۴.۲۷.۱۳۸۸

بن‌بست «عوام‌گرائی»!









موج اعتراضات که با برخوردهای عجیب در سطح سیاست داخلی جمکران تؤام شد و به بهانة عکس‌العمل در برابر «تقلب‌های» فرضی در روند «انتخابات» شدت گرفت، پس از گذشت بیش از یک ماه هنوز رو به آرامش ندارد. خلاصه می‌گوئیم، با در نظر گرفتن شرایط فعلی نمی‌توان انتظار داشت که این «موج» بدون حضور فعال دولت و نهادهای تصمیم‌گیرنده در مسیر پایه‌ریزی یک برنامة گستردة «اصلاحات» سیاسی توسط دولت رو به آرامش گذارد. حکومت اسلامی به دلیل تاریخچة کوتاه و ویژة خود، جهت ادارة امور کشور در شرایط فعلی درگیر چند مشکل پایه‌ای شده. مهم‌ترین مشکل که امروز به صراحت به چشم می‌آید شاید تعلق «ایدئولوژی» رسمی این حکومت به دورة دیگری از موجودیت سیاسی کشور ایران باشد. حکومتی که در 22 بهمن 57 به دلیل همکاری و هم‌سرائی با ساواک آریامهری و ارتش شاهنشاهی پای به منصة‌ظهور گذاشت.

این دورة ویژه را در همین وبلاگ بارها به نام خوانده‌ایم؛ دوره‌ای است که طی آن دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» رسماً در ایران سیاست‌گزاری می‌کردند. به عبارت دیگر، آمریکا و انگلستان طی این مدت به دلیل تکیه بر ساختارهای سنتی و استعماری خود در منطقه، در مورد مسائل ایران «تصمیم‌» می‌گرفتند، و در آخرین مرحله جهت نهائی کردن «طرح‌ها» به عناوین مختلف توافق رهبران اتحاد شوروی را نیز تحصیل می‌نمودند. یک عقب‌نشینی در فلان منطقه، و یا یک توافق جهت تغییر حکومت بهمان دولت آفریقائی به نفع اردوگاه «شرق» کافی بود که مسکو چشم بر تحولات ایران ببندد. نتیجة این «تصمیم‌گیری‌ها» را طی 80 سال گذشته در ایران شاهد بودیم: کودتاها و فروپاشی‌های «موفق» و یک‌شبه، انقلاب‌های ساختگی و هزاررنگ‌وبو، جنبش‌های موفق و ناموفق، و ... همه در چارچوب همین استراتژی شکل می‌گرفت.

در مطالب پیشین در این وبلاگ اشاره کرده‌ایم که به تأئید بسیاری مورخان و استراتژها، که در میان آنان محققین وابسته به جناح‌های حاکم آمریکا نیز کم نیستند، اتحاد شوروی در تخمین اهمیت استراتژیک سواحل جنوبی خود، هم در دریای خزر و هم در دریای سیاه دچار اشتباهی بسیار سرنوشت‌ساز شد. استالینیسم مسکویت بر این باور بود که ایران و ترکیه، به قول «خروشچف» میوه‌های گندیده‌ای هستند که دیر یا زود در دامان مسکو فرو خواهند افتاد! در نتیجه دلیلی نمی‌دید که برای پیشگیری از رشد سیاست‌های غرب در این کشورها مراودات «دوستانه» با سرمایه‌داری را دچار بحران عمیق کند. مسکو طی سالیان دراز، به غلط بر این باور بود که «نبرد کلیدی» در اروپای شرقی صورت خواهد گرفت! این اشتباه استراتژیک کاری کرد که هنگام برخورد با معضلات «جهان اسلام» سوسیالیسم علمی آنقدرها خود را به زحمت نمی‌انداخت. سطح بسیار نازل کتب و آثاری که سوسیالیست‌های وابسته به مسکو طی سالیان دراز در نقد و بررسی اسلام و مسائل اجتماعی و عقیدتی این دین از دیدگاه ماتریالیستی، حتی در درون مرزهای اتحاد شوروی نگاشتند، به صراحت ثابت می‌کرد که مسکو در این «اسلام» بیش از آنچه دشمن نظری و تئوریک رؤیت کند، به دنبال نوعی همراه و همفکر می‌گشت.

البته این همفکری زیاد هم بی‌دلیل نبود. در تشریح استالینیسم گفته بودیم که این نوع تفکر در برخوردی کاملاً «ماکیاولیست»، مارکسیسم را اصولاً از شیره و اساس خود تهی کرده بود. در ادبیات استالینیست‌ها عبارات پوچ و مضحکی از قماش «سرمایه‌داری ملی و مترقی»، «دین ضداستعماری» و یا «جنبش‌های فئودال آزادیبخش» کم پیدا نمی‌شد. مسئله این بود که این «پدیده‌ها» را در بطن چه «توجهیاتی» قرار می‌دادند!‌ و پرواضح است که در جهان اسلام، یا حداقل در کشورهای همسایة اتحاد جماهیر شوروی سابق که توسط ایالات متحد به قرنطینه‌ای «ضدکمونیست» تبدیل شده بودند، هر گونه جنبش و تحرک اجتماعی به صورتی خودبه‌خود به حرکتی ضدآمریکائی تبدیل ‌شود. در همین راستاست که مسکو تحت لوای استالینیسم طی سالیان دراز سعی کرد که هم بر موضع‌گیری‌های غرب در ایران و ترکیه چشم فرو بندد و کار را در حد «باج‌گیری» استراتژیک و «جسته ـ گریخته» از پایتخت‌های غربی متوقف نماید، و هم سرمایه‌گذاری اصلی خود را بر آنچه جنبش‌های «مترقی» تلقی می‌کرد متمرکز کند. از قضای روزگار یکی از همین «جنبش‌های» به اصطلاح مترقی، در چارچوب استالینیسم حرکت دین‌باوران و دین‌خویان در ایران بود که در 22 بهمن به فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی منجر شد.

با این وجود همانطور که پیشتر گفته بودیم مسکو به دلیل عدم برخورداری از اهرم‌های کافی جهت سیاستگزاری در ایران در تعیین حکومت ایران نمی‌توانست مستقیماً دست داشته باشد. این ضعف به کودتای میرپنج و جذب تمامی شبکة روس‌های سفید به کودتا، و سپس به سازش مهم و اساسی استالین و متفقین در مورد غائلة آذربایجان باز می‌گردد. تعیین حکومت ایران در هر صورت از سوی ایالات متحد و متحدان‌اش صورت می‌گرفت، روسیه می‌توانست این حرکت را تأئید کند، و یا در صورت تکذیب از آمریکا «باج» استراتژیک بگیرد. ولی برخلاف انتظار مسکو، آمریکا به سرعت دست از حمایت از شاه و ایده‌های «مدرنیست» او برداشت و در بحرانی که به فروپاشی سلطنت در ایران منجر شد از همان «دین ضداستعماری» که سال‌های دراز مسکو برایش نقشه‌ها ‌کشیده بود و گوش‌خوابانده بود حمایت کرد! «اسلام عوام‌گرا» یا همان پدیده‌ای که آیت‌الله خمینی «اسلام‌ انقلابی» می‌خواند به این ترتیب تبدیل به کلیدی‌ترین اهرم سیاستگزاری ایالات متحد در منطقة خاورمیانه و بعدها اسب‌شاهوار سرمایه‌داری غرب در آسیای مرکزی شد.

امروز عکس‌العمل مسکو در آنروزها از نظر استراتژیک کاملاً قابل رویت است. به عبارت دیگر تأئید «انقلاب» اسلامی و رهبری روح‌الله خمینی در عمل تلاشی بود از جانب مسکو جهت حمایت از سرمایه‌گذاری‌های کلان بلشویسم بر محور اسلام‌ عوام‌گرا! به همین دلیل شاهدیم که استالینیست‌های وطنی جهت تزریق ایده‌های «ضدامپریالیست» در قلب این کودتای آمریکائی آمادگی خود را سریعاً اعلام داشتند! همانطور که گفتیم حمایت مسکو از خمینی بی‌دلیل نبود، مسکو فضای اسلام عوام‌گرا را که خود قصد بهره‌برداری از آنرا داشت، به دلیل چرخش سریع ایالات متحد از دست داده بود، ولی در شرایطی که پس از کودتای 22 بهمن به وجود آمد مسکو این امکان را نیز نداشت تا بتواند با چرخشی سریع از جناح‌های «غیرمذهبی»، یا همان بورژوازی و طبقات مرفه و نیمه‌مرفه شمال ‌شهری، در مقام آنتی‌تزهای اسلام‌گرایانة عوام حمایت کند. طبقات مورد اشاره نه تنها طی سال‌های دراز ملک اربابی ایالات متحد و متحدان غربی آن به شمار می‌رفتند، که به همین دلیل طی دهه‌ها و به اتهام «وابستگی» به سرمایه‌داری از نظر عقیدتی به رگبار بی‌مهابای خطاب و عتاب مسکو نیز گرفته شده بودند. خلاصه بگوئیم، مسکو پس از کودتای 22 بهمن در تله‌ای افتاد که خود معمار اصلی آن بود!

از طرف دیگر، مشکل اسلام عوام‌گرا به سرعت از ابعادی جهانی نیز برخوردار شد؛ الگوئی که سازمان سیا در ایران به مرحلة اجرا گذاشت به سرعت در تمامی مناطق تحت نفوذ ایالات متحد از آسیای مرکزی گرفته تا خاورمیانه و آفریقای سیاه طابق‌النعل‌بالنعل تکرار شد. در تمامی این مناطق اوباش و بینوایان شهری دسته، دسته، تحت زعامت آخوند و مفتی و روحانی‌نما به هنگ‌های ضدکمونیست سازمان سیا می‌پیوستند! شوروی در عمل با «تأئید» سیاسی این تحولات «پوپولیست» تلاش داشت که موجودیت خود را در بطن این «حرکت‌ها» محفوظ نگاه دارد. ولی شکست بزرگ استراتژیک مسکو دور نبود، و دیدیم که در عمل نقطة آغاز فروپاشی اتحاد شوروی همین چرخش سریع ایالات متحد در ایران به شمار می‌رود.

ولی این «پیروزی‌» برق‌آسا اگر به محافل آمریکائی اعتماد به نفسی را که در شکست ویتنام از دست داده بودند بازگرداند، از نظر سیاسی، طی سال‌هائی که به دنبال آمد هم برای آمریکا و هم برای دست‌نشاندگانش در ایران تبعاتی نیز به همراه ‌آورد. در واقع مطلب امروز به بررسی همین تبعات نزد دست‌نشاندگان واشنگتن در ایران اختصاص خواهد یافت. مطلبی که سعی خواهیم داشت در همین مقطع در قالب یک بررسی بسیار اجمالی و گذرا ارائه دهیم.

نخست به بررسی «تغییر» پایه‌ای در ساختار قدرت اشاره می‌کنیم. اگر در 22 بهمن 57 پدیده‌ای به نام حکومت اسلامی با تکیه بر سازمان‌های وابسته به سیا در ایران به قدرت رسید، ایدئولوژی‌ای که در پس تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» ایران از کودتای میرپنج تا آنروز قرار گرفته بود نیز طی این کودتا به صورتی پایه‌ای دچار «تغییر» شد. البته نمی‌باید در بررسی این «تغییر» دچار توهم شویم. به طور مثال، تا آنجا که به «عوام‌گرائی» مربوط می‌شود، این اصل همیشه در کشور ایران طی 80 سال گذشته سکة رایج بوده! تمامی دولت‌ها از کودتای میرپنج تا به امروز، «عوام‌الناس» را جهت سرکوب «خواص» به ارزش گذاشته‌اند. نه تنها شخص میرپنج و خصوصاً خمینی، خود از عوام‌الناس بودند که تمامی کسانی که پس از کودتای اینان به قدرت‌های عملیاتی و اجرائی در دولت‌ها دست یافتند به شهادت تاریخ جملگی از عوام‌الناس‌اند. پس در اینجا می‌باید «تغییری» که مورد نظر ماست، و به استنباط ما طی کودتای 22 بهمن در ساختار حکومت به وجود آمد، به صورتی مشخص‌تر عنوان کنیم.

در عمل، همانطور که در بالا گفتیم، این «تغییر» به خاستگاه اجتماعی و فرهنگی اوباشی مربوط نمی‌شود که طی این «پروسة» طبقه‌سازی از ناکجاآبادها به قدرت‌های اجرائی دست یافته‌اند؛ اینان در هر حال از 80 سال پیش تا به امروز همگی از جمله عوام‌اند. مسئله این بود که در دورة سلطنت پهلوی نوعی الگوی «خواص‌نما» از طرف غرب در بطن حاکمیت «تعبیه» شده بود، و حاکمان خود را موظف می‌دیدند که از این الگو جهت نشان دادن تعلقات‌شان به طبقة «خواص حکومتی» پیروی کنند! در شرایطی که پس از کودتای 22 بهمن، علیرغم تمامی تلاش‌های ایالات متحد، این الگوی کذا در بطن حاکمیت اسلامی به هیچ عنوان نتوانست شکل و صورت مناسبی به خود بگیرد. این الگو در لفافه‌ای از عوام‌گرائی غرقه و اسیر باقی ماند، در صورتیکه الگوی عوام‌گرائی خود در ارتباط با مردم نیازمند توجیهاتی بود،‌ توجهیاتی که سیر تحولات اجتماعی به هیچ عنوان برای عمال حکومت مهیا نکرد!‌ حکومت «الگوی» خواص خود را از دست داد، و این ناکامی دلائلی داشت که به طور خلاصه سعی در ارائة ابعاد آن خواهیم کرد.

نخست باید اذعان داشت که در سال‌های آغازین کودتای 22 بهمن، جنگ «شرق و غرب» برای نفوذ در کشور ایران، در عمل همین «طبقه‌سازی» کذا را هدف قرار داده بود. اگر یادمان باشد، زمانیکه شیخ مهدی بازرگان به تأئید حلقة کودتا به پست نخست ‌وزیری دست یافت، مهم‌ترین مخالفان‌ وی چپ‌گرایان بودند! برخی به دلیل «لیبرال» تلقی کردن وی ـ این نظریه بیشتر شامل چپ‌های چریکی می‌شد ـ و برخی دیگر همچون اعضاء حزب توده که نمایندة بلشویک‌ها در ایران بودند، جهت حمایت از اسلام عوام‌گرای مسکویت شمشیرها را بر علیه بازرگان از رو بستند؛ خلاصة مطلب مخالفت اینان بیشتر به دلیل خاستگاه اجتماعی و فرهنگی «نهضت‌آزادی» بود!‌ اینان «زرادخانة» اسلام عوام‌گرای مسکو را در برابر کودتا قرار دادند. و تردیدی نیست که در آغاز کار، آن نوع «عوام‌گرائی» که مورد نظر ایالات متحد در ایران بود، به قشر «نهضت‌آزادی» محدود ‌مانده بود. آمریکا می‌پنداشت «نهضت‌آزادی» نازل‌ترین رتبة اجتماعی است که جهت تشکیل دولت و مصون نگاه داشتن رژیم دست‌نشانده از تعرضات اسلام‌ عوام‌گرای مورد حمایت مسکو می‌باید بر مسند قدرت تکیه زند! ولی فشار گروه‌های چپ ـ هر گروه به دلائل خاص خود ـ بیش از این‌ها بود، در نتیجه این وحشت در کانال‌های داخلی آمریکا ایجاد شد که در مصاف با حزب‌توده و تئوری‌های کهن بلشویک‌ها در مورد «اسلام‌عوام‌گرا»، تکیة آمریکا بر «نهضت‌آزادی» ایالات متحد را از صحنة تحولات عقب نگاه خواهد داشت. به همین دلیل به سرعت در بطن تشکیلات وابسته به سازمان سیا و اوباشی که بعدها «حزب‌الله»، «انصارالله» و سپاه و بسیج و غیره از آن بیرون کشیده شدند، گروه‌های گسترده‌ای بر ضد آنچه «لیبرالیسم‌ بازرگان» معرفی می‌شد، بسیج شدند! و در این میان خیمه‌شب‌بازی اشغال سفارت آمریکا توسط مهره‌های سازمان سیا مسلماً نقش بسیار عمده‌ای ایفا کرد. نقش گروه‌های «ضدلیبرال» در قلب کودتای 22 بهمن، در عمل پوشش دادن به سیاست آمریکا، عقب نشاندن نفوذ مسکو و قرار دادن «اسلام» عوام‌گرا در خیمة ایالات متحد در ایران بوده.

تمامی این صحنه‌سازی‌ها طی دوران «جنگ‌سرد» به نفع ایالات متحد تمام شد؛ و زمانیکه نخبگان و گروه‌های نخبه‌گرا بکلی از صحنة سیاست و تشکیلات اداری و آموزشی و نظامی کشور حذف شدند، رژیم همچون پیشینان‌ خود با تکیه بر حمایت بی‌قید و شرط واشنگتن بر این باور بود که می‌تواند دست به تعریف «نخبه‌گرائی» در درون حاکمیت بزند. خلاصة کلام پای جای پای رژیم گذشته بگذارد. این همان الگوئی بود که پیشتر پهلوی‌ها نیز از آن تحت عنوان الگوی «خواص‌نما» جهت سرکوب فئودال‌های قدرتمند و خاندان‌های ریشه‌دار ایران استفاده کرده بودند، و در همین راستا اوباش و عوام‌الناس ویژة خود را به «نخبگان» دستگاه تبدیل می‌کردند. ولی اینبار یک تفاوت اساسی و پایه‌ای ایجاد شده بود: «مدرنیسم» پهلوی‌ها که ارتباط زیادی هم با «مدرنیته» در محتوای فلسفی و هنری و نظری ندارد، نمی‌توانست الگوی کذا را «تکمیل» کند! آرایش الگوی «خواص‌نما» در حکومت اسلامی می‌بایست بدون نسخه‌برداری از نظریه‌های اجتماعی و فرهنگی و ادبی مغرب زمین صورت گیرد، چرا که مسیر حرکت مسکو در بطن اسلام عوام‌گرا زیر پای سیاست‌های سنتی آمریکا را در «اسلام‌ خواص‌گرا» از پیش جارو کرده بود. اینبار نوبت آمریکا بود که در تله‌ای فرو افتد که خود ساخته و پرداخته بود!

سیر عوام‌گرائی که در ارتباطی دینامیک میان دو سیاست حاکم جهانی دست به دست می‌شد، در این سازوکار عملاً در ایران هر روز شدت و سرعت بیشتری می‌گرفت، و پس از پایان جنگ ایران و عراق که در واقع همان قبول شکست در جبهة افغانستان از طرف اتحاد شوروی بود، مشکل بسیار عمده‌ای در کشور ایجاد کرد: روند «حذف» نخبه‌گرائی طی دوران «دفاع مقدس» بجای طبقه‌سازی به پدیده‌های دیگری از جمله «دیپلم‌سازی»، «تیترسازی»، تقلب، و پشت‌هم‌اندازی و ... منجر شده بود. صحنة فرهنگی، اجتماعی، علمی و هنری کشور تحت تأثیر همین عوارض که صرفاً سیاسی بود، به فقری هولناک گرفتار آمد. در عمل این نوع «خواص‌گرائی»، نمی‌توانست زمینه‌ای مناسب در بطن رژیم جهت توجیه «مقامات»، شخصیت‌ها و غیره تحویل مردم در سطح جامعه دهد. رژیم برای حفظ منافع ایالات متحد در برابر نفوذ اتحاد شوروی در بطن یک عوام‌گرائی ناب دست و پا می‌زد، در شرایطی که جهت حفظ موضع ممتاز عمال رژیم به شدت نیازمند تعریف نوعی «خواص‌گرائی» شده بود.

پس از پایان جنگ ایران و عراق، حضور اکبر بهرمانی در رأس قوة مجریه و تلاش‌های وی در مسیر آنچه بلندگوهای غرب پیوسته تحت عنوان «اعتدال» و «میانه‌روی» در بوق گذاشته‌اند، در عمل برای خارج کردن آمریکا از بن‌بستی بود که حکومت دست‌نشاندة اسلامی برایش سوغات آورده بود. تلاش‌های اینان برای بازگرداندن ایرانیان مهاجر به کشور، ایجاد ارتباط با دانشگاه‌های اروپا و آمریکا، گسترش «جهانگردی» و ... همگی در همین راستا صورت گرفت. ارتباط مستقیم سیاسی و نظامی با رژیم اسلامی برای آمریکا حیاتی ولی در این شرایط غیرممکن بود! در دوران حساسی که فروپاشی اتحاد شوروی در آسیای مرکزی، خاورمیانه و اروپا مسائل جدیدی به میانة میدان استراتژی‌های منطقه‌ای می‌انداخت، آمریکا بیش از پیش نیازمند ارتباط نزدیک با دست‌نشاندگان «عوام‌گرای‌اش» در تهران بود. ولی همانطور که شاهد بودیم تمامی تلاش‌های هاشمی رفسنجانی به شکست و بن‌بست انجامید؛ آمریکا نتوانست طی 8 سال حکومت زوج «رفسنجانی ـ خامنه‌ای» حکومت اسلامی را از بن‌بستی که شرایط سیاسی در کودتای 22 بهمن ایجاد کرده بود خارج کند.

خلاصة کلام این «نبرد» جهت طبقه‌سازی در رژیم اسلامی با شکست بزرگی روبرو شد، شکستی که هنوز فضای سیاست کشور از آن به شدت ملتهب است. در مطالب پیشین این وبلاگ مفصلاً توضیح داده‌ایم که «طبقة اجتماعی» بر خلاف تمامی ادعاهای سوسیالیست‌نمایان و مسلمان‌نماهای عوام‌گرا یکی از الزامات در تمامی جوامع بشری است؛ مزخرفاتی از قماش «جامعة بی‌طبقة توحیدی» و یا «سوسیالیسم برای همه» فقط روی کاغذ، آنهم در محدودة بحث‌هائی بسیار ابتدائی می‌تواند دوام و بقاء داشته باشد. بافت طبقات در اجتماع از روز نخست تا به امروز مهم‌ترین شبکه‌ای بوده که در چارچوب آن تداوم حرکت اجتماعی و اقتصادی و مالی و سیاسی امکانپذیر شده. آنان که وجود طبقات را یک «ظلم» تلقی می‌کنند، می‌باید بدانند که وجود «طبقات» در جامعه فی‌نفسه ظلم نیست، آنچه می‌تواند ظلم تلقی شود از میان برداشتن ارتباط انسان‌ها و قرار دادن یک دولت لجام‌گسیخته در مرکز این ارتباطات است؛ دولتی که خود خواه‌ناخواه به صورتی کاملاً مستبدانه‌، همچون نمونه‌های اتحادشوروی، اروپای شرقی و یا فاشیسم‌های جهان سوم، «طبقات» را در چارچوب منافع یک رژیم سیاسی، از نو «تعریف» خواهد کرد!

بافت طبقات در جامعه، ‌ همانطور که مهاتما گاندی نیز عنوان کرده مهم‌ترین سد در برابر نفوذ استعمار است، و بی‌دلیل نیست که طی نخستین ارتباطات مستقیم قدرت‌های استعماری با جامعة ایران، نابودی بافت طبقات در کشور از جمله نخستین اهداف استعمار در ایران بوده. جامعة فاقد طبقات همان است که امروز در ایران در برابرمان قرار گرفته؛ جامعه‌ای بدون دیواره‌های حامی و سنگر اجتماعی، جامعه‌ای که همچون تعریف سرمایه‌داری از «نیروی کار»، در این شرایط خود را به ارزان‌ترین قیمت خواهد فروخت. ولی همانطور که دیدیم هر چند فروپاشی بافت طبقات از جمله نیازهای استعماری است، حتی برای یک حکومت دست‌نشانده هم نوعی «بازسازی مصنوعی» طبقات الزامی خواهد شد، اما در حکومت اسلامی این عمل نتوانست به صورتی که منافع آمریکا را بازتاب ‌دهد انجام پذیرد. آمریکا امروز درگیر حکومتی «عوام‌گرا» شده که نه تنها «عوام‌گرا» باقی خواهد ماند، که در سال‌های آتی نیز قادر به بازسازی‌ یک بافت هر چند مصنوعی از طبقات اجتماعی نیست.

محمود احمدی‌نژاد امروز عامی‌ترین مهره‌ای است که آمریکا می‌تواند از صندوق استعماری خود در ایران بیرون بکشد. اگر آمریکا بخواهد در ایران یک دولت دست‌نشانده را در قدرت نگاه دارد، از این رتبة اجتماعی نمی‌تواند پائین‌تر برود. در عمل با بیرون کشیدن احمدی‌نژاد به عنوان ریاست جمهور «منتخب»، شبکة اسلام‌ عوام‌گرا کاملاً از دست مسکو در ایران خارج شده، هر چند خواهیم دید که مسکو هم زیاد از این «گزینة» واشنگتن ناراضی نیست. کاملاً روشن است که آمریکا تا مدت زمان طولانی‌ای نمی‌تواند روی شاخ احمدی‌نژاد به پیش تازد. این مسئله‌ای است که هم در ایران و هم در ونزوئلا و برزیل گویا از هم اینک واشنگتن را به شدت نگران کرده. به همین دلیل است که آمریکا گزینه‌های جدید سیاسی خود را به صورتی که طی «هیاهوی سبز» در ایران شاهدیم به صحنة «مبارزات» جمکران وارد کرده. تمام تلاش آمریکا این است که پس از پایان یافتن دورة دوم دولت احمدی‌نژاد، افرادی به مسند «ریاست جمهور» اسلامی دست یابند که هم واشنگتن را از بن‌بست سیاسی دیرینة خود، که همان معضل اسلام عوام‌گرا است بیرون بکشند و هم از جمله مهره‌های شناخته شده و مطمئن به شمار آیند. انتخاب میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر جنگ استعماری 8 ساله در این میان بی‌دلیل نبوده.

موسوی در مقام مقایسه با احمدی‌نژاد هم متعلق به قشری به اصطلاح «فرهیخته‌تر» است، و می‌تواند در صورت تکیه بر مسند ریاست جمهوری وسیله ساز خروج احتمالی حکومت اسلامی از «عوام‌گرائی‌ای» باشد که اینک در ایران وبال‌گردن آمریکائی‌ها شده، و هم به دلیل وابستگی‌های ریشه‌ای به جنایاتی که طی نخستین روزهای شکل‌گیری حکومت اسلامی صورت گرفته، از هر گونه ابتکار عمل در سیاست کشور عاجز خواهد بود. موسوی حتی اگر با 50 میلیون رأی هم به ریاست جمهوری انتخاب شود، آنقدر دست‌هایش زیر سنگ سیاست‌ها و محافل استعماری است که قدرت تکان خوردن نخواهد داشت. به همین دلیل است که تا این حد مورد توجه نظام رسانه‌ای جهانی قرار گرفته و سعی تمام به خرج داده می‌شود تا وی را خارج از تمامی هنجارهای دیپلماتیک و بین‌المللی، صرفاً بر پایة چند تظاهرات خیابانی و اعتراضی برندة یک «انتخابات» معرفی کنند!

با اینهمه پرواضح است که واشنگتن برای چهار سال آینده بالاجبار «انتخاب» خود را بر احمدی‌نژاد استوار کرده. و در همین راستا سعی خواهد داشت که در فرجة این چهار سال سیاست جایگزین را نیز در قلب «خط‌امامی‌ها» و «جنبش سبز» برقرار سازد! ولی همراهی آمریکا که با احمدی‌نژاد صرفاً به دلیل مصلحت الزامی شده، از طرف سیاست‌های منطقه‌ای در این مقطع به احتمال زیاد به نحو دیگری مورد بهره‌برداری قرار خواهد گرفت. روسیه از گزینة آمریکا در ایران حمایت می‌کند، چرا که با حضور احمدی‌نژاد در پست ریاست جمهوری هر گونه ارتباط مستقیم میان تهران و واشنگتن حتی اگر منتفی نباشد، برای هر دو طرف بسیار مخرب خواهد بود. آمریکائی‌ها در نعل‌های وارونه‌ای که در سطح جهانی کوفتند، آنقدر در ظاهر بر شاخ مخالفت با احمدی‌نژاد کوبیده‌اند که امروز بر سر میز مذاکره نشستن با وی کار بسیار مشکلی شده. ولی به استنباط ما این مذاکرات صورت خواهد پذیرفت؛ آمریکا ناگزیر از علنی کردن روابط خود با اوباش جمکران می‌شود، و این مسئله برای حکومت اسلامی و واشنگتن هر دو بسیار گران تمام خواهد شد.

از طرف دیگر، تزلزل ایجاد شده در بطن دولت احمدی‌نژاد چندین نتیجة مستقیم سیاسی به همراه می‌آورد. به عقیدة ما مهم‌ترین این نتایج چرخش اجباری و دوبارة تهران به جانب مسکو خواهد بود. به همین دلیل است که تبلیغات حزب توده، اخیراً جهت «مبارزه» با احمدی‌نژاد دولت «سرمایه‌داری» روسیه را نیز مستقیماً هدف قرار داده! اینان به صراحت می‌دانند که احمدی‌نژاد تا چند صباح دیگر، به دلیل داده‌های منطقه‌ای به شدت تضعیف خواهد شد و نهایت امر جهت حفظ موجودیت خود راهی جز همراهی با مسکو نخواهد داشت. به عقیدة ما حمایت‌های بی‌دریغ غرب و حتی احزاب «چپ‌نما» از موسوی فقط به این دلیل است که چرخش دولت ایران به سوی مسکو در این شرایط به معنای مرگ «اوپوزیسیون» مصنوعی‌ای خواهد بود که طی سی سال گذشته با سرمایة غرب سر هم شده. احمدی‌نژاد در تأئید همین چرخش سیاسی، در سخنرانی امروز خود رحیم مشائی را به عنوان معاون اول ریاست جمهوری معرفی کرده! می‌دانیم که مشائی با مطرح کردن عبارت معروف «ملت اسرائیل»، عملاً به جنگ هیاهوی تبلیغاتی‌ای رفت که طی سه دهه توسط سازمان سیا در ایران به «هنجارهای» دینی و سیاسی تبدیل شده بود. تأئید وی در این مقام از طرف احمدی‌نژاد نشان می‌دهد که باد از کدام جهت می‌وزد.

به همین دلیل برداشت ما از شرایط فعلی این است که دولت احمدی‌نژاد در صورت تمایل به حفظ موجودیت خود می‌باید به سرعت در برابر آنچه تا به حال «سیاست‌های» خط‌امامی و انقلابی و ... معرفی شده موضع‌گیری کند. البته پرواضح است که در ساختار حکومت اسلامی چنین چرخش‌هائی مورد حمایت تشکیلاتی قرار نخواهد گرفت. نظام اداری و امنیتی و انتظامی کشور به صورت کامل در اختیار محافل غرب قرار دارد، ولی اگر قبول کنیم که غرب به دلیل ارتباط ویژه‌ای که مجبور خواهد شد با ایران برقرار کند، در منطقه به شدت تضعیف می‌شود، فروپاشی نظام اداری و تشکیلاتی استعماری نیز آنقدرها از تصور دور نیست. در هر حال حتی اگر احمدی‌نژاد و دستگاه دولت وی در برابر تغییرات مقاومت نشان دهند، مسلم است که مسکو و دهلی‌نو در این مورد بخصوص کنار نخواهند آمد.

با توجه به همین دلایل، در آغاز مطلب شرایط ایران را از نظر سیاسی بسیار ویژه تحلیل کردیم. هیاهوی میرحسین موسوی در صورتی رو به افول خواهد گذاشت که احمدی‌نژاد بتواند اهرم قدرتمندی را که تا به حال در دست «جنبش سبز» قرار داشته، و همان همراهی و همگامی طبقات مرفه و نیمه‌مرفه شهری با میرحسین موسوی است از دست اینان خارج کند. تلاشی که به احتمال زیاد از هم اکنون آغاز شده، البته همانطور که گفتیم برای اینکار نه احمدی‌نژاد شتابی از خود نشان می‌دهد و نه تشکیلات انتظامی و امنیتی با او همراهی خواهد کرد؛ آنچه امروز تعیین کننده می‌شود فشاری است که قدرت‌های منطقه‌ای بر گردة اسلام «عوام‌گرا» تحمیل می‌کنند. همانطور که دیدیم این «اسلام» امروز هم برای آمریکا گرفتاری شده، و هم برای مسکو و دهلی‌نو و پکن. خصوصاً پس از درگیری‌های اخیر در شمال غربی چین، دولت این کشور هم بر خلاف معمول دیگر علاقه‌ای به ادامة حیات سیاسی آن نخواهد داشت.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس







فیلترشکن‌های جدید18ژوئیه2009

facelessbook.info
www.rainbowprox.info
www.grapeproxy.info
ateway.info
www.stunnel.eu
www.passthe.net
www.euproxy.eu
www.racoon3.com
www.hidingfrenzy.info
www.mathshomeworking.info
www.proxyit.eu
www.proxyextra.eu
www.raisinprox.info
www.rainbowproxy.info
www.nofilters.eu
www.nofilter.eu
www.allowaccess.info
www.dustyspace.info
www.wildtunnel.eu
www.findthesite.info
www.rainbowpr0x.info
www.awayaroundthem.info
www.coconutproxy.info
teentunnel.info
proxy.braws.com.br
www.unblockme.eu
www.searchone.info
www.pineappleprox.info
www.coconutprox.info
www.bananaproxy.info
www.server5.eu
a11proxy.youngforums.com
localdomain.ws/wml6eb23q
www.unblockit.eu
www.thefileserver.eu
www.grapeprox.info
5hk.net
www.bluenowhere.info
www.bananaprox.info
www.cherryprox.info
www.zoombrowse.eu
www.freebrowse.eu
www.superbrowser.eu
www.proxys.com.mx
www.tinywizard.info
www.browserunlock.eu
www.pineappleproxy.info
www.raisinproxy.info
www.securebrowse.eu
www.myspaceatschool.eu


۴.۲۴.۱۳۸۸

سی سال واژگون‌نمائی!









سال‌هاست که ملت ایران در چنبرة هولناک یک پوپولیسم کور و ضدانسانی گرفتار آمده، و شاهدیم که صحنه‌گردانان این پوپولیسم تا چه حد در بطن همین نظام شترگاوپلنگ توانسته‌اند اکثر بحث‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی و فرهنگی و حتی اقتصادی را عملاً به بیراهه بکشانند. این نوع برخورد با «واقعیات» شاید پیش از استقرار آخوندیسم در کشور ایران به این صراحت تجربه نشده بود، با این وجود فناوری‌های این روش‌ بسیار شناخته شده است. در عمل تبلیغاتی که طی سه دهة اخیر فضای کشور را اینچنین زهرآلود کرده فقط چند هدف اصلی و بسیار روشن و صریح را دنبال می‌کند. شناخت این اهداف بسیار ساده است.

نخستین این اهداف همان قلب واقعیت است. خلاصه بگوئیم، واقعیت در صور متعارف و شناخته شدة خود، در رفتار، گفتار و کردار این رژیم، ‌ که یک دستگاه «واژگون نگاری» تمام و کمال است، عملاً جای خود را به «قلب» داده! به عبارت دیگر تلاش دستگاه تبلیغاتی این نظام بر این اصل کلی تکیه دارد که با استفاده از شیوه‌های سنتی در «علم ‌کلام»، رخدادها را از طبیعت واقعی خود جدا کرده، به آن‌ها رنگ و بو و مسیر و جهتی مناسب منافع تشکیلات حاکم اعطا کند. حال این رخداد هر چه باشد هیچ تفاوتی نخواهد کرد.

البته برخی در همین مقطع خواهند گفت، تمامی رژیم‌های سیاسی در همین مسیر حرکت می‌کنند. ما هم این اصل را قبول داریم، ولی آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود درجة وابستگی بنیادهای تبلیغاتی رژیم‌ها به این نوع «واژگون نمائی» است. هر چه این وابستگی عمیق‌تر و ساختاری‌تر شود، هم تبلیغات رژیم مضحک‌تر و پوشالی‌تر خواهد شد، و هم تلاش رژیم جهت حفظ موجودیت‌اش، این تبلیغات را در مسیر گزافه‌گوئی‌هائی باز هم عمیق‌تر رهنمون می‌شود.

برای بررسی این واژگون‌نمائی و قلب واقعیت نگاهی به جنگ 8 سالة ایران با عراق می‌اندازیم. می‌‌دانیم که این جنگ از انواع استعماری بود. در تعریف یک جنگ استعماری نیازی به جستجو در دائره‌المعارف و چیستان‌ها نداریم. تعریف یک جنگ استعماری ساده‌تر از این‌هاست؛ اگر طی تاریخ بشر، و بر اساس آنچه «اقتصاد سیاسی» نام دارد، جنگ‌ها پیوسته بازتاب نیازها و تمایلات گسترش‌طلبانه و سلطه‌جویانة مالی و اقتصادی رژیم‌های حاکم‌اند، در یک جنگ استعماری، رژیم‌های درگیر نه برای حفظ منافع خود، که در چارچوب حفظ منافع اربابان و حاکمان فرامرزی خود پای در میدان نبرد می‌گذارند. خلاصة کلام اگر در یک جنگ «کلاسیک» ملت‌ها برای حفظ سیطرة رژیم‌ها جان می‌دهند، در یک جنگ استعماری کشتار و قصابی‌ برای جان دادن به منافع استعمار صورت می‌گیرد. در نتیجه، اگر ادعاهای حکومت اسلامی مبنی بر استقلال از شرق و غرب و شمال و جنوب صحت می‌داشت، حملة عراق به ایران می‌بایست در عرض چند روز فیصله می‌یافت! چرا که در صورت «استقلال» رژیم ایران، این حملة نظامی در ساختار منطقه‌ای، اقتصادی و مالی نمی‌توانست برای قدرت‌های استعماری که پشت سر عراق نشسته بودند، منفعتی به همراه داشته باشد.

ولی دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد، و قضیة این خونریزی آنقدر ریشه یافت و شاخه پیدا کرد که حتی پس از قبول آتش‌بس بدون قیدوشرط از جانب رژیم عراق، رژیم به اصطلاح «مستقل» حکومت اسلامی حاضر به پایان جنگ نبود! اینهمه در شرایطی که اقتصاد وابستة ایران به صادرات نفت خام نمی‌توانست از این جنگ منفعت و بهره‌ای داشته باشد؛ منفعت از آن دیگران بود!

ولی برای ادامة این جنگ احمقانه، که صدها هزار جوان ایرانی را به خاک و خون کشیده، و بدنة اقتصادی و مالی کشور را عملاً فلج کرده بود، ادعای حکومت اسلامی بر پایة همان اصولی تکیه داشت که ما آنرا «واژگون‌نمائی» می‌خوانیم. این حکومت ادعا می‌کرد که در هر حال «پیروز» است! و اگر عراق طالب صلح شده به دلیل وحشتی است که صدام حسین از سقوط دارد! اینکه ایران بتواند رژیم عراق را متلاشی کند، یک حکومت اسلامی تحت نظر تهران در بغداد به قدرت برساند؛ بعد هم پاسدارهای حکومت اسلامی شال و کلاه کرده، بروند و بیت‌المقدس را به حساب خود «آزاد» کنند، قسمت‌های بعدی در این پروسة «واژگون‌نمائی» شده بود. دیدیم که سال‌ها پس از پایان جنگ ایران و عراق، رژیم این کشور را ارتش‌های ایالات متحد و انگلستان، پس از فروپاشی اتحادشوروی، آنهم صرفاً به دلیل تعامل و همکاری با روسیه، هند و چین توانستند از قدرت ساقط کنند! خلاصه می‌گوئیم، عملیاتی که حکومت اسلامی در تبلیغات خود به خورد خلق‌الله می‌داد در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم عملی نبوده. نقشه‌های استراتژیک و خطوط نفوذ رژیم‌های سیاسی در جهان، در هزارة سوم بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان با روضه‌خوانی و سینه‌زنی و به راه انداختن «امت» در کوچه و خیابان آن‌ها را «تغییر» داد. در ثانی، به دلیل گسترة جهانی منافع اقتصادی و مالی، همانطور که بالاتر نیز گفتیم، این «تغییرات» به هیچ عنوان بازتاب منافع ملت‌ها نیست، چه دلیلی دارد که یک رژیم به اصطلاح «مستقل» مردم را برای اعمال این «تغییرات» به جنگ بفرستد، تا کشته شوند و متحمل خسارات مالی و جانی؟

می‌دانیم که «جنگ» در هیچ فرهنگ و تاریخچه‌ای عملی «یک‌ جانبه» نیست؛ جنگ می‌باید حداقل دو طرف داشته باشد. در نتیجه زمانیکه طرف مقابل از صلح سخن می‌گوید، نفس جنگ به زیر سئوال برده شده. مسئله این خواهد بود که تقاضای طرف مقابل برای قبول صلح چیست؟ طرف مقابل نمی‌تواند شرط خود را بر این اصل بگذارد که هم رژیم ساقط شود، هم حاکمان قتل‌عام شوند، هم حکومت دست‌نشانده شود، و ... این را صلح نمی‌گویند. و کشوری که یک متر مربع از خاک عراق را در آنروزها در تصرف خود نداشت نمی‌توانست چنین شرایطی را «منطقاً» به عنوان شرایط صلح مطرح کند. حکومت اسلامی فقط می‌خواست که این جنگ ادامه یابد، آنهم جهت لبیک‌گفتن به منافع اربابان غربی‌اش.

امروز از پایان این جنگ استعماری بیش از دو دهه می‌گذرد. خلاصه بگوئیم، جوانان ایرانی که 20 سال از سن‌شان گذشته، و برخی حتی ازدواج کرده و خود صاحب فرزند شده‌اند، پس از این جنگ به دنیا آمده‌اند! با این وجود، «واژگون‌نمائی» حکومت اسلامی ایجاب می‌کند که هنوز دقایق این جنگ در پس پردة ابهام پنهان بماند! هنوز معلوم نیست که صراحتاً چه جناح‌ها و چه محافلی از ادامة این جنگ احمقانه حمایت می‌کردند، و دلائل‌شان برای این سیاست‌ها چه بوده؟ هنوز معلوم نیست آغازگر واقعی، و نه تبلیغاتی این جنگ کدام محافل‌ بوده‌اند؟ هنوز معلوم نیست سرنوشت صلح چه بوده، و در شرایط فعلی یعنی اشغال عراق توسط ارتش‌های آمریکا و انگلستان صلح چه معنا و مفهومی برای ایرانیان می‌تواند داشته باشد. و در شرایطی که تمامی مسائل در پس پردة ابهام فرو افتاده، شاهد بودیم نخست‌وزیری که این جنگ لعنتی را 8 سال راهبری می‌کرد، تحت عنوان «آزادیخواه» سر از مسابقات انتخاباتی همین حکومت نیز به در می‌آورد!

می‌دانیم که ملت‌های جهان برای دست‌یابی به «واقعیات» اجتماعی و تاریخی خود اینهمه صبر و تحمل ندارند. به طور مثال از جنگ مفتضحانة ویتنام برای آمریکائی‌ها به سرعت «رفع ابهام» شد! و یا حتی در اتحاد شوروی نیز که رژیم به دلیل سانسور و دسته‌بازی و سرکوب سیاسی شهرة آفاق بود، طی سال‌های آخر جنگ افغانستان، فیلم‌سازان و نویسندگان کم نبودند که آثاری خارج از مسیر رسمی تبلیغات دولتی به بینندگان و خوانندگان ارائه می‌دادند!‌ در حکومت اسلامی در کمال تعجب چنین «ابهام‌زدائی‌هائی» به هیچ عنوان دیده نمی‌شود. در عمل، حکومت پس از 8 سال «واژگون‌نمائی» استعماری جهت توجیه جنگ، امروز حتی به خود زحمت نمی‌دهد که «صلح» را توجیه کند. در همین راستا است که ما این حکومت را وابسته و دست‌نشانده می‌خوانیم، چرا که اگر کوچک‌ترین رگه‌ای از استقلال در ساختار این حکومت وجود می‌داشت، حاکمان نمی‌توانستند در تدوین تاریخچة جنگی که صدها هزار قربانی گرفته، با ملت ایران با چنین خشونت و بی‌توجهی برخورد کنند. این دستگاه خودفروخته و دست‌آموز اجنبی است، و مهم‌ترین مأموریت‌اش ریختن آب به آسیاب بیگانه‌ است.

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به نمایشات انتخاباتی در همین حکومت! همانطور که در بالا گفتیم «واژگون‌نمائی» یکی از مهم‌ترین هنرهای حکومت جمکران است. اگر جنگ 8 ساله را به صورتی سطحی و اجمالی بررسی کردیم، این بررسی می‌تواند در مورد تمامی خطوط تبلیغاتی این رژیم «شترگاوپلنگ» به یک‌سان صورت پذیرد. ولی از آنجا که مسئلة انتخابات جمکران مدتی است خط اول تبلیغات را به خود اختصاص داده، و در میان ایرانیان حساسیت‌های شدیدی برانگیخته، نگاهی به «انتخابات» خواهیم داشت.

به طور مثال، یکی از نخستین تلاش‌های «واژگون‌نمائی» در تبلیغات حکومت، ادعای تفاوت «فرضی» میان نامزدهای تأئید شده بود! در عمل میان نامزدها هیچ تفاوتی وجود نداشت. همگی آنان اعضاء محافل مشخصی هستند که عضو فعال غائلة کودتای 22 بهمن و کودتاهای دیگری به شمار می‌روند که پس از آن به وقوع پیوسته. از طرف دیگر، به دلائلی که هنوز بر بسیاری ایرانیان پوشیده مانده، تبلیغات جهانی نیز پای در هیاهوی این به اصطلاح «انتخابات» گذاشته بود! می‌دانیم که کشور کوچک، کم‌جمعیت و عملاً استعمارشده‌ای به نام ایران، از نظر تحولات در سیاست‌ جهانی آنقدرها اهمیت ندارد. جناح‌بندی‌ها در این حکومت در محافل دیگری تعیین می‌شود، و اینکه تبلیغات جهانی بر محور این «انتخابات» فعال شده بود به صراحت نشان می‌داد که مسائلی ورای «انتخاب» رئیس قوة مجریه در میان است.

این تبلیغات جهانی و منطقه‌ای به حدی در بوق «تفاوت‌های کذا» میان نامزدها دمید که حتی بسیاری از جوانان ایرانی، همان‌ها که هر روز با تمام وجود خود فشار فاشیسم دینی را تحمل می‌کنند، خصوصاً همان‌ها که پیشتر گفتیم حتی جنگ را هم ندیده‌اند، به این صرافت افتادند که بعضی از اینان با احمدی‌نژاد حتماً «تفاوت» دارند. این «واژگون‌نمائی» که توسط حکومت اسلامی سازمان داده شد، در سطح جامعه همچون دوران خیمه‌شب‌بازی‌های دوم خرداد، نوعی سردرگمی در میان قشرهای گسترده‌ای از مردم ایران ایجاد کرد، و در این میان، به شهادت مطالب و موضوعاتی که هنوز بر شبکة مجازی در دسترس است، گروه‌های شناخته شدة سیاسی هیچ یک در جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی» صریح و بی‌پرده دست به عمل نزدند.

گروه‌های سیاسی که برخی ادعای 80 سال مبارزه با استبداد و دیکتاتوری را «یدک» می‌کشند، بایگانی‌ها، بریدة روزنامه‌ها، نامه‌های اداری، مدارک تاریخی و ... را جهت فراهم آوردن زمینة افشاگری در اختیار مردم کشور قرار ندادند! خلاصة کلام، تمامی این گروه‌ها با فرو افتادن در منجلاب «واژگون‌نمائی» که حکومت اسلامی به راه انداخته بود در عمل ثابت کردند که از هیچگونه مسئولیت سیاسی و استقلال عمل و فکر برخوردار نیستند. با این وجود، و علیرغم سکوتی که در برابر این «واژگون‌نمائی» فضای سیاسی کشور را فراگرفته بود، دو گروه در ارتباط با این تبلیغات «سازماندهی» شدند: تحریم‌کنندگان و شرکت‌کنندگان!

البته در این تحلیل اجمالی از بررسی گروه‌های داخلی خودداری می‌کنیم، چرا که این گروه‌ها به استنباط ما مستقیماً تحت نظارت وزارت اطلاعات فعال‌اند. ولی اکثریت گروه‌هائی که هم در خارج از مرزها نوعی «مخالف‌نمائی» می‌کنند، و هم طی «انتخابات» اخیر برای حضور فعال مردم در برابر حوزه‌ها «پستان به تنور می‌چسباندند» خطوط مشخص تبلیغاتی خود را نه از بطن آنچه «مخالفان» این حکومت فریاد می‌کنند، که از درون تبلیغات حکومت اسلامی بیرون می‌کشیدند! به عبارت دیگر، این‌ گروه‌ها بجای «ابهام‌زدائی» از واژگون‌نمائی‌های رژیم، نقش بلندگوهائی را ایفا می‌کردند که مهم‌ترین وظیفه‌شان انعکاس دادن به همین «واژگون‌نمائی‌ها» در خارج از کشور شده بود!

اینان از مردم ایران درخواست می‌کردند که با شرکت فعال در این به اصطلاح «انتخابات»، در عمل خود را تا ردة سیاهی‌لشکر یک رژیم فاشیست تقلیل رتبه دهند! البته در توجیه این درخواست بیشرمانه، استدلالاتی دیده می‌شد که بسیار احمقانه بود. به طور مثال ادعای اینکه «شرکت فعال» مردم می‌تواند «راست‌افراطی» را در حکومت اسلامی منزوی کند، از آنجمله اظهاراتی بود که فقط در دکان امثال حزب‌توده، و بعضی‌ «اکثریتی‌ها» می‌توانستیم پیدا کنیم. اینکه در میان 4 نمایندة «تأئید شده» از جانب یک رژیم فاشیست و سرکوبگر، بعضی «تشکل‌های» به اصطلاح سیاسی و «چپ‌نما» نامزدهائی می‌دیدند که حضور رسمی‌شان می‌توانست «راست‌افراطی» را منزوی کند از آن جفنگیاتی است که فقط در دکان عطاری «توده‌ای ـ نفتی‌ها» یافت می‌شود! درست مثل این است که یک گروه ضدفاشیست به مردم آلمان در اوج «نازیسم» توصیه می‌کرد، با حمایت از گوبلز و یا گورینگ می‌توان هیتلر را منزوی کرد!

با این وجود گروه‌های «راستگرای مخالف‌نما» که خواهان فعالیت انتخاباتی نیز شده بودند، در این میان از چپ‌نماها موضعی قابل‌قبول‌تر داشتند. می‌دانیم که حضرات راستگرای آخوندی، علیرغم لیبرال‌منشی‌های ادعائی معمولاً نان‌شان به کیسه‌های دلاری وابسته است که سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در میان «علاقمندان» توزیع می‌کنند. این محافل با فرستادن خلق‌الله به پای صندوق‌های رأی، بر خلاف آنچه می‌نمودند، در عمل کاری به نتیجة «نمایشات» نداشتند. برای اینان حفظ حکومت اسلامی بر اریکة قدرت و حفظ وجوهات دریافتی مهم بود. هر چه جمعیت در برابر درهای ورودی سفارتخانه‌های اشغالی ایران انبوه‌تر ‌می‌شد، امکان اینکه کیسه‌های دلار سنگین‌تر و وزین‌تر باشد بیشتر بود! «شاه‌سخن» این راست‌گرایان «آخونددوست» در این جملة زیبا و شهلا نهفته بود که، «رأی من می‌تواند کوه‌ها را جابجا کند!»

فصل‌مشترک گروه‌هائی که در این «انتخابات» شرکت فعال داشتند در این خلاصه می‌شد که حکومت اسلامی «آراء مردم را می‌شمارد»!‌ در نتیجه در پس مخالف‌خوانی‌های ظاهری و ضدیت نمایشی با آخوندیسم، گروه‌های مخالف‌نما که شرکت در انتخابات را تبلیغ می‌کردند بر «صداقت» عمل حکومت اسلامی به صورت غیرمستقیم در برابر افکار عمومی مهر تأئید می‌گذاشتند! این عمل جز بازتاب دادن به همان «واژگون‌نمائی» هیچ توجیه دیگری ندارد. و در این صورت هیچ شکی وجود نخواهد داشت که این گروه‌ها، در هر طیفی قرار گیرند، همگی نانخوران دستگاه جمکران و اربابان فرامرزی‌اش هستند.

البته گروه‌هائی هم بودند که این «انتخابات» را تحریم کردند، با این وجود در کمال تأسف موضع‌گیری مناسب و ممتدی از اینان در دست نیست. نخست اینکه در میان این گروه‌ها کم نیستند راست‌گرایان افراطی و چپ‌گرایان «چریکی» که اصولاً انتخابات و آراء عمومی را یا به شیوة رضامیرپنج «قرتی‌بازی» می‌خوانند، و یا به شیوة استالین، تئاتری متعلق به «بورژوازی منحط»! در چشم اینان اگر «انتخابات» حکومت اسلامی محکوم است، به هیچ عنوان به این معنا نیست که «انتخابات» حق مردم باشد! خلاصه می‌گوئیم، از نظر اینان «انتخابات» اصولاً مردود است؛ «کار هم به شرط چاقوست!» اگر دستة چاقو در کف اینان باشد، حاکمان مستبدی خواهند بود؛ در غیراینصورت تبدیل می‌شوند به «آزادیخواه» شهید و مظلوم! در نتیجه این گروه ویژه را چه در طیف راست و چه در طیف چپ از بررسی می‌باید حذف کرد؛ اینان متعلق به فضای این نوع «بحث‌ها» نیستند. ولی گروه‌هائی هم بودند که همچون برخی سلطنت‌طلبان و بعضی محافل «جمهوری‌خواه»، هم خود را در کل طرفدار «انتخابات» می‌دانستند، و هم شرکت در این «انتخابات» را رسماً تحریم کردند. ولی اگر می‌گوئیم برخورد مناسب و ممتد از اینان ندیدیم دلیل دارد.

همانطور که شاهد بودیم پس از برگزاری نمایشات مهوع «انتخابات»، و علنی شدن آنچه در نظام رسانه‌ای «تقلبات گسترده» معرفی شد، به ناگاه هیاهو سراسر نظام رسانه‌ای را فرا گرفت! میرحسین موسوی که طی 20 سال گذشته از وحشت خونخواهی بازماندگان قصابی‌هایش از کوچه و خیابان‌های اطراف انستیتو پاستور یک قدم بیرون نگذاشته بود، در پس این «تقلبات فرضی» آناً تبدیل به «قهرمان ملی» شد! فیلم پشت فیلم، مصاحبه پشت مصاحبه، تظاهرات «فرضی» پشت تظاهرات فرضی!‌ تو گوئی ملت ایران جز حمایت از «میرحسین» اصلاً فکر و ذکری ندارد! این «بوق» نفرت‌انگیز هنوز هم در فضای رسانه‌ای، خصوصاً در سایت‌های اینترنتی طنین‌افکن است. اگر رسانه‌های داخلی در چارچوب همان «واژگون‌نمائی‌ها» که از سه دهة پیش در رأس سیاست‌های جمکران قرار گرفته، سعی در فوت کردن در آستین موسوی دارند، نقش سایت‌ها و خبرگزاری‌های خارجی و مخالف‌نمایان در این میان نمی‌تواند خارج از همکاری با حکومت اسلامی در مسیر دیگری توجیه شود.

میرحسین موسوی حتی آنزمان که روح‌الله خمینی هم زنده بود، از نظر سیاسی و شخصیتی آش ‌دهان‌سوزی به شمار نمی‌رفت. و دیدیم که این فرد، پس از سه دهه حضور در بالاترین مناصب حکومتی، در یک «مناظرة» تلویزیونی از پس جوابگوئی به یک لات بی‌سروپا نیز بر نیامد. حال چه شده که این موجود مفلوک و «لال»، قهرمان دمکراسی ملت ایران معرفی می‌شود؟ این اگر یک واژگون‌نمائی صریح و بی‌پرده نیست پس چیست؟ و حامیان این هیاهو اگر حامیان حکومت اسلامی نیستند، که هستند؟ جالب‌تر اینکه، همان‌ها که شرکت در «انتخابات» را تحریم کرده بودند، با اوج‌گیری هیاهوئی که برخی کانال‌ها در اطراف موسوی به راه انداختند، آناً «حمایت» خود را از این فرد و تحرکات وی «اعلام» داشتند! این گروه‌ها در این مقطع به صراحت نشان دادند که قادر به حفظ یک موضع سیاسی منسجم نیستند. اینان به دلیل هیاهوئی که حکومت اسلامی و اراذل و اوباش دولتی در چارچوب سیاست‌های داخلی و خارجی همین حکومت به راه انداخته بودند، تمامی استراتژی سیاسی خود را از دست دادند! چپ‌افراطی سریعاً مسحور «آشوب‌پرستی‌های» سنتی خود شد! و با انتشار عکس‌هائی‌ از صحنه‌گردانی‌هائی که اکثراً توسط عمال حکومت و ساواک جمکران، در تهران و شهرستان‌ها به روی پرده برده شده بود، در نقش «انسانی» و «انقلابی» خود به دست‌و‌پا زدن افتاد!‌ برای این نوع «چپ» هر وقت چند لات‌و‌لوت سر گذر دادوفریاد به راه بیاندازند، همان «انقلاب کارگری» است! لنین از خاک بلند می‌شود و باکونین از راه می‌رسد!‌ ولی راست‌افراطی و جناب‌سرهنگ‌های ساواکی ساکن لوس‌آنجلس نیز در این میان دیدنی بودند، این حضرات با مشاهدة هیاهوی «موسوی» سریعاً یراق‌ها را سر نیزه کردند که، «یاحسین، میرحسین»!

البته نویسندة این وبلاگ به هیچ عنوان این اصل را مردود نمی‌داند که حکومت اسلامی از نظر افکار عمومی در ایران مردود و منفور است، و اینکه جامعه به دلیل عملکرد این دستگاه متعفن در مرز شورش قرار گرفته. ولی اگر حاکمیت به دلیل محظورات بین‌المللی و محفلی خود عمداً دست به آشوب‌سازی در سطح جامعه می‌زند، این انتظار منطقی وجود دارد که گروه‌های سیاسی همچون شتری مست و کور پای در شن‌های روان نگذارند؛ انتظاری که در کمال تأسف برآورده نشد. به هر تقدیر تجربة 22 خردادماه 1388 بار دیگر به صراحت نشان داد که در درجة نخست قسمت عمده‌ای از «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی، چه در جناح‌چپ و چه در جناح راست مستقیماً به حکومت جمکران، و یا محافل بین‌المللی‌ای وابسته است که اربابان این حکومت به شمار می‌روند. پر واضح است که این جناح‌ها در مقاطع آینده نیز جز سرازیر کردن آب به آسیاب جمکران مسیر دیگری نپیمایند. و در کمال تأسف تحولات اخیر بار دیگر این اصل نگران کننده را به اثبات رساند که اوپوزیسیون غیرحکومتی به طور کلی از قدرت استدلال و تحلیل شرایط سیاسی عاجز است. این گروه فقط به دنباله‌روی از تحولات بسنده می‌کند، و قادر نیست که در برابر این تحولات یک موضع‌گیری منطقی و ممتد داشته باشد.

طی نمایشاتی که حکومت اسلامی به روی پرده برد، و تهاجمات گسترده‌ای که توسط نظام‌های خبرسازی جهانی، عملاً بر علیه ملت ایران، در مردود نشان دادن اصل انتخابات سیاسی در کشور، و در مسیر زیرپای گذاشتن حقوق انسانی ایرانیان صورت گرفت، هیچیک از گروه‌های سیاسی حاضر نشد آلوی «خوش‌مزه‌ای» که هیاهوی سیاسی استعماری در دهانش گذاشته بود بردارد. هیچ گروه سیاسی حاضر نشد جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی‌ها» اعتبار «فرضی» خود را هزینة روشنگری در فضای سیاسی کشور کند! شرکت در «تظاهرات» و حمایت از «موضع‌گیری‌های» موسوی نقل مجلس تمامی این به اصطلاح گروه‌های سیاسی شده بود. حتی گروه‌های چریکی که بالاتر گفتیم، و اصولاً انتخابات را در کل قبول ندارند، برای موضع‌گیری صریح در مخالفت با این گربه‌رقصانی‌ها یک هفته وقت گذاشتند! گروه‌های دیگر از جمله حزب‌توده، جماعت نانخوران سفارتخانه‌های حکومت اسلامی، در کنار بسیاری از همان‌ها که شرکت در «انتخابات» جمکران را قبلاً به اصطلاح «تحریم» کرده بودند، هنوز بر طبل میرحسین می‌کوبند!

البته طی چند روز گذشته بعضی خطوط روشن‌تر شده! نوکران راست‌گرای سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در نقش «علیامخدره‌هائی» ظاهر شده‌اند که گویا «فریب» آقا را خورده‌ بودند! هنوز غر می‌زنند؛ میرحسین یا حسین هم می‌گویند؛ ولی دست‌شان زیر میز طرف رفسنجانی دراز شده تا جیره‌ و مواجب به موقع برسد! گروه‌های راستگرا و تحریم‌کنندگان «انتخابات» یا سکوت کامل کرده‌اند، یا هنوز در «یاحسین، میرحسین» در جا می‌زنند، البته چشم امیدشان این است که «میرحسین» حکومت اسلامی را برای‌شان از میان بردارد، تا بتوانند دستگاه پاسدارها و وزارت‌اطلاعات را آنطور که دل‌شان می‌خواهد برای خودشان و اربابان‌شان «بازسازی» و «به‌سازی» کنند.

ولی در این میان موضع‌گیری چپ‌نمایان از همه خنده‌دارتر شده. اینان به سرعت از تز «انزوای» راست‌افراطی که طی انتخابات از آن دفاع می‌کردند فاصله گرفته، پای در هیاهوپرستی و پوپولیسم گذاشته‌اند! شاه‌کلید سخنان اینان همانطور که «رهبر معنوی‌شان» حزب توده تبلیغ می‌کند، توجیه تمام و کمال «شرکت فعال» در این انتخابات شده! بر اساس این ادعاهای پوچ، حزب توده عنوان می‌کند که اگر در انتخابات شرکت نمی‌کردیم، این «حوادث» هم اتفاق نمی‌افتاد! ولی این استدلال چند جایش حسابی لنگ می‌زند.

نخست اینکه حزب توده بر چه اساس «معتقد» است که شرکت در انتخابات و سپس تظاهرات تا این حد «گسترده‌» و فراگیر بوده؟ می‌دانیم که چند و چون این نمایشات از آغاز تا به امروز فقط از طریق حکومت اسلامی در دسترس ما قرار گرفته، اگر این حکومت در ارائة آمار و ارقام، رخدادها و غیره اینچنین «صادقانه» عمل می‌کند، پس حزب توده با تأئید دوبارة موجی که آخوندها تحت نظارت اربابان آمریکائی‌شان به راه انداخته‌اند یک‌بار دیگر دست به تأئید «واژگون‌نمائی» حکومت زده! در ثانی این به اصطلاح «حوادث» مگر امر مثبتی می‌باید تلقی شود؟ به فرض اینکه «تظاهرکنندگان» مخالفان این حکومت بوده‌اند، امری که در همینجا در مورد آن شک و تردید اساسی خود را مطرح خواهیم کرد، مگر عمل سازنده‌ای است که جوانان کشور در خیابان‌ها دست به تظاهرات غیرقانونی بزنند و نیروهای انتظامی با اینان درگیر شده حیثیت و انسجام شخصیتی جوان ایرانی را به زیر مشت و لگد بگیرند؟ ما ایرانیان تجربة درگیری با دولت‌ها و حکومت‌های استعماری را در کوچه و خیابان بارها از سر گذرانده‌ایم. درگیری خیابانی با این حکومت‌ها، در شرایطی که ساختارهای اجتماعی و صنفی و تشکیلاتی جهت پر کردن خلاء قدرت وجود ندارد، مشکل ما ملت را حل نخواهد کرد؛ هر چند شاید مشکل حزب توده و دوستان‌اش را حل کند! دیدیم که در 22 بهمن هم مشکل خیلی‌ها حل شد.

خلاصه بگوئیم،‌ حمایت از هیاهوسالاری تحت عنوان «مبارزات ملی» و «کارگری» و ... فقط جفنگیات است. جامعه جهت تأمین مطالبات دمکراتیک خود نیازمند سازماندهی است، و این سازماندهی فقط از طریق شرکت فعال، آگاهانه و هدفمند گروه‌های صنفی، حرفه‌ای و کارگری در چارچوب اتحادیه‌ها و تشکل‌های قانونی و قانونمدار قابل تحصیل خواهد بود. کسانیکه ملت ایران را نخست به شرکت در یک نمایش مهوع فاشیستی دعوت کردند، امروز نیز از عصیان و آشوب و تظاهراتی حمایت می‌کنند که به صورت غیرقانونی توسط گروه‌هائی نامشخص در سطح جامعه به راه افتاده، و نتیجة غائی و نهائی آن جز فروانداختن کشور به دامان حکومت نظامی هیچ نبوده! این است موضع واقعی امثال حزب توده، و آن‌ها که «رهبری» جرثومة نکبت و ادباری همچون میرحسین موسوی را در رأس نهضت آزادیخواهی ملت ایران، به هر صورت و بهانه‌ای مورد تأئید و تحسین قرار دادند.

آن‌ها که «احساس» رهبری سیاسی زیر دل‌شان زده بهتر است این اصل کلی را فراموش نکنند: جنگ‌سرد و معادلات پوسیدة این جنگ ضدبشری از میان رفته. ملت‌ها در این ساختار جدید فقط در پناه تشکل‌های مسئول می‌توانند حقوق خود را تحصیل کنند. در عمل، با فروپاشی دیوار برلین، دورة سازمان‌های آشوب‌ساز و دولت‌ساز نیز سپری شده. اگر در گذشته با هیاهو و آشوب در اطراف تبلیغات سیاسی حکومت‌ها، برخی مخالفان شانس دست‌یابی به قدرت را داشتند، امروز با فروافتادن در دامان «واژگون‌نمائی‌های» این رژیم‌ نمی‌توان گامی به سوی حذف این تشکیلات برداشت. با این وجود، در کمال تأسف طی یک ماه که از آغاز هیاهوی «انتخاباتی» در کشور می‌گذرد، در میان گروه‌های سیاسی با هیچ نمونه‌ای برخورد نکردیم که این اصل کلی و پایه‌ای را که سیاست معاصر در بطن آن متحول خواهد شد، به درستی درک کرده باشد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس







فیلترشکن‌های جدید15ژوئیه2009

www.surfree.info
proxi.co.in
doyoublog.info
doyouweb.info
whitepillow.info
www.77p.info
myspacenewproxy.com
biddingfrenzy.net
dugs.us
ateway.info
takemetherenow.info
www.allowaccess.info
facelessbook.info
www.hidingfrenzy.info
blockkiller.info
teentunnel.info
a11proxy.youngforums.com
5hk.net
expertproxys.info
0blocks.com
fastwebproxy.net
securegate.org
proxy-cgi.net
cecid.com
twolulu.com
proxify.info
hid3.net
sslprox.com
freesslproxy.com
surfasyouwish.com
i-w.net
secure-tunnel.com
unblock.su
findfree.info
proxify.cc
anonypost.com
proxify.co.uk
proxify.tv
secure88.net
networkprox.com
ctunnel.com
vtunnel.com
externalsite.info
2unblocksites.com
trust-proxy.com
3309795673.com
proxify.net
how2unblock.com
proxyplace.net
perlproxy.com
fastclan.org
an0n.us
proxify.com
proxify.us
proxify.ws
tataproxy.com
acmeserv.com