سرکوب مطبوعات از روزهای نخست، زیر نظر مشاورانی صورت گرفت که در آخرین دقایق و به دستور ژنرالهای آمریکائی، برای تقویت «خیمة اسلام»، ساواک شاه را به مقصد مدرسة علوی، مرکز تبلیغات «آیتالله خمینی» ترک کردند. و اولین «قربانیان» این «سیاست مطبوعاتی» همانطور که میتوان حدس زد، نیروهائی بودند که رسماً «چپگرائی» نمیکردند، و در بافت ساختار سیاسیشان این امکان وجود داشت که به طیف مرکزی سیاسی کشور نزدیک شوند. در واقع، سرکوب «جبهة دمکراتیک ملی» و سپس «جبهة ملی» ـ سنجابی فقط 20 روز در پست وزارت قرار داشت ـ که متاسفانه به دلیل عدم شناخت درست از شرایط سیاسی کشور، از طرف برخی «نیروهای چپگرا» با استقبال نیز مواجه شد، نشان داد که پدیدة «حکومت اسلامی»، فاشیسمی است وابسته به سرمایهداری غرب. دلایل این مسئله زیاد است، ولی به صورت زیر این مطلب را میتوان خلاصه کرد.
مشکل اساسی در راه استقرار یک حاکمیت فاشیستی، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، وجود احزاب، گروهها و انجمنهائی است که وابستگی مستقیم به حاکمیت ندارند، ولی در عین حال از حرکت چپ سیاسی از نظر خاستگاه کاملاً متمایزاند. چرا که این گروهها در عمل قادرند در بطن جامعه، عدم اطمینانی را که «چپگرائی» در میان طیفهای سنتیتر ایجاد میکند، با حضور خود «خنثی» کنند. با در نظر گرفتن این واقعیت که فاشیسم همواره خود را از طریق دامن زدن به همین «عدماطمینان» نزد قشرهای سنتی، و تحت عنوان «حمایت از "ارزشها"» بر جامعه حاکم کرده است، میتوان به اهمیت حضور گروههای «میانة سیاسی» جهت حفظ آزادیهای اجتماعی پی برد. این «برنهاده» یک واقعیت سیاسی است، و در تمامی «تحرکات» فاشیستی، چه در جهان سوم، و چه در کشورهای اروپائی در اواسط دهة 1930، شاهدیم که نخستین حملات، بر خلاف آنچه «در بوق و کرنا» گذاشته شده، بر علیة «چپها» نیست، بلکه بر علیة «خطوطمیانة سیاسی» صورت میگیرد.
زمانی که حد فاصل «میانهروهای سیاسی» و تودههای سنتگرا از میان برداشته شود، بازی کردن بر محور «پارانویای» کمونیسم و مسموم کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور تخصص زیادی نمیطلبد. در ایران، همزمان با این سرکوب سیاسی، سرکوبی رسانهای نیز صورت گرفت: اولین «قربانیان» رسانهای، «چلنگر»، روزنامة «آیندگان» و «پیغام امروز» بودند. این «قربانیان» را، کارشناسان سرکوب با دقت بسیار انتخاب کردند. در مورد «چلنگر» مسئله روشن بود، اولین ابزاری که «روحانیت» سراپا «تقدس!» را میتواند از پایه تهدید کند، همان «طنز» است، و در همین اواخر تئاتر کاریکاتور «خاتمالانبیاء» را شاهد بودهایم. ولی در مورد دو نشریة دیگر، سرکوب، هر کدام به دلایلی متفاوت اعمال شد. «پیغامامروز» جانبدار سلطنت بود، و در شرایطی که حکومت اسلامی ادعای برخورداری از حمایتی «تودهای» داشت، اعدام سردبیر آن جز تمایل به ایجاد «وحشت» در میان همان تودههای مردم، دلیل دیگری نمیتوانست داشته باشد. ولی، روزنامة «آیندگان» طرفدار انقلاب مردم ایران بود. در واقع، جرم آیندگان به چاپ رساندن اولین مقالة سیاسی تاریخ ایران، در مخالفت با پدیدهای به نام «حکومت اسلامی» بود: مقالهای به قلم مرحوم مصطفی رحیمی تحت عنوان، «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم!» حتی طی حاکمیت دلقک مسخرهای به نام «رضامیرپنج» ـ فردی که بادمجان دورقاب چینهایاش از ضدیت «فرضی» او با آخوند جماعت داستانهای خالهسوسکة فراوانی برای ملت ایران تعریف کردهاند ـ هم، کسی به خود اجازه نداده بود، «اصالت حاکمیت خداوند و احکام انسانساز اسلام!» را، در مقالهای وزین و مستدل اینچنین به زیر سئوال برد.
در شرایطی که حاکمیت وابسته اسلامی، سیاستهای خود را در روند ایجاد خفقان و مستقر نمودن «وحشت و هراس» بر آحاد جامعه پیش میراند، رادیوهای خارجی، از هر قبیل: «بیبیسی»، «رادیو مسکو»، «رادیو صدای ملی ایران»، و ... چند هفته بعد «صدای آمریکا»، به پخش برنامههای «پرشنوندة» خود در داخل مرزهای کشور همچنان ادامه میدادند؛ «حاکمیت اسلامی!» بر امواج برنامههای این رادیوها هیچگاه پارازیتی ارسال نمیکرد! بر عکس، طی این مدت، تمامی تلاش حکومت اسلامی بر خفه کردن صدای دو ایستگاه رادیوئیای شد که در چارچوبی که قبلاً عنوان کردیم، یعنی «ایجاد طیف میانهروی سیاسی» فعالیت میکردند. در واقع، «حکومت اسلامی» که رادیوهای «اجنبی» را با چنین دست و دلبازی «آزاد» گذاشته بود، طی ماهها، چندین میلیون دلار برای ارسال پارازیت بر امواج دو رادیوئی هزینه کرد که به نامهای «رادیو بختیار» و «رادیو آزاد» در روز فقط 30 دقیقه برنامه پخش میکردند!
این سئوال پیش میآید که چرا؟ جواب این سئوال کاملاً روشن است، «حکومت اسلامی» از رادیوهای خارجی هراسی ندارد؛ پس با «تأئید» صاحبان همین رادیوها، در تهران به قدرت رسیده، و از جانب آنان احساس خطر نمیکند. مشکل «حکومت اسلامی» آندسته از ایرانیان هستند که رابطة میان این «ساختار» و حاکمیتهای اجنبی را «تأئید» نکرده و در راه «برقراری صلاح و خیر امت اسلام!»، تحت نظارت امپریالیسم آمریکا، سنگ اندازی میکنند. در واقع، تاریخچة حکومت اسلامی، و برخوردهای رسانهای این «ساختار»، به دورة 22 بهمن ختم نمیشود. پس از پایگیری ماهواره نیز شاهد همین «بازی» استقلال رسانهای «حکومت اسلامی»، در برابر «آنگلوساکسونها» هستیم، و میبینیم که چگونه، تا زمانی که کلینتون و بوش «صلاح» میدانند، مسخرگیها و لودگیهای مشتی دلقک بیبار و بیسواد در «لوسآنجلس» را تا اتاقخواب رهبر حکومت اسلامی «رله» میکنند، و این در شرایطی است که بسیاری افراد در داخل کشور، به دلیل بیاحترامی به «ساحت» مقدس «مقام معظم رهبری» در زندان به سر میبردند!

ولی، زمانی که جورج دبلیو بوش در بحران خاورمیانه تا زانو به گل مینشیند، و اعادة حیثیت از «عوامل اسلامی» آمریکا در تهران را «الزامی» میبیند، به یکباره، برنامههای مستقیم از لوسآنجلس از طرف آمریکا «قطع» میشوند. دلیل ارائه شده نیز بسیار «محکمه پسند» است: این برنامهها از نظر سیاسی تأثیری نداشتهاند. تو گوئی یک مشت دلقک قرار بوده از نظر سیاسی «تأثیری» نیز داشته باشند. و اینکه، در میان مخالفان حکومت آخوندی، فقط همین چند «قلاده» دلقک وجود خارجی دارند که باید به شیوة ویژة خود، علیة «حکومت عدلعلی» برنامه هم پخش کنند!
دنبالة راه «سرکوب ایرانی» و کوره راه «خوشآمدگوئی به اجنبی»، امروز در فرهنگ پیشنهادی حکومت اسلامی، به جهان اینترنت کشیده شده. حکومت اسلامی، چنین وانمود میکند که برای حفظ «اخلاقیات»، جلوگیری از فساد «اجتماعی»، و مبارزه با «گروهکهای وابسته، تروریست، آدمکش و ...»، مجبور است برنامة «فیلترینگ» خطوط اینترنت را به اجرا درآورد. و باید قبول کنیم که در این راه نیز با «موفقیت» بسیار روبرو بوده. ولی مشکل همیشگی اینجا نیز با ما همراه است: وبلاگهای افرادی که هیچگونه وابستگی سیاسی به گروه و مرامی ندارند، وبلاگهائی که صرفاً جنبة تحلیل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارند، و اغلب در چارچوبهائی علمی و آکادمیک دست به تحلیل میزنند، «قربانیان» اصلی فیلترهای حکومت اسلامی میشوند. در عوض، خطوط «چت» ـ که ارتباطشان با مراکز خرید و فروش انسان در شیخنشینهای خلیج فارس کاملاً روشن است ـ در داخل کشور شبانهروز فعالاند. سایتهای «مخالفان حکومت اسلامی»، از هر گروه و دسته و قشر و طبقه؛ سایتهای افراد مارکدار و شناخته شدهای که وابستگیهایشان به حکومتهای رنگارنگ اجنبی کاملاً روشن است؛ به همراه سایت دولتهای رنگارنگ «دشمن!» حکومت اسلامی: آمریکا، انگلیس، فرانسه و ... همگی کاملاً آزاد، و در دسترس «ایرانیان مسلمان» قرار دارند. اینجا نیز روشنفکران و صاحبنظران مستقل کشورند که گویا «مزاحم» رشد و تعالی حکومت اسلامی شدهاند، چرا که «قربانیان» این فیلترینگ هم ایناناند.
دوروئی، بیاعتنائی به خواستهای مردمی، کرنش در برابر اجنبی، کوبیدن نعلوارونه، و مردم یک کشور را «سادهلوح» تصور کردن، روشی است که این حاکمیت، طی 28 سال لحظهای از آن غافل نبوده. ولی، زهی خیال باطل! که ملتها احمق نیستند؛ و اینرا روند تاریخ به اثبات رسانده. «سادهلوح» آن حکومتی است که عملاً کارش به «فروش زن و بچة مردم به شیخ نشینهای خلیجفارس افتاده»، و میپندارد که با بوسیدن دست اجنبی و کرنش در برابر استعمار، و از طریق سانسور افکار و عقاید فرهیختگان واقعی این مملکت، میتواند تا ابد به موجودیتاش ادامه دهد.
باش تا صبح دولتت بدمد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر