۲.۱۴.۱۳۸۵

اقتصاد جهانی و «بحران هسته‌ای ایران»!


در ظاهر، نشست اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل به علاوة کشور آلمان، یا به قول خبرنگاران حرفه‌ای (1+5)، در شهر پاریس، «نتیجه‌ای به همراه نیاورد». از نظر دیپلماتیک، عبارت «نتیجه‌ای به همراه نیاورد»، صرفاً نشاندهندة این امر است که «نتایج» حاصله از این نشست را هیچ دولت عمده‌ای در جهان، نه تنها اعلام نخواهد کرد، که در صورت اعلام آن از هر مجرائی، در مقابل افکار عمومی جهان، مسئولیت تأئید این «نتایج» را نیز بر عهده نخواهد گرفت. حال اگر از تحلیل «دیپلماتیک» بیانات و ادعاهای کشورهای دارندة سلاح‌هسته‌ای که، امروز خود را دایه‌های دلسوزتر از مادر برای ملت‌های جهان معرفی می‌کنند بگذریم، می‌ماند این امر مهم که، ادامة وضعیت «یک بام و دو هوا»، اگر برای ملت‌ها و دولت‌هائی «منافعی» به همراه دارد، برای ملت ایران صرفاً خسران، ادبار و بحران اقتصادی و مالی سوغات خواهد آورد.

بحران «دست‌ساز» هسته‌ای ایران، که پس از پایان جنگ سرد، به تدریج رو به رشد گذاشت و امروز، به دلیل سیاست‌ دولت‌های پی‌درپی تهران، در رأس اخبار جهانی جائی برای خود گشوده، از آن دست «بحران‌ها‌» است که آب به «آسیاب‌های» مشخصی می‌ریزد. در واقع، حضور بیش از 130 هزار تفنگچی آمریکائی در عراق، تهاجم نظامی ناتو به افغانستان، فروپاشی تقریباً تام و تمام ساختار دولت در اسرائیل، و ... خصوصاً چندین برابر شدن قیمت نفت خام، طی دوره‌ای بسیار کوتاه، همگی در راستای اهدافی «از پیش تعیین شده» قرار گرفته‌اند: غرب از شکل‌گیری سرمایه‌داری در روسیه، چین و هند هراسناک است، و قصد آن دارد که به هر ترتیب ممکن «چرخة گردش نقدینگی» در جهان سرمایه‌داری را بر محور گذشته، یعنی «نیویورک ـ نیویورک» حفظ کند.

به عبارت ساده‌تر، غرب و هم پیمانانش، از شکل‌گیری «قطب‌های تصمیم‌گیری اقتصادی مستقل» در کشورهائی که به صورت تام و تمام تحت سیطره‌اشان نباشند، بسیار بیمناک‌اند. این «هراس» بازتاب نیازهائی است که طی چند سده رشد و نمو سرمایه‌داری، در بطن کشورهای اروپای غربی شکل گرفته، و سپس به دیگر مناطق: قارة آمریکای شمالی، استرالیا و ژاپن «منتقل» شده‌ است. این نیاز را می‌توان در عباراتی ساده این چنین خلاصه کرد: در گام نخست، «مرکز تصمیم‌گیری مستقل» می‌باید جهت سرمایه‌گذاری، نقدینگی لازم را تأمین کند. در مرحلة بعد، همین «مرکز» می‌باید بر شاخه‌هائی که سرمایه‌گذاری در آن‌ها صورت می‌گیرد ـ در سراسر جهان ـ نظارت کامل اعمال کرده، و به همین صورت بازارهائی را که این محصولات می‌باید در آن‌ها به فروش برسند، تأمین کرده و در صورت امکان «گسترش» دهد، و نهایت امر، پس از فروش، نقدینگی «سرمایه‌گذاری شده» می‌باید به همراه «سود به دست آمده»‌ به همین «مرکز تصمیم‌گیری» بازگردد.

از همین روست که در بالا، عبارت «نیویورک ـ نیویورک» مورد استفاده قرار گرفت، چرا که یکی از مهم‌ترین «مراکز مادر» در ساختار سرمایه‌گذاری جهانی را امروز، شهر نیویورک تشکیل می‌دهد، هر چند که از مراکز دیگری چون «کلوب پاریس»، «بازار طلای لندن» و ... نباید غافل شد. برای نشان دادن یک نمونه از «عمق» غارتی که به این صورت انجام می‌پذیرد، می‌توان به «بورس اوراق بهادار» در شهر نیویورک نظری انداخت. شاخه‌ای از اوراق بهادار که شاخص آن را «نزدک» نام گذاشته‌اند و بیشتر شامل فناوری‌های نوین و اینترنت می‌شود، طی سال‌های 1980 تا 1995، صرفاً برای حفظ ارزش خود، و نه افزایش ارزش، هر روزه می‌باید یک میلیارد دلار نقدینگی خارجی در آن «تزریق» شود! حال اگر با در نظر گرفتن این «میزان»، به شاخه‌های به مراتب ثروتمندتر که شامل صنایع پایه‌ای : ذوب‌آهن، نفت، طلا، دارو، مواد غذائی و ... می‌شود نظری بیاندازیم، می‌توان به عمق این غارت سازمان یافتة کشور‌های جهان سوم توسط سرمایه‌داری، پی برد.

در همین راستا است که، علیرغم بیکاری مزمن و افزایش مشکلات متعدد اجتماعی، طبقاتی و خصوصاً «پیر شدن نیروی کار» در کشورهای غربی، ژاپن و استرالیا، شاهدیم که این کشورها روز به روز ثروتمندتر، و کشورهای موسوم به «جهان‌سوم» روز به روز فقیرتر می‌شوند. در واقع، کشورهای جهان سوم هر چه بیشتر «کار کنند»، به دلیل آنکه بهره‌وری «کار»‌ آنان را غرب در همین «چرخة اقتصادی» مصادره خواهد کرد، طبیعی است که فقیرتر خواهند شد. در واقع، در اردوگاه کشورهای وابسته به غرب، طی جنگ سرد و که پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای تأمین، گسترش و حفظ همین «چرخه‌های اقتصادی» بوده که، جنگ‌ها، بحران‌ها، جابجائی‌های دولت‌ها، کودتاها، انقلاب‌ها، و ... صورت می‌گرفته‌ است.

این شرایط عملاً تا آغاز فروپاشی شوروی بر اقتصاد جهانی حاکم بوده. ولی، پس از پایان یافتن جنگ سرد، معادلات این «چرخة اقتصادی» از پایه دیگرگون شد. چرا که، به تدریج کشورهائی چون روسیه، هند و چین که از قدرت‌های نظامی قابل‌توجهی برخوردارند، و می‌توانند با تکیه بر نیروی کار ماهر، سرمایة داخلی، و خصوصاً استفاده از اهرم‌های تعیین کننده‌ای چون «دیپلماسی هسته‌ای» در سطح جهانی برخوردار شوند، پای به میدان رقابت با «چرخه‌های اقتصادی غربی» گذاشتند. در این میان روسیه از موقعیتی به مراتب مساعدتر از دو کشور دیگر برخوردار است: برخورداری از نیروی کار بسیار، برخورداری از بنیادهای فناورانه‌ای که در برخی شاخه‌ها از مجموعة کشورهای غربی پیشرفته‌تر است، دسترسی مستقیم به اروپای غربی، از طریق شاهراه‌های آبی در شمال اروپا، و نهایتاً برخورداری از یکی از بزرگ‌ترین شاخه‌های تولید، اکتشاف و صادرات نفت و گاز طبیعی در جهان.

فروش نفت از جانب روسیه، برای غرب یک کابوس است، چرا که ارز تزریق شده، از مسیر صادرات نفت، در اقتصاد روسیه را، کشورهای سرمایه‌داری نمی‌توانند در «چرخة اقتصادی» خود، به مراکز «تصمیم‌گیری در غرب» منتقل کنند، این «ارز» به قوام و دوام «مرکز تصمیم‌گیری مستقلی در روسیه» اختصاص خواهد یافت، و این امر برای غرب کابوسی است که گریزی از آن ندارد. دلیل افزایش بی‌حد قیمت نفت خام را باید در همین امر جستجو کرد. در واقع، هم غرب و هم روسیه نیاز به نفت گران‌قیمت دارند! از یک سو غرب سعی دارد که با بالا بردن قیمت نفت، روش‌های فناورانة دیگری برای تأمین انرژی را «سود‌آور» کند، و از وابستگی خود و هم‌پیمانان‌اش به نفت بکاهد، و از طرف دیگر، روسیه خواستار فروش نفت به قیمت هر چه بالا‌تر است، چرا که تنها راه تأمین «ارز» برای اینکشور به شمار می‌رود.


حال شاید بتوان دریافت که ارتش آمریکا در عراق چه می‌کند، ‌ و یا اینکه ریشة بحران هسته‌ای ایران در کجاست!‌ با اشغال عراق، که یکی از مهم‌ترین منابع انرژی «هیدروکربور» در جهان به شمار می‌رفت، آمریکا، روسیه را از دستیابی به این منبع «درآمد» ارزی محروم کرده، اینک تمامی تلاش آمریکا، مصروف به اینست که از ورود روسیه، چین و هند به بازار «ارز» نفتی ایران نیز، جلوگیری کند. چرا که این «ارز» اگر به درون اقتصادهای اینکشورها تزریق شود، دیگر از نظارت غرب خارج خواهد شد، و به توان بنیادهای اقتصادی «رقیب» خواهد افزود.

در این میان نقش دولت ایران «تماشائی» است. چرا که عملاً با پافشاری بر «استفاده از چرخة مستقل هسته‌ای»، در حال ریختن آب به آسیاب غرب شده، و این امکان را فراهم می‌آورد که غرب با ایجاد تشنج در منطقه ـ بر سر امنیت اسرائیل، مسائل تروریستی در عراق، مشکلات افغانستان و ... ـ نه تنها حضور خود را در منطقه «توجیه» کند، که سنگینی سایة «جنگی فرضی» را نیز بر سر ملت ایران محفوظ دارد. این «شبه‌جنگ» تنها نتیجه‌اش پیشگیری از شکل‌گیری هر گونه «محوریت اقتصادی» در درون مرزهای ایران، با استفاده از همکاری‌های ملت‌های بزرگ منطقه: هند، چین و روسیه خواهد شد، چرا که در شرایط «شبه‌جنگ» هر گونه سرمایه‌گذاری عملاً منتفی است.

در گذشته، بسیاری از مورخان معتقد بودند که حملة آمریکا به ویتنام جهت جلوگیری از شکل‌گیری «یک چرخة مستقل اقتصادی» بوده. امروز، شاهدیم که دولت ایران دست در دست ایالات متحد، سعی در گرم نگاه‌داشتن تنوری دارد که تنها نتیجة آن برای ملت ایران بحران اقتصادی، انزوای بین‌المللی و فراهم آمدن زمینه‌های «عدم رشد اقتصادی» است، و اینهمه به نام «دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی» و «حفظ منافع ملی»! حال باید دید که پیشبرد منافع «سرمایه‌داری غرب» تا کی می‌تواند، هم ملت ایران را «منکوب» نگاه دارد، و هم از امتداد خط سیر محتوم تاریخی که همان استقلال ملت‌ها باشد جلوگیری کند.

بازگشت به صفحة نخست »»»

هیچ نظری موجود نیست: