگاری «دولتی» در تخالف قرار گیرد. حاکمیت کودتا برای پنهان داشتن نفرت عمومی از آخوندیسم که به چرخش اجتماعی به سوی سازمان‌های مجاهدین و فدائیان در آغاز بحران‌های سال 1357 منجر شد، تمایل دارد که از این جریانات تصویر قدرتمند ارائه دهد.

به همین دلیل بارها عنوان کرده‌ایم که مواضع استراتژیک چپ و «چپ اسلامی» یا همان مجاهدین، نمی‌تواند در چارچوب تبلیغاتی که ما آن‌ها را مواضع «ملائی» می‌خوانیم مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. چرا که قبول «عظمت سازمانی» برای این جریانات بیشتر از آنچه به نفع ملت ایران تمام شود، مورد سوءاستفاده قرار گرفته و عملاً به ابزاری جهت تبلیغات حکومت تبدیل خواهد شد.

تاریخچة اینگونه «سوءاستفاده‌های»‌ سیاسی در دست است. این «رودست» را جریانات چپ و چپ‌نما در قلب تحولات سیاسی جوامعی که فاشیسم در آن‌ها تبدیل به محور اصلی تحرکات ‌شده همیشه خورده‌اند؛ ایتالیای موسولینی، آلمان هیتلری، اسپانیای فرانکو و ... از آنجمله‌اند ولی نمونه‌های تاریخی بیش از این حرف‌هاست. به عبارت ساده‌تر، در تبلیغات فاشیست‌ها هر چه از چپ تصویر «قدرت‌مندتر» به نمایش گذاشته شود، حمایت مخالفان «غیرایدئولوژیک» رژیم را بیشتر به جانب چپ معطوف خواهد کرد؛ مخالفتی که هیچ ارتباطی با بنیادهای فکری طرفداران ندارد! ولی جالب اینکه هر چه این «حمایت» غیرایدئولوژیک افزایش یابد، نطفة فاشیسم بهتر و آسان‌تر خواهد توانست گروه‌های فالانژ را از طریق تکیه بر اهداف راست‌گرایان افراطی سازماندهی کند.

در این قمار خطرناک، اینکه برندة نهائی کدام جناح خواهد بود، فقط به این بستگی پیدا می‌کند که حمایت خارجی از کدامیک‌ بیشتر باشد. این صورتبندی را چپ‌های ایران در مقطع 22 بهمن 57 به طور کلی فراموش کردند و پای در تلة‌ «وجیه‌الملگی‌ای» گذاشتند که عوامل کودتا در مسیر راه‌شان تعبیه کرده بودند. تله‌ای که تیغة قتال آن بسیاری گروه‌های دیگر را نیز نابود کرد.

همانطور که می‌بینیم در مطلب «بی‌بی‌سی»، ‌ مجاهدین خلق که گویا قربانیان اصلی پاکسازی و قتل‌عام 1367 بوده‌اند، هنوز قدرتمدار و صاحب جاه و جلال و جبروت‌‌اند:

«مطابق گزارش‌های مجاهدین خلق، در این عملیات 8 هزار تن از نیروهای ایرانی کشته و زخمی و یک هزار و500 تن نیز اسیر شدند. پس از این عملیات، [شعار] امروز مهران ـ فردا تهران به [...] استراتژی سازمان تبدیل شد.»

بله، زمانیکه یک مرکزیت «سیاسی ـ نظامی» در وضعیتی قرار گیرد که شهر مهران را «پاک‌سازی» کند و به قول بی‌بی‌سی 8 هزار سرباز ایرانی را به قتل برساند، دیگر مشکل می‌توان بر حکومت مرکزی به دلیل شدت عمل بر علیه زندانیان این مرکزیت «ایراد» گرفت، حتی اگر در آخر کار، نویسنده خودش این «ایراد» را وارد بداند! مسلماً ‌واقعیات «جنگ مهران» جز این بوده، و نابودی یک لشکر کامل ـ یک لشکر از 10 هزار نظامی تشکیل می‌شود ـ در یک عملیات منطقه‌ای جز جفنگ‌بافی نیست. البته هستند «مجاهدینی» که با خواندن این مزخرفات آب به دهان‌شان می‌افتد. اینان می‌پندارند هر چه ارقام و آمار را «گنده‌تر» کنند، محبوبیت‌شان بیشتر خواهد شد! خدمت‌شان عرض کنیم آنکه آمار را «چاق‌وچله» می‌خواهد سیاست‌های استعماری است. همین سیاست‌هاست که در این «آمار چاق و چله» فلسفة وجودی فاشیسم خمینی و سرکوب تحرکات سیاسی در کشور ایران را نیز می‌جوید. باری در مورد «فروغ جاودان»‌ دیگر کار خیلی بالا می‌گیرد، چرا که اینبار رجوی در سخنرانی 31 تیرماه 1367 به احساس خود ابر قدرت بینی دچار شده و می‌گوید:

«بر اساس تقسیمات انجام شده، 48 ساعته به تهران خواهیم رسید ... کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند.»

اگر چنین سخنانی واقعاً بر زبان مسعود رجوی جاری شده باشد می‌باید در سلامت عقل ایشان تردید اساسی داشت. حتی ارتش آمریکا نیز نتوانست با آن تجهیزات و سازماندهی پیشرفته 48 ساعته کشور عراق را که حدود 35 درصد ایران مساحت دارد تسخیر کند، چه رسد به کشور ایران و یک سازمان مافنگی که اعضای آن هنوز درگیر روغنکاری کلت‌هائی هستند که روز 22 بهمن از شهربانی شاه به غنیمت گرفته‌اند.

با این وجود، نمی‌باید در پس این نوع «مقاله‌نویسی» اهداف اصلی را به دست فراموشی سپرد. همانطور که گفتیم تلاش‌هائی جهت «توجیه» مواضع شداد و غلاظ آخوندها طی دهة بحرانی 1360 آغاز شده، و مطلب «بی‌بی‌سی»، چه جفنگیات مطرح شده در آن «واقعی» باشد و چه ساختگی، فقط دنباله‌ای است بر همین تلاش. استنباط ما این است که قرار دادن سال 1367 در منگنة «تاریخ‌سازی»، فی‌نفسه انحراف از مسائل اجتماعی کشور ایران است. چرا که سرکوب جریانات چپ،‌ دیگر عملیات فاشیسم اسلامی، و ایجاد درگیری با گروه‌های سیاسی و اجتماعی مخالف آخوند، از نخستین روزهائی آغاز شد که لات‌های خیابانی تحت نظارت ساواک و شهربانی رضاشاهی با شعار «فدائی! مجاهد! پیوندتان مبارک!» فضای شهری را تسخیر کرده بودند.

اگر اشتباه نکنیم سعادتی، یکی از کادرهای سازمان مجاهدین خلق همان روزها که هنوز شقاق بین خمینی و طالقانی نیز علنی نشده بود به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد، و نهایت امر او را در زندان به قتل رساندند. همان روزها بود که اعضای جبهة دمکراتیک ملی را در خیابان‌های تهران در برابر دوربین خبرنگاران جهان قتل‌عام می‌کردند و احدی از رشد فاشیسم در جامعه سخن به ‌میان نمی‌آورد. در نتیجه، مطرح کردن و مهم جلوه دادن سال 1367 خود یک بیراهه است. چاهی است که تاریخ‌نگاران و نه تاریخ‌سازان حقوق‌بگیر، می‌باید از فروافتادن در آن احتراز کنند. روند بازداشت‌های گروهی چپ‌گرایان، به «انقلاب فرهنگی»‌ باز می‌گردد. اینان به بهانه‌های مختلف دستگیر شده، در زندان‌ها به قتل رسیدند بدون اینکه آیت‌الله منتظری هم به اعدام‌شان اعتراض کنند! بله، کشتار پیش از آغاز دهة 1360 آغاز شده. این روند به همان روزها که آقای بنی‌صدر رئیس جمهور «محبوب» امام بودند؛ دست ایشان را می‌بوسیدند؛ و گویا به مقام «فرزند معنوی» آنحضرت نیز ترفیع یافته بودند باز می‌گردد. همان روزها که حداقل بلندگوهای محافل «ثانویة» قدرت‌سازی هنوز از «کودتا بر علیه انقلاب» هیچ سخنی به میان نمی‌آوردند!

بحث در این زمینه را به پایان می‌بریم؛ در همینجا «بی‌بی‌سی» و دیگر شبکه‌‌های تبلیغاتی استعمار را که در قفای این قماش «مقاله‌نویسی» قصد دارند با «‌تار‌یخ‌سازی» زمینة‌ استحمار ملت ایران را فراهم آورند محکوم می‌کنیم. این نکته را نیز یادآور شویم که این نوع «شمشیر تبلیغاتی» همیشه، همانطور که بالاتر نیز گفتیم «دولبه‌» دارد. شمشیر آقای خمینی دولبه بود؛ یک لبة آنرا رژیم شاه برای سرکوب ملت ایران تیز می‌کرد، و لبة دیگرش را شبکة تبلیغاتی جهانی جهت تداوم و گسترش همین سرکوب در قوالب جدید جلا می‌داد. به عبارت دیگر، رژیم دست‌نشانده در هم‌سوئی با استعمار زمینة براندازی خود را فراهم می‌آورد. ولی اینکه اینبار نیز محافل استعماری بتوانند پای در همان مسیر «مطلوب» بگذارند، تا حد زیادی منوط به این امر خواهد بود که آیا طی سه دهة‌ اخیر روشنفکران ایران توانسته‌اند به درک بهتر و وسیع‌تری از مسائل سیاسی و اجتماعی کشور دست یابند یا خیر.


 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید1ژوئیه2011

clearbrowsing.info
broadbandsurfer.info
ipchanging.com
withoutpopupssurfer.info
myip-proxy.info
freeninjaproxy.info
proxyenter.com
freeproxytool.info
bluntwebproxy.info
topsecretproxy.info
xitesite.com
facebookproxy360.com
proxywebproxy.info
digitalconverters.info
halfmoonbeach.in
unblockproxyschool.info
nopopupssurfing.info
zeropopupssurfer.info
proxy-2011.info
fastnsimplesurf.info
0popupsbrowsing.info
0popupsbrowser.info
anonymousfreeproxy.info
afastwebproxy.info
nopopupsbrowsing.info
withoutpopupswebproxy.info
yoursecretsurfing.info
afroproxy.info
thefastsurfing.info
vtunnelwebproxy.info
basicbrowse.info
fastnfreesurf.info
proxfree.info
webunblockproxy.info
vload.net
webproxy.cz/proxy
nopopupswebproxy.info
hideyourcheese.com
lightweightbrowser.info
yoursecretbrowser.info
hidebuzz.us
aceproxy.com
nadapopupsproxy.info
basicwebproxy.info
fewadsbrowsing.info
100mbpsproxy.info
proxyload.net
100mbpswebproxy.info
nadapopupswebproxy.info
unlockproxysites.info

۴.۰۵.۱۳۹۰

کبک و کودتا!








مسئلة بدرفتاری با زندانیان سیاسی، یعنی با افرادی که اصولاً در یک نظام بهنجار دلیلی به تحمیل حبس بر آنان وجود ندارد، در کشور ایران سکة رایج است. قتل‌عام زندانیان سیاسی پیشتر در نظام‌های فئودال سنتی «حق مسلم» حاکم به شمار می‌رفت، و بسیاری از این حکام «مشروعیت»‌ خود را با شمار زندانیان مقتول می‌سنجیدند.‌ در دوران میرپنج و تحکیم پایه‌های دولت کودتا که توسط عوامل انگلستان در ایران به راه افتاد، کسب «مشروعیت» از طریق باند «دکتر» در زندان‌های قزل‌حصار و قصر صورت می‌گرفت. معروف بود که «دکتر» بر سینة زندانیان می‌نشیند و شریان‌شان را «باز» می‌کند! خلاصه این «دکتر» که به احتمال زیاد یک بیمار روانی خطرناک بوده،‌ در دوران «بنیانگزار ایران نوین» مسئولیت قتل بسیاری از مخالفان میرپنج و به ویژه آنان‌هائی را که صرفاً از نظر امپراتوری انگلستان «خطری» بالقوه تلقی می‌شده‌اند بر دوش گرفته: پسر ارشد فرمانفرما، تقی ارانی، تیمورتاش و ... از آن جمله‌اند.

باید اذعان داشت که با مداقة نظر در چند و چون سیاست سنتی ایران، وحشیگری‌های «دکتر» در مقام مقایسه با قتل‌عام‌هائی که به طور مثال امیرکبیر و سپهسالار جهت حفظ قدرت ناصرالدین میرزای قاجار مرتکب شدند نوعی «پیشرفت» در امر حقوق بشر به شمار می‌رود! با این وجود، همین مداقة نظر به ما یادآوری می‌کند که با نگرش امروزی به تحولات اجتماعی و سیاسی کشور این اصل را همیشه می‌باید در نظر داشت که اعمال خشونت بر «مخالف» در تاریخ ایران از ریشه‌ای «عمیق» برخوردار است. ایران کشوری است که «حاکمیت» در آن،‌ در قوالب سنتی‌اش به معنای اعمال نظر یک «خان» و یا یک «پادشاه» بر جمع «رعایا» تلقی می‌شد. و هر چند پس از کودتای 22 بهمن 57 این سنت به عملکرد پدیده‌ای دیگر به نام «امام» نیز سرایت کرد، در تاریخچة سیاسی ایران هنوز راه خروج از این روش بدوی گشوده نشده؛ شاید در آینده!

پس از فروپاشی سلطنت پهلوی‌ها و آغاز حکومت اسلامی، همانطور که دیدیم جامعه پای در همین سنت «تاریخی» گذاشت. اینکه مشتی افراد به خود اجازه دهند تحت عنوان پیروی از دستورات مافوق با انسان‌های دیگر بدرفتاری کرده و احیاناً آن‌ها را شکنجه کنند از این اعتقاد ریشه می‌گیرد که افراد متحمل بدرفتاری‌ها اگر به قدرت دست یابند همین برخورد را با مخالفان‌شان صورت خواهند داد. این «اعتقاد» احمقانه که ریشه در روش‌های سنتی کشورداری ایران دارد،‌ امروز نیز همچنان به قدرت خود باقی مانده.

در کلام بسیاری از سخنرانان حکومت اسلامی واژة «دشمن» پیوسته مورد استفاده قرار می‌گیرد، این واژه‌ای است که می‌باید برخوردهای غیرانسانی را نهایت امر «توجیه» کند؛ طبیعی است که دشمن را باید از میان برداشت! ولی این «دشمن» کیست؟ مسلماً اگر دشمن کذا، همچون صدام حسین، رئیس دولتی دست‌نشانده باشد، جهت حمله به ایران از حکومت اسلامی اجازه نخواهد گرفت، و اگر یک قدرت جهانی همچون آمریکا و یا روسیه به این صرافت بیافتد که به ایران حمله‌ور شود، همانطور که نمونه‌های افغانستان و عراق نشان داد از آقای خامنه‌ای و آخوندها هراسی به دل راه نخواهد داد. پس این سئوال مطرح می‌شود که سخنرانان حکومت اسلامی اصولاً چه کسی را «دشمن» می‌شمارند؟ پاسخ به این پرسش روشن است؛ در ذهن اینان «دشمن» همان ایرانی‌ای است که همفکرشان نباشد!

در سخن‌پردازی از نوع «حکومت اسلامی» سخنران همان نمایندة امام زمان است، و «دشمن» کسی است که فرضاً می‌باید توسط اینحضرت از میان برداشته شود. ولی در کمال تأسف این «جایگاه‌سازی‌ها» که ریشه در سنت‌های «مقدس» دارد فقط به عمال و سخنگویان حکومت اسلامی محدود نمی‌ماند؛ تمامی گروه‌های سیاسی و عقیدتی که در زندگی سیاسی ایران معاصر حضور دارند، ضمن بازتولید ادبیات قدرت، به همین «امام زمان» و «دشمن» به عناوین متفاوت متوسل می‌شوند. یکی «امام زمان» کارگران می‌شود و «دشمن‌اش» نیز کسی نیست جز سرمایه‌دار؛ یکی می‌شود «امام زمان» مردم‌ و آراءشان، و «دشمن‌اش» همان «ضدمردم» است؛ دیگری «امام زمان» حقانیت و انسانیت است و «دشمن‌اش» در موضع «نامردمی‌ها» ایفای نقش می‌کند، و این رشتة امام زمان سردراز دارد. ریشة «فاشیسم» در فرهنگ سیاسی ایران، یا بهتر بگوئیم در «بی‌فرهنگی» مزمنی که فضای جامعه را عملاً به عوامل استبدادپرور و گفتمان فاشیست آلوده، می‌باید در همین «امام زمان‌سازی‌ها» و تقدس‌ها جستجو شود.

البته سخنگویان جریانات سیاسی چه حاکم و چه غیر، از آنجا که موضع خودشان غیرقابل تردید و توجیه شده است، هیچگاه از «ماهیت» دشمن سخن به میان نمی‌آورند. طبیعی است که اگر گفتار و کردار این «دشمن» مد نظر قرار گیرد و تحلیل شود، ردای ناشناس و موهن و مبهمی که بر اندام وی انداخته‌اند به کناری خواهد رفت و این واقعیت علنی می‌شود که «دشمن» یک انسان است. می‌بینیم که چنین نمی‌کنند و دلیل دارد! امام زمان در سنگر حق نشسته، و «دشمن» در سنگر باطل؛ «دشمن» نیز می‌باید همچون «امام زمان» در هاله‌ای از ابهام فروافتد، تا سرکوب او به معنای سرکوب انسان دیگر تلقی نشود؛ در نتیجه امام زمان یک «شیئی» را سرکوب خواهد کرد، ‌ نه یک انسان دیگر را.

البته در مورد اینکه حکومت اسلامی چه قماش «دشمنی» دارد، داستان‌های مفصلی از توطئة اجانب به سرگردگی آمریکا بر علیه اسلام، و خصوصاً استقلال «بی‌مثال» حضرت امام خمینی و قصه‌های خاله سوسکة دیگری نقل شده، ولی با در نظر گرفتن ریشة مذهبی این نوع «دشمن» می‌باید بپذیریم زمانیکه حتی در حکایات و قصص دینی نیز بر حضور «دشمن» تأکید می‌شود، داستان «توطئة»‌ آمریکا بر علیه اسلام بیش از آنچه یک واقعیت معاصر را بازتاب دهد، نوعی استناد سنتی به قصه‌هائی است که نهایت امر به «عادت» اجتماعی تبدیل شده. و همین قصه‌ها به صراحت می‌گوید که حضرت امام زمان روزی که ظهور می‌فرمایند، آنقدر از گناهکاران و دشمنان خواهند کشت که خون تا زانوی اسب محترم‌شان برسد!‍ این تصویر همان است که بالاتر عنوان کردیم؛ توجیه خشونت، و کسب مشروعیت بر اساس اعمال خشونت.

در نتیجه، وجود «دشمن» که در نظریة معاصر فاشیسم کاربرد عملی خود را بخوبی نشان داده، در شرایط سیاسی فعلی ایران می‌باید ریشه‌های‌اش را در اعتقادات شیعی‌مسلکان جستجو کنیم. «بیانات» مذهبی و «ارزشی» اینان بخوبی نشان می‌دهد که آرمان‌های‌شان چیست:‌ قتل‌عام مقدس و «فرخندة» مخالفان! خلاصه می‌توان گفت، حکومت و مخالفان‌اش در ایران، از دیرباز این سرزمین را با «میدان جنگ» و ملت ایران را با سرباز و جیره خوارشان اشتباه گرفته‌اند! این «توهم» در جامعة ایران بسیار فراگیر است؛ همانطور که گفتیم تاریخی و مذهبی نیز هست، و خصوصاً در مقام ایدئولوژی «قدرت‌ساز»‌ پدیده‌ای است که در صحنة‌ سیاست کشور هنوز منحصر‌به‌فرد باقی مانده. به عبارت ساده‌تر هیچکس از این فرضیه پای را فراتر نگذاشته و نظریة سیاسی کشور را از مرحلة تحجر خارج نکرده.

در برابر این «ایدئولوژی‌سازی‌» که فرضاً پایه‌های قدرت سیاسی را می‌باید «تبیین» کند، هیچ ایدئولوژی دیگری وجود ندارد. امروز از چپ تا راست، و از مرکز تا رأس هر گروه سیاسی و عقیدتی را که در ایران «بکاویم» به همین مشروعیت سیاسی «خشونت» برخورد خواهیم کرد. البته با تفاوت‌هائی که بیشتر زینتی است تا «اصولی». و در میانة همین میدان است که موضع‌گیری‌های خونین کاملاً «توجیه» می‌شود؛ «خشونت» سیاسی مشروعیت می‌یابد، و هر گروه با «سربازگیری» در جامعه سعی می‌کند وزنة «نظامی ـ عملیاتی» خود را به شیوة جنگ خان‌ها در دورة «شاه‌وزوزک» سنگین‌تر کرده و نهایت امر در جایگاه «شاه شاهان» بنشیند.

خلاصة کلام «قدرت» در نظریة سیاسی ایران قرار نیست بجز «زورگوئی» و تأمین مشروعیت جهت جماعت زورگو، خصوصاً از طریق ایجاد ترس و وحشت در توده‌های مردم به کار دیگری اختصاص یابد. ایدئولوژی‌ پردازی‌های غلط‌انداز «جمع محور»، که طی چند دهة گذشته بر اساس «آراء مردم»، «حقوق کارگران و کشاورزان» و ... در ایران مدروز شده بیشتر نشاندهندة مسیر «توجیهی» این خشونت‌هاست نه احتراز از آن. و همانطور که بالاتر گفتیم بیشتر به درد آراستن «عملیات خشونت‌بار» می‌خورد تا جستجوی راهکاری جهت بیرون کشیدن جامعه از توهمات قرون وسطائی.

به یاد داشته باشیم که حاکمیت بلامنازع این نوع «قدرت»، ‌ برای ملتی که فرضاً از «تمدنی» کهن نیز برخوردار است، آنقدرها موجب سربلندی و احترامات فائقة بین‌المللی نخواهد شد. با این وجود در ایران هیچ تلاشی از جانب محافل و گروه‌های اجتماعی، مذهبی و صنفی جهت گذاشتن نقطة پایان بر این «زور باوری» صورت نمی‌گیرد. با اینهمه تضاد بطنی و پایه‌ای این نوع «نظریة قدرت» با شرایط سیاسی جهانی، مناسبات منطقه‌ای و حتی سازوکارهای ساختار درونی جامعه دیگر علنی‌تر از آن است که بتوان به حاکمیتی تکیه داشت که با استناد بر مرده‌ریگ «باورها» به جان مخالفان خود می‌افتد.

البته آنچه تا این مرحله مطرح کردیم صرفاً جنبة «نظری» داشت؛ در ساختار قدرت، خصوصاً در کشورهائی که وابستگی‌های تاریخی به محافل استعماری دارند، فقط «باورهای» عمومی نیست که نقش‌آفرینی می‌کند. سیاست‌های جهانی معمولاً همچون قارچ بر زمینة همین «باورهای» جمعی متمرکز شده و با جدا کردن آن‌ها از مسیر تاریخی‌شان،‌ و با تشدید عادات ناپسند اجتماعی سعی خواهند داشت تا جامعه را به سود منافع خود از مسیر طبیعی تحولات اجتماعی، فرهنگی و خصوصاً رشد مالی و اقتصادی منحرف کنند. واکنش یک حاکمیت شایسته به چنین رزمایش‌های سیاسی و استعماری، هم بازتابی است از امکانات واقعی حاکمیت، ‌ و هم نمایه‌ای است از خاستگاه داخلی آن.

یکی از مهم‌ترین تجربیات تاریخی معاصر در ایران که طی آن «زور باوری» و مشروعیت زورمداری به بهترین وجه خود را به نمایش گذارد، میعاد 22 بهمن 1357 بود. در این تاریخ،‌ کودتائی تشکیلاتی، دولتی و خصوصاً امنیتی،‌ خود را به عنوان نقطة «اوج» شش ماه آشوب خیابانی که توسط برخی محافل اداره می‌شد بر جامعه تحمیل نمود. آشوب‌هائی که با حمایت سیاست‌های خارجی و خصوصاً مجموعة چشم‌گیری از محافل وابستة داخلی بر نظام سلطنتی می‌تاخت، تا فرضاً «جمهوری» را بجای سلطنت بنشاند. ولی این جابجائی آنچنان «صوری» و بی‌سروصدا و «فوری» صورت گرفت که دیرباورترین افراد به کودتائی بودن حکومت برخاسته از این «رخداد» اذعان داشتند.

در عمل، تنها مشکلی که بر سر راه کودتاچیان قد علم کرد، مسئلة بغرنج قومیت‌ها خصوصاً در کردستان و آذربایجان بود. این مسئله به دلیل الهام کردها و آذری‌ها از رهبران دینی متفاوت با رهبران کودتا نهایت امر به نوعی «تقابل» نظامی و عقیدتی نیز منجر شد. خارج از این موارد، سازمان‌های رنگارنگ «سیاسی و عقیدتی» که از چپ ‌افراطی تا ‌فاشیست‌ها را شامل می‌شدند با فلسفة پایه‌ای «کودتا» و آنچه «حقانیت انقلاب» می‌خواندند مخالفتی نداشتند. ولی با در نظر گرفتن ریشه‌های این «قدرت‌پرستی» می‌باید بگوئیم که این هماهنگی‌ها جز «فرصت‌طلبی» و تقلب سیاسی مسیر دیگری را دنبال نمی‌کرد. اینان بخوبی می‌دانستند که به گواهی تاریخ، در میانة چنین‌ میدانی معمولاً متقلبان رنگارنگ و فرصت‌طلب سیاسی نهایت امر لقمة چپ «متقلب‌تر‌» از خود خواهند شد. پر واضح است که در پیروی از این موج «پوپولیست» و «مردمفریب» تمامی این گروه‌ها و تشکل‌های سیاسی به این ریسمان پوسیده امید بسته بودند که خودشان از «متقلب‌ترین‌ها» هستند! ولی در تجربه‌ای که ملت ایران از سر گذراند به صراحت ثابت شد که قشر آخوند، خصوصاً شخص روح‌الله خمینی در این میانه از دیگران به مراتب متقلب‌تر، فاسدتر و شقی‌تر بوده.

علیرغم تمامی نظربازی‌ها و شوخ‌چشمی‌ها که محافل داخلی «انقلابی» را به بسیاری از مخالف‌نمایان خارج از کشور متصل کرده،‌ این امر را نمی‌توان از نظر دور داشت که جامعة ایران نه با این «مخالف‌نمایان» کاری دارد و نه با آن «انقلابی‌ها!» در واقع، شرایط سیاسی و استراتژیک کشور مسائل ایران را در مرحله و مقطع دیگری مطرح می‌کند؛ مرحله‌ای که به دلیل وابستگی پایه‌ای مخالف‌نمایان به ساختارهای پوسیده و سنتی دیگر نمی‌تواند آرمان‌های خود را در گفتمان اینان بجوید.

امروز جامعة ایران در برابر یک پرسش بسیار پایه‌ای قرار گرفته، پرسشی که بیشتر از آنچه مربوط به «سرنوشت» انقلاب بشود به این بازمی‌گردد که تکلیف ملت ایران با این «انقلاب» چیست؟ به طور خلاصه، تکلیف ملت ایران و نسل‌های آیندة این کشور با این «تقلب سیاسی» و جماعت متقلبی که پیرامون آن تجمع کرده‌‌اند چیست و چگونه می‌توان از این بن‌بست خارج شد؟ چگونه می‌توان هم از گذشته تجربه آموخت و هم مرده‌ریگ این «تقلب» گسترده را همچون ملت‌های شوروی سابق،‌ و یا اروپای شرقی و بسیاری مناطق دیگر از سر گذرانده، از منظر موجودیت «تاریخی و فرهنگی» بر امتداد شوم این «تقلب» و جیب‌بری سیاسی نقطة پایان گذاشت؟ این سئوالی است که بیش از پیش ذهن ایرانیان به خود مشغول داشته، نه «آیندة انقلاب آخوندها» و بدقولی‌های امام خمینی و مظلومیت‌های مجاهدین و فدائیان و ... و خلاصه حوادث سال‌های 1360! پس بهتر است این موضوع را با تحلیل اظهارات کسانیکه در «بی‌بی‌سی»، مهم‌ترین شبکة خبرپراکنی دوران «انقلاب آقای خمینی»‌ گرد هم آمده‌اند دنبال کنیم.

اینان تلاش دارند از طریق «بازگوئی» تحولات جامعة ایران طی سال‌های 1360، به نوعی «گفتمان» جهت تداوم همین «تقلب» تاریخی دست یابند. خلاصه، هر سازمان و تشکیلات سعی دارد از نمد کودتا برای خود «کلاهی» بدوزد. ولی همانطور که در مطالب دیگر این وبلاگ بارها گفته‌ایم، آنچه طی دهة 1360 اتفاق افتاد مؤخره‌ای بود هماهنگ و متناسب با کودتای 22 بهمن 57، همان کودتائی که اینان حاضر به قبول موجودیت‌اش نیستند. با این وجود، اگر این کودتا را به عنوان یک پدیدة تاریخی «قبول» کنیم، مسیری که آقای خمینی طی کرد، بر خلاف آنچه اینان عنوان می‌کنند بسیار هم قابل پیش‌بینی می‌شود. مسئله اینجاست که قبول این کودتا برای این گروه‌ها و جماعات به معنای رد فلسفة وجودی خودشان خواهد شد؛ به معنای قبول تقلب سیاسی و لاپوشانی از جانب رهبران‌شان،‌ و به معنای بسیار مسائل و مطالب دیگری که در این مقطع جای بحث پیرامون‌شان نیست. جمشید طاهرپور، عضو سابق فدائیان، در سایت بی‌بی‌سی، روز 30 خردادماه 1390 می‌گوید:

«حکومت اسلامی از آسمان نیفتاده! برساختة ایران دهه‌های منتهی به انقلاب بهمن 57 است و از ماست که بر ماست.»

همین امر که برخی افراد قبول کرده‌اند، «حکومت اسلامی از آسمان نیفتاده» فی‌نفسه‌ امر مثبتی می‌باید تلقی شود، چرا که اکثر تبلیغاتی که حکومت اسلامی در جهان به راه انداخته در مسیر مخالف طی طریق می‌نماید. بر پایة این تبلیغات‌ حکومت اسلامی «مائده‌ای» است آسمانی! طاهرپور در ادامه می‌گوید:

«آموزش لنین، لیبرال‌ها را دشمن انقلاب معرفی می‌کرد و چشم بر ضرورت دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروندی فرو می‌بست.»

می‌بینیم که چگونه سروکلة «دشمن» کذائی در گفتار یک مارکسیست فرضی آفتابی می‌‌شود. حضورشان باید بگوئیم، اگر لیبرال را «دشمن» بدانیم، به هیچ عنوان در دشمنی با لیبرال متوقف نمی‌شویم؛ گشودن «سرفصل» دشمن و «دشمن‌شناسی» به سرعت به دیگر افراد و گروه‌ها سرایت خواهد کرد. این همان تجربه‌ای بود که «لنینیسم» مورد نظر آقای طاهرپور در اتحاد شوروی طی سال‌های هولناک استالینیسم از سرگذراند. ولی زمانیکه ایشان از همراهی جناح اکثریت فدائیان با حکومت اسلامی سخن می‌گویند دو رخداد تاریخی و اساسی را به طور کلی از تاریخ‌نویسی‌شان حذف می‌کنند.

نخست اینکه رهبری این سازمان در آغاز غائلة 22 بهمن 57 از تأئید حکومت اسلامی در رفراندوم مسخره‌ای که ملاها به راه انداخته بودند سر باز زد و به این حکومت «شترگاوپلنگ» رأی منفی داد؛ اینهمه پس از آنکه «بیت امام» در یکی از نخستین اطلاعیه‌های‌اش فدائیان خلق را «نجس» خواند و هر گونه ارتباط با آن‌ها را با ارتباط با «نجاست» در ترادف قرار داد! در ثانی،‌ آنچه در اظهارات ایشان به عنوان موضع «مترقی»‌ برخی بنیادهای واپس‌گرا در مصاف با امپریالیسم مطرح می‌شود،‌ به هیچ عنوان به لنین مربوط نیست؛ این سرفصل‌ها را استالینیسم به مارکسیسم افزود.

نویسندة این وبلاگ در مجموعه‌ای به نام «مارکسیسم‌ها» در یک بحث فراگیر به تفصیل این چرخش تئوریک را که بیشتر بازتابی بود از منافع نومان‌کلاتورای مسکویت مطرح کرده. اتحاد شوروی در ارتباط با «انقلاب» ایران همان برخوردی را صورت داد که پیشتر استالین با چیانکای‌چک کرده بود. استالین کمونیست‌های چین را به آمریکا فروخت با این پیش‌فرض که از شکل‌گیری نطفه‌های خارج از کنترل مسکو در مرزهای‌اش جلوگیری به عمل خواهد آورد. ولی دیدیم که حداقل در مورد چین چنین نشد، هر چند در ایران نقش «هماهنگ کنندة» حزب توده توانست بخوبی در خدمت سیاست شرق و غرب عمل کند. خلاصه، با جود تمامی مستنداتی که از عملکرد ضدمارکسیست مسکو در دست است، آقای طاهرپور می‌فرمایند:

«لنینیسم [نظریه‌ای جهت] شناسائی جمهوری اسلامی به عنوان متحد چپ در نبرد علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود.»

باید اذعان داشت که خارج از ضدونقیض‌گوئی‌هائی که جنبة نظری و تاریخی دارد و خلاصه‌ای از آن بالاتر ارائه شد، در این برخورد چند پیش‌فرض پایه‌ای نیز به طور کلی نادیده گرفته شده؛ این نگرش دبستانی‌تر از آن است که بتواند به عنوان یک استراتژی مورد استناد قرار گیرد. پس بپردازیم به مهم‌ترین و اساسی‌ترین سئوالی که این موضع‌گیری به ذهن متبادر می‌کند؛ بر اساس کدام شواهد و مستندات جمهوری اسلامی در «نبرد» با امپریالیسم جهانی شرکت کرده بود؟ بر اساس وق‌وق‌های خیابانی «حزب‌الله» یا اظهارات آیت‌الله بهشتی و آقای خمینی روی بالکن؟

می‌بینیم که نظریه‌پردازان و «داستان‌نویسان» چپ‌نما با چه ترفندهائی همان تبلیغات حکومت اسلامی را با رنگ و لعاب «لنینیسم» به خورد ملت ایران می‌دهند. البته ما وکیل مدافع لنین نیستیم؛ علاقه‌ای هم به اتخاذ چنین موضعی نداریم،‌ ولی جفنگ‌گوئی حد و مرزی دارد که نمی‌باید از آن فراتر رفت. این کدام «شیرپاک‌خورده‌ای» بود که روح‌الله خمینی را «ضدامپریالیست» معرفی می‌کرد، و کودتاچیان 22 بهمن 57 را که با کمک ارتش شاهنشاهی قدرت را در ظاهر امر به آیت‌الله خمینی «تفویض» کرده بودند «انقلابیون» می‌خواند؟ اگر برای این پرسش‌ها پاسخ مناسب بیابیم، مسلماً سخنان آقای طاهرپور نیز معنا و مفهوم واقعی خود را خواهد یافت. در غیر اینصورت جامعه همچنان در نشیب و فراز یک «انقلاب» فرضی باقی می‌ماند و ملت ایران در ارتباط با این رخداد می‌باید تا ابد این کاسة «چه‌کنم، چه کنم» را از این دست به آن دست بیاندازد. شاید هدف اصلی امثال طاهرپور، از سر هم کردن این قصه‌ها گسترش و امتداد همین «چه کنم، چه کنم» ‌باشد!

ولی در کمال تأسف طاهرپور تنها نیست. سعید شاهسوندی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در همین مجموعه مطالب که به بررسی بحران سال‌های 60 اختصاص یافته می‌گوید:

«آیت‌الله خمینی در رأس روحانیت یک تنه نقش تمامی احزاب مخالف را بازی کرد و با شخصیت کاریزماتیک و سازش‌ناپذیر خود رهبر بلامنازع انقلاب شد و امام لقب گرفت.»

این اظهارات نیز از قماش سخنان آقای طاهرپور نیازمند بازنگری است. جالب اینکه، آنچه از زبان شاهسوندی می‌شنویم، تکرار «لغت به لغت» تبلیغات روزنامه‌های «سوبسیدخوار» جمکران است! چطور ممکن است که یک توده‌ای نادم، و یک مجاهد خلق،‌ در تحلیل چگونگی به قدرت رسیدن آقای خمینی نهایت امر به بازگوئی جفنگیات مداحان در روزنامه‌های حکومت اسلامی،‌ اینبار در سایت بی‌بی‌سی برسند؟ آقای خمینی کجایش «کاریزماتیک» بود؟ این پیرمرد مفلوک با آن زبان الکن و مبتذل، نه سواد داشت و نه احاطه بر امور دینی. «کاریزمای» ایشان از انواع رضا میرپنجی بود؛ ساخته و پرداختة کودتا! یادتان رفته بر سر شرکت دولت موقت در کنفرانس سران «عدم تعهد» این رهبر کاریزماتیک چه قشقرقی به راه انداخته بود؟ ایشان حتی نمی‌دانستند «عدم تعهد» چیست! خمینی با آنهمه «کاریزما» سر و صدای‌اش درآمده بود که ما «به اسلام متعهد» هستیم، دولت حق ندارد در کنفرانس «عدم تعهد» شرکت کند. اگر چنین موجود کودن و بی‌نوائی در قاموس سرکار «کاریزماتیک» بوده؟ گوش و عینک‌تان را عوض کنید. آنچه کاریزماتیک می‌نمود، کودتا بود، نه روح‌الله.

آقای شاهسوندی که بر اساس نظریات حاکم بر سازمان‌شان مسلماً از مسلمانان معتقد و مکتبی نیز هستند و روزی حداقل پنج شش ‌بار نماز به کمر مبارک‌شان می‌زنند، چه پیش آمده که نمی‌دانند یکی از ویژگی‌های بنیاد شیعة اثنی‌عشری طی تاریخچة آن تعدد مراجع و تخالف آراء به شمار می‌رفته؟ از خودتان پرسیده‌اید چطور شد که ناگهان هم ارتش و ساواک و شهربانی وابسته به آمریکا پشت سر خمینی رفت، و هم حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان که از نخستین روزهای موجودیت مرکز برخوردهای فقهی بین «علماء» بود، همگی در برابر آقای خمینی رنگ باختند؟ حتماً اینهمه به یمن حضور حضرت امام‌زمان صورت گرفته، حداقل تحلیل سرکار از ماوقع، «دلیل» دیگری جز معجزه باقی نمی‌گذارد. جالب اینکه، این روحانیتی که سرکار خمینی را در رأس‌اش انداخته‌اید شامل حال مهم‌ترین مراجع تقلید شیعیان جهان نشده، ‌چرا؟ همچنین لازم است بدانیم مشروعیت مذهبی این فرد روانپریش از کدام منبع «تأمین» شده؟ ولی آقای شاهسوندی با این پرسش‌های بی‌اهمیت کاری ندارند؛ چرا که مبارزات آقای خمینی با آمریکا و «کاریزمای‌شان» حرف ندارد؛ از اینرو شاهسوندی هم با تأئید گروگانگیری در آستین امام فوت می‌کند:

«این ماجرا [گروگانگیری] شور و هیجانی در جامعه به ‌وجود آورد. مجاهدین با شعارهای خاص خود از حرکت پشتیبانی کردند.»

بله، یادمان نرود؛ این «ماجرا!» باید خدمت این مجاهد بسیار «شریف» خلق بگوئیم، گروگانگیری کذا به هیچ عنوان «ماجرا» نبود، دنبالة منطقی کودتای 22 بهمن 57 بود، که سازمان شما را عین گاو شیرده به لوله‌های مکندة گاوداری آمریکا وصل کرد تا هر آنچه در چنته دارید تقدیم «مبارزات» فرضی آقای خمینی با «شیطان بزرگ» بکنید. ولی از قرار معلوم سازمان مجاهدین، حداقل در ویراست شاهسوندی سعی کرده بود در میدان مقابله با مارکسیست‌ها و اسلامگرایان سنتی برای خود سنگر مناسبی تهیه کند:

«مجاهدین در مقابله با دو جریان مذکور به افزایش استحکام تشکیلاتی و افزایش اقتدار رهبری و به ‌طور مشخص رهبری مسعود رجوی متوسل شدند.»

به عبارت دیگر حضرات برای مبارزه با «کیش‌شخصیت»، خودشان یک کیش‌شخصیت «خانگی» ساختند. و آقای مسعود رجوی، «رهبر» مجاهدین که جای خمینی را در سازمان گرفته بود می‌فرمایند:

«تا وقتی یک مجاهد خلق در میهن ما وجود دارد، آمریکا نباید و نخواهد توانست که به این کشور بازگردد.»

همانطور که دیدیم نیازی به بازگشت آمریکا نبود. آن‌هائی که می‌پنداشتند چپاول یک ملت مستلزم حضور مستقیم استعمارگران است، به توهم دچار شده و استعمار نوین را نمی‌شناختند. اینان مسلماً خیلی پیش‌فرض‌های آبکی دیگری را هم قبول کرده‌اند که بعدها اثرات‌اش را شاهد خواهیم بود. دیدیم که آمریکا، حداقل به صورت رسمی بازنگشت ولی اینک بیش از سه دهه است که «انقلاب ضدامپریالیستی» امام خمینی کشور ایران را به چپاول بانک‌های آمریکائی داده. و آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ خود شما و دوستان و همفکران‌تان هم امروز تحت نظارت ارتش آمریکا «نان» می‌خورید. به این می‌گویند محاسبة غلط! و در دنیای سیاست آنکه محاسبة غلط کرده، دهان‌اش را به اندازة همان اشتباه‌اش باز می‌کند، نه بیشتر.

در کمال تأسف تمامی مطالب ارائه شده در این مجموعه را نمی‌توان مورد بررسی قرار داد، در نتیجه، از آنجا که علاقة زیادی به ملیجک امام، ابوالحسن بنی‌صدر داریم، مطلب امروز را با نگاهی شتابزده به اظهارات ایشان به پایان می‌بریم. خصوصاً که بی‌بی‌سی به ایشان لطف کرده عکس دست‌بوسی «رئیس جمهور» منتخب را با عکس دیگری که از بنی‌صدر تصویری «مقتدرتر» ارائه می‌دهد جایگزین نموده!

آقای بنی‌صدر ضمن تأکید بر اینکه «اطلاعیه‌های خمینی را در پاریس «ما» می‌نوشتیم و مقصودشان از «ما» حتماً مشخص نیز هست، ادعا می‌کنند که آقای خمینی حرف‌اش را در مورد ولایت فقیه 5 بار عوض کرده! البته ایشان در این باره نیز «توضیحات» مفصل ارائه می‌دهند که به هیچ عنوان جای شک و تردید باقی نماند. ولی ما به آقای بنی‌صدر عرض می‌کنیم بهتر است دست از خشتک این آخوند منفور بردارید. ایشان اگر یک میلیون بار هم حرف‌شان در مورد ولایت‌فقیه عوض کرده باشند، برای ما ملت هیچ تفاوتی نمی‌کند. در عمل، استبداد دینی که خمینی بر ملت ایران تحمیل کرد نه نتیجة «حرف و سخن» امام شما که بازتابی بود از نیازهای استراتژیک قدرت‌های بزرگ جهانی. اگر کبک با فرو بردن سر به زیر برف می‌پنداردکه روباه او را شکار نخواهد کرد، تقصیر کبک نیست؛ کبک حیوان است، ادعائی هم ندارد! سرکار فرضاً انسان‌هستید، می‌باید به صراحت بدانید که سرنوشت صدها میلیارد دلار نفت ارسالی از تنگة هرمز را آقای خمینی و اظهارات ضدونقیض‌شان در مورد ولایت فقیه تعیین نکرده و نخواهد کرد.

در پایان جهت ارائة این مجموعه، از «بی‌بی‌سی» سپاسگزاری کرده در همینجا می‌گوئیم، اگر چند بار دیگر این «مخالف‌نماها» را به صورتی که اینبار به صف کرده بودید روی سایت‌تان بگذارید شاید این امکان برای ملت ایران به وجود آید که از شر همگی‌شان خلاص شود. چرا که تشابه اظهارات اینان با تبلیغات حکومت اسلامی فقط از کور و کر و ابله پنهان می‌ماند. جالب‌تر اینکه هیچکدام از این حضرات نه کودتای 22 بهمن 57 را مطرح می‌کنند، و نه حاضرند مسئولیت خود و سازمان‌های‌شان را در کش دادن به این «حادثة میمون» به رسمیت بشناسند. به این جنابان بگوئیم، تشت رسوائی «سیاست انسداد» آمریکائی‌ها در منطقه از بام‌ها فرو افتاده. هر چه زودتر به این بازی «خر بیار، امام ببر» خاتمه ‌دهید، که ملت ایران جهت ترسیم آینده‌اش منتظر سازمان‌ها و تشکیلات شما نخواهد ماند.


 




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا


Share






فیلترشکن‌های جدید26ژوئن2011

epictunnel.com
fastmatrixtheory.com
afroproxy.info
proxywebproxy.info
halfmoonbeach.in
proxyenter.com
fastprojection.com
proxfree.info
myip-proxy.info
ipchanging.com
digitalconverters.info
blazetunnel.com
hideyourcheese.com
proxyrainbow.info
myspacesurf.tk
overblank.tk
splineforex.tk
proxy-for-facebook.info
myip-besthide.info
transparentproxylist.info
youtubeproxyfree.info
wasterlo.tk
proxypanda.info
unblockip.co.cc
proxybaloon.tk
rushcards.tk
convolut.tk
pliekaceh.co.cc
firebux.tk
tombup.tk
pandor.tk
getproxifying.info
glow-ipadd.tk
anonymousdaily.tk
page014.info
statusup.info
garageproxy.tk
dalavale.tk
action07.tk
saletoptargetip.tk
greatslidingip2011.tk
business07.tk
todayhide.tk
action06.tk
honda-cbr1100xxproxy.tk
ducati-1098sproxy.tk
surforex.tk
business06.tk
sparkienewip.tk
cadillac-surfproxy.tk
solar-proxy.info
proxyweaver.tk
proxy-2011.info
anonymousfreeproxy.info
vtunnelwebproxy.info
freeninjaproxy.info