
گویا جناب حجتالسلام رفسنجانی که امروز تقریباً 28 سال تمام است، به دلایلی که طرح آنان در این مقال نمیگنجد، از ناکجاآباد «کوچه و خیابان»، به رأس امور سیاسی و امنیتی کشور ایران خزیدهاند، به یکباره از یکی از تریبونهای رسمی حکومتی، ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهوری را که به دلیل «خیانت به خیمة اسلام و امام امت!»، بیش از دو دهه است محکوم به زندگی در تبعید شده، «خطاب» قرار داده، میپرسند، «چرا بالگردهای حادثة طبس را بمباران کردی؟» البته این سئوالی است که همان زمان، خود بنده هم مطرح کردم، ولی چون اسم من حجتالسلام رفسنجانی نیست، و یک شبه از زبالهداانی «امآی6»، در «ظاهر» به ریاست و صدارت و آقائی نرسیدهام، کسی پاسخی به بنده نداد.
بله، بسیاری از هم میهنان ما، مثل خود من، دلیل بمباران بالگردهای آمریکائی در صحرای طبس را، که به دستور رئیس جمهوری محبوب و منتخب «ایرانزمین»، صورت گرفت نفهمیدند. کاملاً هم حق داشتند. چرا که با تکیه بر آنچه به عنوان «واقعیات» در این رخداد به خورد ملت بزرگ ایران دادند، این «بمباران»، که طی آن تمامی مدارک و شواهد و گروهی از تفنگچیهای رژیم، و حتی برخی از روستائیان از همه جا بیخبر که از اطراف به محل حادثه آمده بودند، نابود شدند، از نظر «نظامی» و «سیاسی»، در چارچوبی که «دولت انقلاب اسلامی» ادعا میکرد، هیچ توجیهی نمیتوانست داشته باشد. ولی اینکه امروز، این امر، پس از گذشت 27 سال دوباره پای به گود سیاست کشور گذاشته، و فردی که عنوان کردن نام وی از طرف «رهبری»، و مسلماً «سازمان اطلاعات» رژیم، «حرام!» اعلام شده بود، اینگونه به وسیلة «مقامات رسمی» از تریبونهای دولتی مورد «استفسار» قرار میگیرد، مسئلهای است بسیار قابل تأمل.
آقای ابوالحسن بنیصدر، که برخی از ایشان به عنوان «استاد» یاد میکنند، زمانی که شروع به ارائة «توضیحات» میفرمایند، معمولاً عقل سلیم از درک ماوقع عاجز میماند. ولی اینبار، شاهکار ایشان ـ توضیحاتی که در جواب «استفسار» رفسنجانی ـ ارائه میدهند، واقعاً خواندنی و شنیدنی است. و نهایت امر، شاید بیدلیل نبود که به اسم «تودههای چند میلیونی» رأی برای ایشان از صندوق بیرون کشیدند. این خصوصیت «در لفافه» سخن گفتن، که بیشتر به دلیل «بیاطلاع تصور کردن خلقالله» است تا «سیاستمداری»، در پاسخی که ایشان به آقای رفسنجانی میدهند، به خوبی دیده میشود. به عبارت دیگر، بنیصدر نه تنها جواب رفسنجانی را نمیدهد، که خود شخصاً با اضافه کردن مجهولاتی غیرقابلحل، مسائلی «سئوالبرانگیز» نیز به این مجموعة «شتر، گاو، پلنگ» اضافه میفرمایند.
بالاجبار، از آنجا که من هم یک ایرانی هستم، نگاهی به «پاسخ» آقای بنیصدر، رئیس جمهور مادامالعمر ملت ایران میاندازم، تا سئوالاتی چند از ایشان به عمل آورم، باشد که اگر فرصتی شد و جوابی دریافت کردم، بدانم که حداقل بر سر مملکت و ملت ایران چه آمده است. از اولین «پاسخی» که آقای بنیصدر به رفسنجانی ارائه میدهند، چنین استنباط میشود که «جان» آقای رفسنجانی در خطر است! بنیصدر اضافه میکند، «آمریکائیها آنجا نیامدهاند که برگردند و بروند!» بله، همه میدانیم که آمریکائیها اگر 130 هزار تفنگچی به صحرای کربلا فرستادهاند، نقشهای در کار بوده، بر منکرش لعنت. ولی اینکه آمریکائیها برای «چه کاری آنجا آمدهاند»، مطلب دیگری است؛ به دنبال جواب برای این پرسش در پاسخهای «رئیس جمهور محبوب» نگردید، وقتتان را تلف میکنید. در این مورد مجبوریم صرفاً به اظهارات مقامات آمریکائی «تکیه» کنیم که، «قبلاً» عنوان میکردند که، 130 هزار نظامی به عراق فرستاده شدند تا «بزرگترین» مرکز «جاسوسی آمریکا خارج از مرزهای کشور را در خاورمیانه» تشکیل دهند. البته هنوز کسی نمیداند که این برنامه عملی است یا خیر!
حال اگر جناب آقای رفسنجانی، که یک به یک «دوستان گرمابه و گلستاناشان» به انگلستان تبعید میشوند، و یا به عنوان اعمال «غیراسلامی» به زندان اوین شرفیاب میشوند، امروز «خطری» در راه طرح آمریکائیها به شمار میآیند، مسلماً جانشان در خطر خواهد بود. ولی، این نتیجهگیری «مضحک» است، چرا که، برای جابجا کردن فردی چون هاشمی بهرهمانی، ایالات متحد، نیاز به بسیج 130 هزار سرباز ندارد. اگر اینچنین میبود، میبایست به استقلال و «قدرت بهرهمانی» تبریک گفت، که نه تنها مسیر «ناکجاآباد» تا مقام «ریاست جمهور و ... و...»، را با کمک آمریکا یک شبه پیمودهاند، که همین آمریکا، امروز برای جابجا کردن شخص شخیص ایشان و باند محترماشان، محتاج بسیج 130 هزار نظامی میشود!
سئوال: راستی آقای بنیصدر! اگر این «فرد» همآنقدر که از «اظهارات» شما بر میآید، مزاحم سیاست آمریکائیهاست، ضدیت شما با این «حکومت» از کجا ریشه گرفته؟ شما که خودتان به «موقع!» اسلامی شدید، و به «موقع» فرزند «معنوی» امامالمومنین بودید، شما را چرا به دنبال نخود سیاه به پاریس فرستادند؟ مگر جنابعالی رئیس جمهور منتخب ملت ایران نیستید؟ پس به این سئوالات جواب بدهید.
در ثانی، در ادامه میفرمائید که، «آقای رفسنجانی میداند که گروههای کماندو را همراه با مدارک به عملیات اعزام نمیکنند»، و اینکه، «آقای رفسنجانی میداند که یک کاغذ هم نسوخته»، چرا که، «بارها تکرار کردهاند که هیچ نبوده، حال میگویند بنیصدر بمباران کرده»، و ... بله، آقای بنیصدر! بنده هم میدانم که به گروههای کوماندو عکس و تفصیلات نمیدهند که در پشت خطوط «دشمن» عملیات مخفیانه انجام دهند. ولی یک مشکل هنوز باقی است: ما اصلاً اصل قضیه را نمیدانیم. یعنی اصلاً نمیدانیم که این گروههای به اصطلاح «کماندو» وجود خارجی داشتهاند یا نه، و نمیدانیم که اگر وجود خارجی داشتهاند، برای چه منظوری در خاک کشور ایران پیاده شده بودند؟
امیدوارم که متوجه مطلب شده باشید. چرا که درست بعد از بمباران همین کوماندوهای فرضی«آمریکائی»، کمیتة مرکزی تهران، «با تکیه بر اسنادی که از این مزدوران به دست آمده بود!»، یک انبار تسلیحات فرضی، متعلق به «حزب دمکرات» را در تهران «کشف» کرد، و چندین نفر را در رابطه با «فرار دادن گروگانها»، و «ارتباط با آمریکائیهای فراری»، دستگیر و بعد از چندی اعدام نیز کرد. حال اگر هیچ مدارکی نبوده، دستگیری و اعدام این افراد بر چه اساسی صورت گرفت؟
از طرف دیگر، بر اساس اظهارات شما، «چون دیر وقت بود، شب میشد و نمیتوانستیم به موقع به منطقه برسیم، ممکن بود فرار کنند و ...» پرزیدنت ارجمند! قصة خاله سوسکه برای ما میگوئید؟ هنگام براندازی سلطنت در ایران، ارتش شاهنشاهی سومین قدرت هوانیروز جهان بود، مگر قرار بوده ارتش شاه سلطان حسین با مشعل و چراغ موشی به منطقه اعزام شود که «شب میشد!» در ثانی، خود شما در اظهاراتتان و در مخالفتتان با گروگانگیری بارها گفته بودید که، «سیاست داخلی آمریکا را به سیاست خارجی انقلاب تبدیل نکنید!» به عبارت دیگر، جنابعالی خوب میدانستید که «گروگانها» با تأئید مستقیم آمریکا در تهران به «اسارت» گرفته شدهاند، و حزب جمهوریخواه از این عمل در کنگره حمایت میکند. حال چطور شد، که این «درگیری سیاست داخلی آمریکا»، یکباره به «نبردی» در چند کیلومتری خاک اتحادشوروی تبدیل شده، آنهم در رابطه با چند ماشیننویس، دربان و تلفنچی که شما بارها در اظهاراتتان از آنان به عنوان «دیپلمات» نام بردهاید؟ شما خوب میدانید که تنها دیپلمات آمریکائی که در آن روز در تهران به سر میبرد، زمانی که «دانشجویان پیرو خط امام» سفارت را «تسخیر!» کردند، در دفتر آقای قطبزاده مشغول مذاکره با شخص شما و دوستانتان، به عنوان اعضای شورای انقلاب بود. و این فرد در همان دفتر، جهت حفظ ارتباط میان کنگرة آمریکا و امامالمومنین باقی ماند، تا «انقلابیون» گروگانها را پس از اعلام پیروزی جمهوریخواهان، شبانه، چون دزدی که بر قافله زند، از فرودگاه مهرآباد روانة پادگانهای نظامی آمریکائیها در آلمان و قبرس کنند. هنوز از فریب دادن مردم خسته نشدهاید؟
رئیس جمهور منتخب و ارجمند! بررسی دیگر نکات جوابیة جنابعالی را به دیگر کاربران ایرانی میسپارم، ولی یک نکته را میباید گوشزد کنم، و آن اینکه، روزی از روزها، پرده از هیاهوئی که در ایران، شما، دوستان و همفکرانتان، به نام «انقلاب اسلامی» به راه انداختید، تا سیاست اجنبی را در چارچوب مورد تأئیدش بر جامعة ایران حاکم کنید، برداشته خواهد شد. مطمئن باشید که آن روز دور نیست. اگر امروز فردی چون «بهرهمانی» به دست و پا افتاده، جای تعجب ندارد. و اگر شما از راه دور به ایشان «نان» قرض میدهید، باز هم جای تعجب ندارد. چرا که، حداقل در این 28 سال اخیر، شخص شما یکی از شاطران نانوائی «سازمان آتلانتیک شمالی» بودهاید.
در مطلبی که چند روز پیش نوشتم و در همین وبلاگ به چاپ رسید، متذکر شدهام که «آمریکا از منطقه عقب خواهد نشست.» این عقب نشینی غیرقابل اجتناب است؛ شامل حال «بهرهمانی» و یاران دیروز و امروز شما نیز خواهد شد. اگر امروز «آب در لانة مورچه» افتاده، و همه از «بحران» روحانیت و «ضدیت دولت و روحانیت» به «عذاب» آمدهاند، نه از آن روست که «تغییری» در دولت ایران پیش آمده، بلکه «سیاست» دیگری بر این دولت «چنگ» انداخته. و بیدلیل نیست که «بهرهمانی» در شرایطی که «تظاهرات فرمایشی اول ماه مه» به «تظاهرات ضد رژیم» تبدیل شده، برای حفظ موجودیت خود دست نیاز و دعا به جانب جنابعالی بلند کرده، و از حضور شما «حلالی» میطلبد. ولی، به شما قول میدهم که قیل و قالی که به راه انداختهاید، و نانی که به «رفسنجانی» قرض میدهید، نه مشکل او را حل خواهد کرد، و نه مشکل شما را.
بازگشت به صفحة نخست »»»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر