
حکومت اسلامی ایران و داستان شیرین «حجاب اسلامی» تفکیک ناپذیرند. این حکومت که خود را طی نزدیک به سه دهه، میراثخوار پدیدهای به نام «انقلاب اسلامی» میخواند، از نخستین روزهائی که اهرمهای «قدرت استعماری» را، با دخالت نظامیان آمریکا، در تهران در اختیار گرفت، با مسئلهای به نام «حجاباسلامی» رو در رو شد. اگر میگوئیم «رو در رو» شد، از آن جهت است که اعتقادی عمیق در بطن این حاکمیت به «حجاباسلامی»، از روز نخست وجود نداشت، دولت بازرگان و پس از او دولتهای دیگری که ظاهراً به نمایندگی از جانب «ولیفقیه» و در نتیجة نوعی مراجعه به آراء عمومی، ولی در عمل به دست استعمار در ایران به قدرت رسیدند، همگی میدانستند که دست گذاشتن بر مسئلة حجاب بانوان، صرفاً ایجاد بحرانی اجتماعی میکند، که نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی این حاکمیت به شمار نمیآید، که در عمل، دست دولت را هر چه بیشتر زیر سنگ «محافل مشخصی» در صحنة سیاست بینالملل قرار خواهد داد. چرا که اعمال فشار از نظر سیاسی اگر از جانب یک محفل در چارچوب «مقررات اسلامی» صورت پذیرد، همین «مقررات اسلامی» میتواند چوبدست مناسبی برای دیگر «محافل» فراهم آورد. این امر شاید یکی از اولین درسهای علم سیاست است، که حکومت نمیباید در برخورد با مسائل اجتماعی خود را تا به این حد «ضربهپذیر» سازد.
ولی، زمانی که غرب آیتالله خمینی را، جهت تقویت جبهة آمریکا در منطقهای که بحران سیاسی و سپس نظامی افغانستان شکل میگرفت به قدرت رساند، این منطقه به بشکة باروت تبدیل شد، و پدیدة «خمینی» نمیتوانست از نظر سیاست شوروی مسئلة کوچکی «تحلیل» شود. در واقع، مسابقة سیاسی در راه «اسلامیکردن» حاکمیت جدید ایران را نخست شورویها به راه انداختند، چرا که داستان «انقلاب اسلامی» ـ تا آنجا که به منافع آمریکا مربوط میشد ـ با روی کار آمدن دولت مهدی بازرگان و گروه «بازاریـ ملیـ مذهبی» او به «نتیجة» دلخواه رسیده بود، و دلیلی بر افزایش فشار سیاسی بر جامعة ایران وجود نداشت. ولی این «گزینة» آمریکائی، برای شورویها آن روزها «اصلاً» خوشآیند نبود. چرا که در این راستا، آمریکا نه تنها یک «متحد» ـ شاه ایران ـ را با «متحد نیرومندتری» ـ انقلاب اسلامی ـ جایگزین کرده بود، که این متحد نیرومند میتوانست با حفظ حمایت آمریکا در افغانستان به راحتی شورویها را از نظر نظامی نابود کند. باید این امر را در نظر گرفت که در آن روزها، نه تنها شورویها نمیخواستند از افغانستان عقب بنشینند، که زمینة حضور گستردة سیاسی شوروی در آسیای مرکزی بر پایة راهبردهای نظامی در افغانستان، بر اساس مصاحبههائی که سالها بعد جیمیکارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا صورت داد، در دستور کار «پولیت بورو» قرار گرفته بود.
در همین راستا آیتالله خمینی، که در اوائل «انقلاب اسلامی»، به دنبال نخود سیاه، به «شهر مذهبی قم» اعزام شده بود، ناگهان با شعارهائی «تندانقلابی و اسلامی» سر از جماران در آورد. در واقع، آمریکائیها از ترس آنکه «تبلیغات تند اسلامی» در انحصار شورویها باشد، ایادی خود را بر صحنة تحولات جامعه «حاکم» کردند، و تئاتر «فتح» لانة جاسوسی، نقطة اوج همین سیاست بود. نیروهای چپ در ایران اینبار نیز، درست در همان تلهای افتادند که همیشه در تاریخ معاصر، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، فرومیافتند: جذب شدن به «پوپولیسم»، از ترس «منزوی» شدن در بطن هیاهوهای «فاشیستی»! اشتباهی که حتی نظریهپرداز توانای کمونیسم ایتالیا، آنتونیو گرامشی نیز در برابر موسولینی صورت داد؛ این اشتباه، از نظر تاریخی همیشه نتیجة ثابتی به بار میآورد: نابودی نیروهای چپ!

مسابقة «مقررات اسلامی»، از این پس شدت بیشتری به خود میگیرد؛ هر زمان که مانورهای سیاسی آمریکا و متحداناش در تهران منافع حیاتی شورویها را تهدید میکرد ـ مسائلی از قبیل ایجاد ارتباط مستقیم با آمریکا، دیدارهای وزرای خارجة کشورهای غربی از ایران، و ... ـ ناگهان لشکری از «سینهچاکهای» اسلام راستین خیابانها و معابر را به تصرف در آورده، «آیتاللهها» را در مقابل عمل انجام شده قرار میدادند. تلاشهای آمریکا برای منزوی کردن کامل شوروی در این «مبارزة سیاسی» ـ پیام 8 مادهای آیتالله خمینی و ... ـ هر یک با پیش دستی شورویها نقش بر آب شد، و این مسابقة «مضحک» سیاسی که میان دو ابر قدرت آنزمان شکل گرفته بود، حتی پس از سقوط امپراتوری «کارگری» نیز، در قالبهای نوین، همچنان تا امروز ادامه یافته. در چنین شرایطی است که، ارائة تعریف «اسلام راستین»، ملغمهای که در حکومت اسلامی حد و حدود آن، بیشتر در ید قدرتمند «عمله و اکرة» استعمار است، تا «صاحبنظران فقه شیعه»، پس از نزدیک به سه دهه، به تأخیر افتاده است.
در راستای این مسابقات سیاسی «مضحک و غیرانسانی»، پس از 27 سال، رویاروئی قدرتهای منطقه و آمریکا، به پدیدهای به نام دکتر ژنرال محمود احمدینژاد رسیده: هدیة زهرآلود قدرتهای منطقه و آمریکا برای ملت ایران! با فروکش بحران «اسلام راستین» در افغانستان، و علنی شدن همکاریهای تنگاتنگ دولت ایران با دولت دستنشاندة عراق، میدانداری «اوباش حزبالله» در تهران و شهرهای بزرگ، هر روز مشکلتر از روز پیش میشود، تا آنجا که خبرپراکنی بیبیسی، که خود یکی از آتشبیاران معرکة «اسلامراستین» بوده، در مقالهای مورخ 19 آریل 2006، به این «صرافت» افتاده که دولت نمیتواند در مورد مسئلة حجاب آنچه را که «متعصبان مذهبی» الزامی میدانند، بر بانوان تحمیل کند!
اگر بررسی اجتماعی حجاب و بحث «زنستیزی» در جامعة ایران از یک مطلب وبلاگ به مراتب فراتر میرود، این مسئله را میتوان به صراحت عنوان کرد که، ظواهر امر نشان میدهند، ابزار «اسلام راستین» حتی در گویش بنیانگذارانشان ـ که بیبیسی مسلماً در رأس آنها قرار میگیرد ـ دچار «فرسایش» شده است، و گویا دیگر به کار حل مسائل و مشکلات راهبردی و استراتژیک روسی و آمریکائی نمیآید. حال باید دید، فرزند حزبالله، آقای محمود احمدینژاد، با چه «تدابیری» میخواهند از «شر» حمایتهای حزبالله و اراذل و اوباشی که گرد محور رهبری و «اسلامراستین» متمرکز شده بودند، خود را خلاص کرده، اینان را راضی کنند که: برادر! «ارباب» را سیاستی دگر آمده!
بازگشت به صفحة نخست »»»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر